پروردگارا من (كرم كن) و دل مرا از طغيان در معصيتت به تاريكى و سرگردانى و حيرت وامگذار و مرا روزگارى در تبهكارى مگذار (يعنى جهل و غرور و حرص و طمع را كه مرا منغمر در باطل و غافل از ياد حق مىكند اى خدا از دوران عمرم دور ساز) و مرا مايهى عبرت خلق مكن و عقابم را وسيلهى موعظت و پند ديگران مساز (بلكه عقوبت بدكاران پيشين را مايه عبرت من و انزجارم از كار بد قرار ده) و حال مرا (در نعمت و نقمت) موجب فتنه مردم مگردان (يعنى مرا در نعمت و مال دنيا چندان ثروتمند مكن كه مردم از مشاهده آن بر من حسد برند و يا حريص به مال و جاه دنيا شوند و از كار آخرت و ياد خدا باز مانند و مرا در رنج و فقر و پريشانى هم چنان مبتلا مكن كه خلق مرا به خطا شقى و بدبخت و مردود از كرم تو پندارند و از من نفرت كنند و سوء ظن برند و گنهكار شوند) و اى خدا با من مكر مكن به مانند آنانكه به مكر تو گرفتار شدند (مكر خدا در قرآن تفسير شدهى به حسن تدبير و به عذاب استدراج و اينجا استدراج است كه عذاب ناگهانى و بىتوجه و غافلگيرى حق متنعمان را كه طاغى و سرمست و مغرور نعمتند و غافل از منعم عذاب استدراج خوانند) و در اين نظر لطفت با من به غير مبدل مگردان (يعنى نظر عنايتت را از من بدل به غير من مفرما) و نامم را از دفتر سعادتمندان (هر چند معصيتكار باشم) بيرون مبر و جسمم را (كه صورت كامل انسانى عطا كردى) مبدل (به صورت حيوانات) مگردان (يا به آتش دوزخ زشت مساز) و اى خدا مرا به فسوس و استهزاى خلق خوار مكن و در نزد حضرتت هم (كرم كن و با وجود گناهان) به سخريه و فسوسم مگير و جز به راه رضا و خشنوديت مبر و مرا به خدمتى مگمار (و به كارى پست و خوار وامدار) مگر آنكه به انتقام از دشمنان تو و مبارزه با اعداء دين تو خدمتگزار باشم (كه خدمت در اين راه سرورى و خوارى عين عزت است).