مرا نابسامانى آمد فزون
بدانسان كه دل شد از آن غرق خون
چه آنها كه اينك به ياد من است
به دل همچو يك آتش روشن است
چه آنها كه اكنون ندارم به ياد
زبان بهر آنها نشايد گشاد
هم اينك تمامى فرا روى تست
كه ديدن نخفتن همه خوى تست
فراموشى از علم تو هست دور
كه ظلمت نيابد به ديدار نور
اگر رفته بر كس ز دستم ستم
بر آنها ببخشاى تو از كرم
رها ساز از دينشان گردنم
ز بار گنه دور فرما تنم
سبك ساز اين بار سنگين مرا
مرانم نگهدار از اين مرا
استاد انصاریان این فراز را همراه با فراز قبل شرح کرده اند، برای مشاهده لطفا «اینجا» را کلیک کنید.