نگاهی به مقام امام زين العابدين (ع)، ص: 23
و از آن جا با قطار به بصره رفتيم. ماه مبارك رمضان را گذرانديم و عيد فطر هم تمام شد. بليط قطار گرفتيم كه به بغداد برگرديم و از آن جا هم به نجف برويم. كوپه قطار هم شش نفره بود و من و آن شيخ بزرگوار كه آمديم سر جاهايمان در كوپه نشستيم، سه مرد لات و بی تربيت به همراه زن بدكاره ای كه اصلًا حجاب نداشت، وارد كوپ ما شدند. به رئيس قطار متوسل شديم. او گفت كه ما جا ديگری نداريم. ما كه چاره ای نداشتيم، همان جا را قبول كرديم؛ چون درس داشت شروع می شد و ما بايد برمی گشتيم. در همين گفتگو بوديم كه قطار به راه افتاد. با خود گفتيم، با اين مصيبت چكار كنيم؟ تصميم گرفتيم تا بغداد سر خود را
