هدف نهایی امام سجاد
یك كتاب در یك مقاله
• تشكیلات پنهانی شیعه: بعد از شهادت امام حسین علیه السلام تا قبل از واقعه حره، هرچند مردم مرعوب شدند اما چنان نبود كه به كلی نظام تشكیلات پیروان اهل بیت علیهم السلام به هم بریزد زیرا در تاریخ بعد از عاشورا، حركاتی ثبت شده است كه حاكی از وجود تشكیلات شیعه است. البته منظور از تشكیلات پنهانی شیعه، تشكیلات منسجم امروزی نیست بلكه مقصود پیوندهای عمیق اعتقادی است كه مردم را به یكدیگر مرتبط می كرد و وادار به فداكاری می نمود و به كارهای پنهانی و زیرزمینی برمی انگیخت. بنابر نقل ابن اثیر در كتاب «الكامل فی التاریخ » در همان روزهایی كه خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در كوفه بودند، در یكی از شبها در محلی كه آنها زندانی بودند، سنگی فرود آمد كه نوشته ای به آن بسته بودند به این مضمون:
«حاكم كوفه شخصی را پیش یزید (در شام) فرستاده كه درباره وضعیت و سرنوشت شما از او كسب تكلیف كند. اگر تا فردا شب (مثلا) صدای تكبیر شنیدید، بدانید كه شما در همین جا كشته خواهید شد و اگر نشنیدید، بدانید كه وضع بهتر خواهد شد.»
از این حكایت روشن می شود كه كسی از شیعه و دوستان اهل بیت علیهم السلام در دستگاه ابن زیاد حضور و نفوذ داشته و می توانسته اطلاعاتی از زندان و سرنوشت زندانیان به دست آورد و اخبار را با صدای تكبیر به اهل بیت علیهم السلام برساند.
نمونه دیگر عبدالله بن عفیف ازدی است كه نابینا بود و در همان مراحل اولیه ورود اسرا به كوفه، از خود عكس العمل نشان داد و به شهادت رسید. (1)
واقعه حره در سال 63 هجری اتفاق افتاد. جوان كم تجربه ای از بنی امیه، والی مدینه شد. او برای آنكه مردم انس و الفتی با یزید پیدا كنند و اختلافات كم شود، عده ای از اهل مدینه را، كه غالباً از اراتمندان امام سجاد علیه السلام بودند، به شام فرستاد. آنان رفتند و چند روزی در آنجا مهمان شدند و برگشتند. وقتی به مدینه بازگشتند، به مردم گفتند: یزید چگونه می تواند خلیفه باشد در حالی كه اهل شرب خمر، بازی با سگ ها و انواع فسق و فجور است! بنابراین ما یزید را از خلافت خلع كردیم.
بنابر آنچه گذشت، می توان نتیجه گیری كرد كه حدیث «ارتد الناس بعد الحسین علیه السلام الا ثلاث » مربوط به حوادثی است كه بعد از شهادت امام حسین علیه السلام واقع شد و به كلی تشكیلات شیعه را از هم پاشید و رعب و ترس را حاكم گرداند و منظور آن نیست كه بلافاصله بعد از شهادت امام حسین علیه السلام ارتداد حاصل شد بلكه مربوط به حوادثی مثل حادثه عظیم و سهمگین «حره » است. زیرا شیعه بعد از شهادت امام حسین علیه السلام به كلی مرعوب و ناامید نشده بودند و در صدد برگرداندن انسجام قبلی خودشان بودند و به تعبیر طبری «فلم یزل القوم فی جمع آلة الحرب و الاستعداد للقتال...» و مؤلف كتاب «جهاد الشیعه » با آنكه شیعی نیست و درباره امام سجاد علیه السلام نظرات واقع بینانه ای ندارد اما این حقیقت را درك كرده و نوشته است: «گروه شیعیان پس از شهادت حسین علیه السلام مانند یك تشكیلات منظمی درآمدند كه اعتقادات و روابط سیاسی، آنان را به یكدیگر پیوند می داد و دارای اجتماعات و رهبرانی بودند و همچنین دارای نیروهای نظامی بودند كه جماعت توابین نخستین مظهر این تشكیلات هستند.»
• واقعه حره در سال 63 هجری اتفاق افتاد. جریان به طور خلاصه این بود كه در سال 62 هجری جوان كم تجربه ای از بنی امیه، والی مدینه شد. او برای آنكه مردم انس و الفتی با یزید پیدا كنند و اختلافات كم شود، عده ای از اهل مدینه را، كه غالبا از اراتمندان امام سجاد علیه السلام بودند، به شام فرستاد. آنان رفتند و چند روزی در آنجا مهمان شدند و برگشتند. وقتی به مدینه بازگشتند، به مردم گفتند: یزید چگونه می تواند خلیفه باشد در حالی كه اهل شرب خمر، بازی با سگ ها و انواع فسق و فجور است! بنابراین ما یزید را از خلافت خلع كردیم.
نتیجه، دقیقا برعكس نظر والی مدینه شد. و مردم مدینه بر علیه یزید قیام كردند. «عبدالله بن حنظله غسیل الملائكه » یكی از شخصیت های موجه مدینه بود كه در راس قیام برضد یزید قرار داشت.
یزید یكی از سرداران خونخوار بنی امیه به نام مسلم بن عقبه را برای سركوبی قیام به مدینه فرستاد. به دستور این فرمانده جنایتكار، چند روز شهر مدینه در محاصره قرار گرفت و بعد لشكریان وارد شهر شدند و مردم را قتل عام كرده و از هیچ جنایتی خودداری نكردند. آنقدر مسلم بن عقبه جنایت كرد كه پس از آن، مسرف بن عقبه نامیده شد. این واقعه، آنقدر تلخ و فجیع بود كه بزرگ ترین وسیله برای ارعاب دوستان و پیروان اهل بیت علیهم السلام گردید به خصوص از آن جهت كه عده ای كشته و زخمی و عده ای گریخته و آواره شدند و جمعی از یاران خوب اهل بیت علیهم السلام مثل عبدالله بن حنظله غسیل الملائكه به شهادت رسیدند.
حادثه دیگر كه موجب شكست و تضعیف شدید شیعیان گردید، واقعه شهادت مختار در كوفه و تسلط عبدالملك بن مروان بود. عبدالملك بن مروان كه یكی از مدبرترین خلفای بنی امیه بود، همه جهان اسلام را با ارعاب و اختناق شدید تحت سلطه خود درآورد.
بعد از واقعه حره و شكست حركت توابین در عراق و شهادت مختار و شهادت ابراهیم بن مالك اشتر نخعی و دیگر بزرگان شیعه، مدینه و كوفه - دو مركز اصلی تشیع - خاموش شد و پیروان اهل بیت علیهم السلام در نهایت غربت و تنهایی باقی ماندند.
• اگر امام سجاد علیه السلام در آن شرایط قیام مسلحانه می كرد و آشكارا با بنی امیه به مبارزه می پرداخت، یقینا ریشه شیعه كنده می شد و هیچ زمینه ای برای رشد مكتب اهل بیت علیهم السلام و دستگاه امامت و ولایت در دوران بعد باقی نمی ماند. به همین دلیل، امام سجاد علناً قیام مختار را تایید نكرد بلكه در بعضی روایات آمده كه آن بزرگوار، نسبت به مختار بدگویی كرد تا رابطه ای بین آنها احساس نشود. البته اگر مختار پیروز می شد، حكومت را به دست اهل بیت علیهم السلام می داد، اما در صورت شكست، اگر بین امام سجاد علیه السلام و او رابطه واضحی وجود می داشت، یقیناً پیامد آن، امام سجاد علیه السلام و شیعیان مدینه را می گرفت و ریشه تشیع قطع می شد.
در واقعه حره نیز، روش حكیمانه امام سجاد علیه السلام باعث شد كه بلا از سر ایشان دفع شود و محور اصلی شیعه باقی بماند. البته روایاتی كه در برخی از كتب - از جمله بحارالانوار - هست و حاكی از اظهار تذلل حضرت سجاد علیه السلام در نزد مسلم بن عقبه است، قطعاً كذب است زیرا اولا این روایات به هیچ سند صحیحی متكی نیست ثانیا روایات دیگری وجود دارد كه آنها را از جهت مضمون تكذیب می كند. در هرحال شكی نیست كه امام سجاد علیه السلام برخورد خصمانه ای با مسرف بن عقبه نكردند و گرنه حضرت به قتل می رسید و خسارت، جبران ناپذیر بود.
• امام سجاد علیه السلام كنیزی داشت كه او را آزاد كرد و بعد با او ازدواج نمود. عبدالملك بن مروان نامه ای به امام علیه السلام نوشت و حضرت را شماتت كرد. با این نامه می خواست بفهماند كه حتی از داخلی ترین كارهای امام علیه السلام باخبر است و او را تحت كنترل دارد. امام سجاد علیه السلام در پاسخ نامه نوشتند كه این كار هیچ اشكالی ندارد و رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم نیز چنین عملی انجام داده اند و «فلا لؤم علی امری ء مسلم انما اللؤم لؤم الجاهلیة » یعنی هیچ پستی و خواری برای مردم مسلمان نیست و پستی، همان خواری و ذلت جاهلیت است. اشاره امام علیه السلام به جاهلیت و شرك پدران عبدالملك بود و اینكه رویه جاهلی در خود او وجود دارد.
وقتی نامه امام علیه السلام خوانده شد، پسر عبدالملك رو به پدرش كرد و گفت: ای امیرالمؤمنین! ببین علی بن الحسین (ع) چه تفاخری بر تو كرده است. یعنی در این نامه فهمانده كه پدران من همه مؤمن، و پدران تو همه كافر و مشرك بودند. عبدالملك پاسخ داد: چیزی نگو! این زبان بنی هاشم است كه صخره ها را می شكافد.
اگر امام سجاد علیه السلام در آن شرایط قیام مسلحانه می كرد و آشكارا با بنی امیه به مبارزه می پرداخت، یقیناً ریشه شیعه كنده می شد و هیچ زمینه ای برای رشد مكتب اهل بیت علیهم السلام و دستگاه امامت و ولایت در دوران بعد باقی نمی ماند
• بدون شك، هدف نهایی امام سجاد علیه السلام ایجاد حكومت اسلامی بود. برای ایجاد حكومت اسلامی چند امر باید تأمین می شد:
الف. باید اندیشه درست اسلامی كه امامان اطهار علیهم السلام حاملان واقعی آن هستند و مبنا و زیربنای حكومت اسلامی است، تدوین، تدریس و منتشر شود.
ب. آشناكردن مردم نسبت به حقانیت اهل بیت علیهم السلام و مصادیق راستین اولی الامر و خلفاءالله كه حكومت اسلامی باید به وسیله آنان اقامه شود.
ج. باید تشكیلات منسجم و شایسته ای از شیعیان تشكیل شود تا زمینه تشكیل حكومت اسلامی فراهم شود.
همه موضع گیریها، روایات، موعظه ها، نامه ها و خلاصه تمامی عملكرد امام سجاد علیه السلام در طول زندگی برای تحقق این سه امر بود و این سه، برای آن بود كه «حكومت اسلامی » ایجاد شود. البته امام سجاد علیه السلام در فكر آن نبودند كه در زمان خودشان حكومت اسلامی ایجاد كنند زیرا امكان نداشت بلكه برای آینده تلاش می كرد.
برای هركدام از این سه امر، مشكلات فراوانی وجود داشت:
الف. اندیشه اصیل اسلامی تحریف شده و اندیشه جاهلی حاكم و غالب شده بود.
ب. تبلیغات اموی بر ضد اهل بیت علیهم السلام چنان گسترش یافته بود كه مردم حتی در نمازها، به سب و لعن اهل بیت علیهم السلام می پرداختند!
ج. تشكیلات شیعه بر اثر اختناق و ارعاب و فقر و فشار اقتصادی و فرهنگی و سیاسی، متلاشی شده، نیروهای كادر شیعه به شهادت رسیده بودند.
• اظهارات و روایات صادر از ائمه علیهم السلام بهترین منبع و مدرك برای شناخت زندگی آنها است به شرط آنكه هدف و مقصد كلی و خط مشی اصلی آنها را بشناسیم. امام سجاد علیه السلام چون در دوران اختناق زندگی می كردند و نمی توانستند مفاهیم مورد نظرشان را آشكار و صریح بیان كنند، از دو روش استفاده می كردند:
الف. روش دعا كه در صحیفه سجادیه متجلی است.
ب. روش موعظه كه در غالب بیانات و روایات امام سجاد علیه السلام متبلور است.
با این دو روش حكیمانه، ایدئولوژی و اندیشه های درست را به بهترین شكل منتقل می كردند.
14. صحیفه سجادیه مجموعه ای از ادعیه است درباره همه موضوعاتی كه انسان در یك زندگی بیدار و هوشمندانه باید به آن توجه كند. امام علیه السلام به زبان «دعا»، انگیزه های یك زندگی اسلامی را در ذهن مردم بیدار و زنده می كند تا «اصلاح جامعه » آغاز گردد.
تلخیص: محمد خردمند
1. ابن زیاد وارد مسجد شد، سپس بر بالای منبر رفت و گفت: سپاس خداوندی را كه حق و اهل حق را آشكار ساخت و امیرمؤمنان یزید و پیروانش را یاری كرد، و دروغگو پسر دروغگو و پیروانش را كشت.
عبدالله بن عفیف ازدی - كه از شیعیان امیرمؤمنان علی علیه السلام بود - برخاست و به او گفت: ای دشمن خدا! دروغگو، تو و پدرت هستی و آن كس كه تو را فرمانروا كرده و پدرش. ای پسر مرجانه! فرزندان پیامبران را می كشی و بالای منبر به جای راستگویان می نشینی؟! ابن زیاد گفت: او را پیش من آورید، پاسبانان او را گرفتند. عبدالله بن عفیف، قبیله ازد را به یاری طلبید; هفت صد نفر از ایشان گرد آمدند و او را از دست پاسبانان گرفتند. ابن زیاد وقتی شب فرا رسید، ماموری فرستاد، وی عبدالله بن عفیف را از خانه اش بیرون كشید و گردنش را زد و در جایی به نام «سبخه » او را به دار آویخت. (ر. ك: الارشاد، شیخ المفید، ترجمه سید هاشم رسولی محلاتی، علمیه اسلامیه، تهران، ج 2، ص 121 و 122).