و تو اى كردگار حى دانش
كه آگه بوده از پيدا نهانش
ز خوى وحشتانگيزش به سيرت
و راى دلرباى او ز صورت
شناساييش بر جرم دورويى
به دست انتقام از اين دو گويى
كه وى را با همان سر توى آن چاه
كه او خود كنده بود افكنده در چاه
و او با آن غرور كنجكاوى
و با آن اعتماد و اعتبارى
كه با تزوير با آن حيلههايش
كه ناگه ديد چاهى زير پايش
دهانش باز و آويزان در آن چاه
و او بود آرزويش تا كزين راه
كه او اين ريسمان را گردن من
كند آويز و جانم بگسلد تن
نبودش دور از آن تا كه دشمن
نمايش داد چون يك دوست بر من
رسد بر آرزوى خود به حالم
ولى آن رحمت پروردگارم
به فريادم رسيد از زحمت او
مرا خشنود و شد بر خشيت او
استاد انصاریان این فراز را همراه با فراز قبل شرح کرده اند، برای مشاهده لطفا «اینجا» را کلیک کنید.