از سال 1340 تا به حال که او از دنیا رفته است ، کمتر کسی را مثل او یافته ام. نه این که نباشد ، حتما هست و به لطف خداوند ، ایران سرزمینی است که در هر عصری بیش از دیگر مناطق دنیا در دامان خود اولیای خدا را پرورده است ، اما من نمونۀ ایشان را کمتر دیده ام . او خوش اخلاق ، پر جاذبه و در امر به معروف و نهی از منکر ، بسیار جدی و کوشا بود. حتی شرورترین افراد محله های پایین شهر تهران را نیز با گفتاری خوش و ملایم به راه راست هدایت می کرد.
با ارشاد ایشان ، خیلی ها از کارها زشت دست کشیده ، اهل طاعت و عبادت و نیکوکاری شدند. آنها در نماز جماعت حضور یافته ، حتی بعضی ها نماز شب هم می خواندند. افراد آن چنانی که مثلا سراپا بدن خود را « خالکوبی » کرده بودند، از نفس گرم و کرامت مرحوم آقای برهان ، اهل خیر و منشأ کارهای نیک شده و به انسانهایی بزرگوار مبدل گشته بودند.
چند سال بعد از انقلاب ، یکی از همان افراد را در خیابان دیدم . بعد از سلام و علیک گفت : « مطلب مهمی را میخواندم به تو بگویم لطفا صبر کن و گوش بده . من که 77-78 سال از عمرم می گذرد ، پس انداز زندگی ام فقط ده میلیون تومان پول است . بچه هم ندارم . مرحوم برهان هم که در دنیا نیست بگوید با این پول ها چه کار کنم ، می خواهم آن را در اختیار شما قرار دهم تا با آن حوزۀ علیمه ساخته شود.» گفتم مهلت بده ، خبرت می کنم.
بعد از چند روزی به او گفتم :« معرفی نامه ات برایت می نویسم به قم ، خدمت آیت الله فاضل لنکرانی برو که استاد من بوده و از ایشان راهنمایی بخواه .» پس از آن ، او خدمت ایشان میرسد و خواسته اش را در میان می گذارد. آقا می گذارد. آقا می فرماید: « زمینی بیش از هزار متر واقع در محلۀ چهار مردان قم در اختیار من است که وقف حضرت سید الشهداست. بیا برویم آنجا را ببین ، اگر نظرت جلب شد پولت را خرج کن و در آنجا حوزه علمیه ای درست کن و توجه داشته باش که حتما سالی ده روز باید در آنجا روضه خوانده شود.»
او پس از دیدن زمین و محله ، سرانجام مدرسۀ بزرگی را در سه طبقه در آن جا بنا می کند که 150 طلبه را در خود جای می دهد. پس از اتمام کار ، آیت الله فاضل لنکرانی به او می گوید: « انشاء الله که سالهای سال زنده باشی ، با این حال یک اتاقی در زیر زمین ساختمان وجود دارد ، اجازه بده در آن جا قبری برای تو درست کنیم تا بعدها طلاب مدرسه با دیدن قبرت برایت فاتحه بخوانند و طلب آموزش کنند . » دوست ما نیز با گریه می گوید : « من حوزه ساخته ام نه قبرستان، دوست دارم مرا گمنام دفن کنند ... » او حتی اسمی از خود هم در آن مدرسه بر جای نگذاشت . او تربیت شدۀ نفس گرم مرحوم برهان بود.
منبع : برگرفته از کتاب خاطرات استاد حسین انصاریان انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی