فارسی
سه شنبه 02 مرداد 1403 - الثلاثاء 15 محرم 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

مرگ و فرصت ها، ص: 119

جهان است. در لباس دلقكی، درد مردم را به شاه منتقل می داد، يعنی در انتقاد واقعاً آدم كم نظيری بود. انتقاد را در دلقك بازی می ريخت و درد مردم را به دربار می رساند.

روزی دست و پا و سرش را بسته بود، عصايی چوبی برداشت، لنگ لنگان به دربار رفت، شاه لحظه ورود به دربار، ديد او ناله و گريه و آه و فرياد می كند، گفت:

كريم! چه شده است؟ چه كسی به تو حمله كرده است؟ گفت: قربان! چشمت روز بد نبيند، ديشب با كمال آرامش خوابيدم، در عالم خواب قيامت، دادگاه و ميزان الهی و فرشتگان عذاب را ديدم، آمدند مرا گرفتند و گفتند: تو در تمام عمرت دلقك بازی درآوردی و بايد به جهنم بروی. اعلی حضرت! مگر كسی زورش به كسی می رسيد؟ مرا به طبقه اول انداختند، هر چه گشتم جا نبود، گفتند: به طبقه دوم برو، آنجا نيز جايی كه بمانيم نبود، به طبقه سوم رفتم، خلاصه طبقه به طبقه آمديم تا مرا به طبقه هفتم انداختند. در آنجا صندلی خالی بود، خوشحال شدم، رفتم و روی آن نشستم، ملائكه دوزخ آمدند، به قدری مرا زدند كه من از خواب بيدار شدم، می گفتند: اينجا جای ناصرالدين شاه است، تو برای چه نشستی؟ خلاصه مرا در جهنم زدند، اين گونه شدم.

يعنی ای شاه! مواظب باش، با اين كارهايت، تو جزو افراد طبقه هفتم جهنم هستی، يعنی رؤسا! شاهان! وكلا و وزراء! استاندارها! صندلیِ شما را در طبقه هفتم جهنم گذاشته اند. همين ها را در قيامت به سرشان می زنند و می گويند:

«ذُقْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْكَرِيمُ» «1»

تو بودی كه در دنيا آقايی می كردی، حالا چه می كنی؟

______________________________
(1)- دخان (44): 49؛ « [و بگوييد:] بچش كه تو همان ارجمند و بزرگواری!!»




پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^