از ابتدای ورود به قم ، من دنباله رو حضرت امام خمینی بودم . در مسایل شرعی نیز به تقلید ایشان در آمدم . با حاج مهدی عراقی و آقا عزیزالله دولابی و .... حشر و نشر داشتم . آقای دولابی در کار انقلاب بسیار فعالیت داشت . کار او ریخته گری بود گرچه سواد چندانی نداشت ، ولی از قدرت بیان فوق العاده ای برخوردار بود . او با فداییان اسلام و انقلابیون روابط گسترده ای داشت و در دیار با مراجع و علما نقش خوبی ایفا می کرد، بدین دلیل اطلاعات بسیار زیادی از همه جا داشت .
آقا عزیز دولابی مشهور به ریخته گر ، پس از تأسیس دارالتبلیغ – که به نظر امام در آن برهه از زمان تأسیسش ضرروتی نداشت و باید به اصل کار که ریشه کن کردن حکومت شاه بود پرداخته می شد – به طور مکرر با دست اندرکاران دارالتبلیغ بویژه با آقای صدر بلاغی که از اساتید آن موسسه بود بحث های فوق العاده ای می کرد که آنها نمی توانستند از عهدۀ جواب او برآیند .
من در همان زمان از ایشان و مرحوم شهید مهدی عراقی می شنیدم که آیت الله شریعتمداری کیفیت مبارزه اش با دستگاه و حکومت شاه ، با روش حضرت امام تفاوت کرده است . به نظر من تفاوت پیدا کردن روش مرحوم شریعتمداری با حضرت امام به این خاطر بود که آیت الله شریعتمداری پیروزی همه جانبۀ روحانیت را بر حکومت شاه و تشکیل حکومت اسلامی باور نداشت . چنان که بعد از آن در مصاحبۀ معروفش با روزنامۀ فرانسوی لیبراسیون در اردیبهشت 1357 یعنی چند ماه مانده به پیروزی انقلاب اعلام کرد : « حکومت اسلامی مورد علاقۀ شدید و عمیق ماست ولی شرایط و موقعیت فعلی چنین آمادگی را ندارد و شاید رسیدن به آن در حال حاضر یک آرزوی دور باشد ، قبل از هر چیز خواستار اجرای قانون اساسی (مشروطه ) هستیم » من مانند دیگر برادران دینی انقلابی ام پس از آگاهی به تفاوت روش مرحوم شریعتمداری بر خط مشی حضرت امام ، استوار و پا برجا ماندم اما داستان سخنرانی مهم و انقلابی من در حضور ایشان از این قرار است .
سال 1355که اوج حکومت شاه و تسلط ساواک بر کشور بود به وسیلۀ مرحوم آیت الله لاکانی جهت ده شب سخنرانی به رشت دعوت شدم . همان زمان مرحوم آیت الله شریعتمداری به مشهد مشرف بود و قصد داشت در بازگشت به قم از طریق جادۀ کناره با مردم شهرهای مازندران و گیلان ملاقات کند و ورود ایشان به رشت همزمان با سخنرانی من بود . من که مشی سیاسی ایشان را نمی پسندیدم و سالیان طولانی بود که ایشان را ندیده بودم و قصد ملاقات با او را هم نداشتم بطور تصادفی جایگاه دیدار مردمی ایشان را بدون این که من مطلع باشم در محل سخنرانی من در امامزاده خواهر امام رشت قرار دادند و آیت الله لاکانی از من خواستند ربع ساعتی بیشتر منبر نباشم و پس از خوش آمد گویی و تجلیل از ایشان ، به سخنرانی خاتمه دهم ؛ولی نیت من این بود که در حضور ایشان یک ساعت سخنرانی انقلابی کنم و مفاسد اجتماعی و مشکلات مردم و مسایل سیاسی را بیان کنم . به این خاطر از دوستان انقلابی فومن و رشت دعوت کردم در جلسه حاضر شوند که اگر کارگردانان جلسه خواستند مانع ادامۀ سخنرانی من شوند ، برای ادامه سخنرانی به من کمک کنند و دوستان هم استقبال کرده ، وعده حضور در جلسه را دادند . آن سخنرانی که بسیار پرشور و انقلابی و اشاراتی به یار سفر کرده « حضرت امام » داشت انجام گرفت و در ضمن آن به آیت الله شریعتمداری خطاب کردم :« هنگامی به این مناطق آمده اید که فرعون زمان همان کار فرعون زمان موسی را در میان شهرها انجام داده یعنی فاکثروا فیها الفساد و اکثریت جامعه را از فرهنگ خدا جدا کرده و کنار دریا را با انواع معاصی آلوده نموده و اگر تصور می کنید مردمی برای دین و روحانیت مانده تصور به جایی نیست و چه نیکو بود همان روش انقلابی سال 1341 ، ادامه پیدا می کرد تا وضع به اینجا نرسد ! »
پس از پایان سخنرانی که با دوستان انقلابی به منزل آمدم شنیدم دو سه بار در ضمن سخنرانی من می خواستند بلندگوی مجلس را قطع کنند و مرا از منبر پایین بیاورند ولی اطرافیان ایشان یا خود ایشان مانع شده بودند . در هر صورت پس از نیم ساعت در زدند من تصور کردم از شهربانی یا ساواک دنبالم آمده اند ، ولی گفتند جوانی است می گویند من احمد ناطق نوری هستم و می خواهم انصاریان را ملاقات کنم . وقتی با من روبرو شد به من گفت احسنت ، انصافا به جا سخن گفتی و روشی قهرمانانه به کار گرفتی !
پس از آن سخنرانی ، ایشان و اطرافیانش و نمایندگانی که در پاره ای از شهرها داشت از من به خاطر آن سخنرانی گله مند شده بودند ولی من به وظیفۀ الهی خود عمل کرده بودم و از این جهت خوشحال بودم .
منبع : منتشر شده توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی