آنگاه (با همه اين لطف و احسانها) باز امرت را مخالفت كرد و نهيت را مرتكب شد و او را (از قبايح) منع و زجر فرمودى و ترك (قبايح) نكرد و از معصيت نهيش كردى مخالفت آن كرد (امرت را كه بايد به جاى آرد ترك كرد و نهيت را كه بايد ترك كند به جاى آورد) اما اين مخالفتش نه به واسطه عناد و سركشى از فرمانت بود بلكه هواى نفس غالب شد و به انجام آنچه را منع كردى و تحذير و بيم دادى دعوت كرد و دشمن تو و دشمن او (شيطان و ديو رجيم) هم او را بر به مخالفتت كمك و يارى داد (و به وسوسه و نويدهاى دروغ و شبهات واهى باطل او را به مخالفتت برگماشت) پس بر معصيتت با آنكه به وعده عذاب و انتقام تو آگه بود اما به اميد عفو تو و به وثوق و اطمينان بخشش و آمرزشت مرتكب خلاف و عصيان گرديد در صورتى كه با آن همه انعام و احسان و لطفها و ارشاد كه درباره او كردى سزاوارتر به ترك معصيت بود