یکى از امورى که در فرهنگ اسلامى و متون دینى از اهمیت فوق العاده اى برخوردار است و بلکه به حق مى توان گفت اساس تمام کمالات و ترقیات روحانى و معنوى انسان است، تقوا و پرهیزکارى و دورى از آلودگى ها و گناهان است، زیرا آدمى اگر بخواهد به راه راست و صراط مستقیم راه یابد و از تعالیم آسمانى و معارف قرآنى بهره مند شود، اساس آن تقواست که: ذلک الکتاب لا ریب فیه هدى للمتقین (۱) ، و اگر بخواهد نزد پروردگار از کرامت و احترام بیشترى برخوردار شود، معیار و زیربناى آن، تقواى برتر است، که ان اکرمکم عند الله اتقیکم (۲) ، و اگر بخواهد در کوران حوادث و بحران ها و ظلمت هاى اوهام، حق را از باطل تشخیص داده و این دو را-در هر لباس و پوششى-از یک دیگر باز شناسد، مایه آن تقواست که: ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا (۳) ، و اگر بخواهد ازاغواهاى شیطانى و وساوس نفسانى و تنگناهاى این جهان رهایى یابد و از شر این همه، جان سالم به در برد، پایه آن تقواست که: و من یتق الله یجعل له مخرجا (۴) ;و اگر بخواهد از ارزاق خداوندى-چه مادى و چه معنوى-بهره و نصیبى داشته باشد، راه آن تقواست که: و من یتق الله...و یرزقه من حیث لا یحتسب (۵) ;و اگربخواهد اعمال خویش را از بیهودگى و بى حاصلى در آورده و به مرحله قبول برساند، طریق آن تقواست که: انما یتقبل الله من المتقین (۶) ;و در نهایت اگربخواهد در درگاه خدا محبوب و عزیز باشد و عاقبتش ختم به خیر شود، ریشه اش تقواست که: ان الله یحب المتقین (۷) ; و العاقبه للمتقین (۸) . بنابر این در بعد عمل، تقوا و پرهیز از گناه، اجتناب و دورى از محرمات، اساس هر خیر و زیر بناى هر سعادتى است و به همین دلیل، بر هر عملى مقدم است و انسان سالک پیش از آن که در انجام اعمال کوشش کند باید بر دورى از گناه اهتمام ورزد.رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم خطاب به ابوذر-علیه الرحمه-مى فرماید: یا اباذر کن بالتقوى اشد اهتماما منک بالعمل ; (۹) اى ابوذر!باید کوششى که درمراعات تقوا اعمال مى کنى از کوششى که در انجام سایر اعمال به خرج مى دهى بیشتر باشد.»
نیز بر همین اساس است که امیر مؤمنان على بن ابى طالب علیه السلام مى فرماید: اجتناب السیئات اولى من اکتساب الحسنات ; (۱۰) دورى از بدى ها بر کسب خوبى ها مقدم است ».
پس اى عزیز!بدان همان گونه که فرد مریض بدون مراعات پرهیز، روى صحت و سلامتى را نمى بیند-گر چه از قوى ترین و مؤثرترین داروها استفاده کند-شخص دور افتاده از حقایق و بیگانه با معنویات نیز، بدون مراعات تقوا روى معرفت و سعادت را نخواهد دید، هر چند پر مشقت ترین و مشکل ترین اعمال راانجام دهد.از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم روایت است که آن حضرت فرمود:
انکم لو صلیتم حتى تکونوا کالحنایا، و صمتم حتى تکونوا کالاوتار، ماینفعکم ذلک الا بورع ; (۱۱) به درستى که اگر از کثرت نماز همچون کمان خمیده ودر اثر زیاد روزه گرفتن همچون زه کمان، باریک شوید، به حالتان مفید نخواهندبود مگر آن که تقوا پیشه کنید و از محرمات دورى کنید.»
مولوى گوید:
ما در این انبار گندم مى کنیم گندم جمع آمده گم مى کنیم مى نیندیشیم آخر ما به هوش کین خلل در گندم است از مکر موش موش تا انبار ما حفره زدست و زفنش انبار ما ویران شدست اول اى جان، دفع شر موش کن و آنگهان در جمع گندم جوش کن بشنو از اخبار آن صدر صدور لا صلوه تم الا بالحضور گرنه موشى دزد در انبار ماست گندم اعمال چل ساله کجاست؟ ریزه ریزه صدق هر روزه چرا جمع مى ناید درین انبار ما (۱۲)
طبق ابیات فوق، مثل کسى که بدون اجتناب از معاصى، در به جا آوردن اعمال عبادى مى کوشد، مانند کسى است که بدون دفع شر موش دزد، گندم ها راذره ذره انبار مى کند، لذا همان طور که جمع گندم با وجود آفتى چون موش، جزرنج و زحمت حاصلى ندارد، به جا آوردن اعمال عبادى نیز-با ابتلاى به معاصى-جز خستگى و زحمت، حاصلى نخواهد داشت، زیرا گناهان مانند موش ها به جان گندم اعمال افتاده و همه را تباه و نابود مى سازند.
چگونه مى توان متقى بود؟
اکنون که با اهمیت و جایگاه تقوا و پرهیز از گناه و معصیت آشنا شدى، ممکن است بپرسى:چگونه مى توان متقى بود؟و چطور مى شود گناهان را از صحنه زندگى دور کرد؟و نیز ممکن است بگویى:من و امثال من هر گاه تصمیم مى گیریم که بر خود مسلط شویم و دست از معصیت برداریم و مواظب خود باشیم که دیگر گناه نکنیم، یکى-دو روز اول را نسبتا موفق هستیم، ولى چندى بعدشکست خورده و به حال اول بر مى گردیم.آیا راهى هست که بدان روى آوریم واز آن مدد جوییم تا در مسیر تقوا و پرهیز از گناه، مستقیم و استوار باقى بمانیم؟
در جواب گوییم:اى عزیز!بى شک گناه و معصیت را مانند دیگر امورممکن، اسباب و عللى است که تا آنها را نشناسى و آن گاه هر یک از آنها را باروشى مناسب از میان نبرى، به ترک گناه موفق نخواهى شد، لذا باید در مرحله نخست همت خویش را در شناسایى عوامل گناه مصروف دارى و بعد با روشى درخور، به رفع هر یک از آنها بپردازى تا کم کم بتوانى خود را از چنگال معاصى برهانى و گناهان را از وجودت دور سازى.
عوامل گناه چیست؟
حال اگر بپرسى عوامل صدور گناه چیست؟و اصولا چرا شخص مسلمان ومؤمن تن به معصیت مى دهد؟
گویم:چند امر است که هر کدام از آنها در صدور گناه دخیل هستند که عبارتند از:
الف)عدم ایمان یا ضعف آن به مبدا و معاد و تبعات اعمال;
ب)غفلت;
ج)ضعف اراده در مقابل کوران غرایز و شهوات.
توضیح این که:گروهى از افراد، از آن رو که اساسا انسان هاى بى ایمانى هستند و یا اگر اعتقادى دارند از قوت لازم برخوردار نیست، تن به گناه مى دهند.این گونه افراد على رغم این که به زبان مى گویند:خدایى هست و از پس امروزفردایى، در مقابل هر عمل خیر پاداشى و در مقابل هر عمل شر عقوبتى است، ولى وقتى که به قلب آنها مراجعه کنى، خواهى دید که از ایمان خبرى نیست و یااگر اعتقادى باشد بسیار ضعیف و کم سوست و آن هم آلوده به بسیارى از اوهام وخیالات و خرافات.
بدیهى است که چنین افرادى هنگامى که لذت ها و خوشى هاى زندگى دنیا رابا دستورهاى دینى در تعارض ببینند، نمى توانند اوامر و نواهى اولیاى دین رابر خواسته هاى خود، مقدم بدارند و از لذایذ نفسانى و حیوانى خویش چشم بپوشند، بلکه با گفتن جملاتى مانند:«سیلى نقد به از حلواى نسیه است »!«چه کسى رفته و از آن دنیا خبر آورده که این حرف ها راست است »!و از این قبیل سخنان، بر خر مراد خویش سوار مى شوند و از ارتکاب هیچ معصیتى فرو گذارى نمى کنند.
گروه دیگر از افراد آن گونه نیستند که مانند گروه مذکور از نظر اعتقادى مشکلى داشته باشند، بلکه بر عکس، انسان هاى معتقد و پاى بندى هستند، ولى مشکل آنها غفلت از معتقدات است، بدین معنا که امور ظاهرى و اشتغالات معمولى و روز مره زندگى دنیا، آنها را طورى از یاد خداوند و معاد و عقوبت هاى اعمال زشت و ناپسند خود غافل نموده که به چیزى جز خواسته هاى آنى و امورمربوط به زندگى دنیا فکر نمى کنند.پیداست که چنین کسانى عملا با دسته اول-که به بى اعتقادى یا ضعف ایمان مبتلا هستند-هیچ فرقى ندارند و همان گونه که آنان به آسانى مرتکب معصیت مى شوند، اینان نیز به سهولت به دام گناه گرفتار مى آیند.
گروه سوم کسانى هستند که نه مثل دسته اول مشکل عقیدتى دارند که بى اعتقادى یا ضعف اعتقاد، آنها را به عصیان بکشاند و نه مثل دسته دوم مبتلاى به غفلت هستند که به سبب آن به دام گناه بیفتند، بلکه هم معتقدند و هم متوجه، ولى با این همه از آن رو که انسان هاى سست عنصر و بى اراده اى هستند، در صحنه تعارض دین و هواى نفس نمى توانند بر خواسته هاى نفسانى خویش غالب آیند وخود را کنترل کرده و از معصیت بپرهیزند.
چگونگى مقابله با عوامل گناه
حال که با عوامل و اسباب گناه آشنا شدى، لازم است راه مقابله با هر یک از آنها را نیز بدانى تا با از میان برداشتن آنها، بر اجتناب از گناه توفیق یابى;لذا گوییم:اگر شخص گنه کار از گروه اول باشد(از نظر اعتقادى وضع مطلوبى نداشته باشد)لازم است قبل از هر چیز، خود را به اعتقادات صحیح و متقنى که بر دلایل برهانى و محکم استوار باشند، مجهز کند;بدین معنا که باید با تفکر و تامل در دقایق و ظرایف هستى و مطالعه و تحقیق دردفاتر و کتاب هایى که متفکران و اندیشمندان الهى، در اعتقادات و مسائل عقیدتى نگاشته اند به مرحله اى دست یابد که خداى تبارک و تعالى را بدون هیچ شک و شبهه اى باور کند و به راستى به روز رستاخیز معتقد شود و باورداشته باشد که: فمن یعمل مثقال ذره خیرا یره و من یعمل مثقال ذره شرا یره (۱۳) تا بتواند مواظب خود باشد و از کارهاى ناشایست اجتناب کند.در غیر این صورت با ایمان تقلیدى و عقیده ناپایدار و خلاصه با تزلزل و تذبذب نمى توان متقى بود.
به همین جهت، خداى تبارک و تعالى در اول سوره بقره وقتى که اوصاف متقین را ذکر مى کند، نخستین صفتى را که مورد اشاره قرار مى دهد«ایمان به غیب »است:
ذلک الکتاب لاریب فیه هدى للمتقین الذین یؤمنون بالغیب و... ; (۱۴) این کتاب که در آن هیچ تردیدى نیست مایه هدایت تقوا پیشگان است.آنان که به غیب ایمان دارند و...»
این سخن کاشف از این است که رابطه ایمان به غیب با تقوا، رابطه علت بامعلول خود است، بدین معنا که ایمان به غیب، علت است و تقوا معلول;هر چند همین تقوا-که گفتیم معلول ایمان است-نسبت به مراحل برتر ایمان علت است، ولى فعلا کلام ما در نقطه ابتدایى سیر است و معلوم است که تقدم با ایمان است نه تقوا.به علاوه، علیت ایمان در مورد تقوا، «ایجادى »و علیت تقوا در مورد برخى از مراحل ایمان «اعدادى »است-که فعلا مجال بسط آن نیست.
بنابر این، جهت ایجاد تقوا و پرهیزکارى، ابتدا باید ایمان به غیب را که شامل ایمان به مبدا و معاد و ایمان به تبعات اعمال است تقویت کرد و گرنه کسى که عقیده ندارد و یا از عقیده متزلزل و ناپایدارى برخوردار است، نمى تواند آن طورکه باید، تقوا را مراعات نماید، لذا خداوند تبارک و تعالى آن جا که خطاب به آنان که ظاهرا به اسلام گرویده اند مى فرماید: یا ایها الذین آمنوا هل ادلکم على تجاره تنجیکم من عذاب الیم » نخستین چیزى که مورد تاکید قرار مى دهد، ایمان جدى و واقعى به خدا و رسول گرامى اوست، زیرا در ادامه مى فرماید: تؤمنون بالله و رسوله...» (۱۵) .
پس اى عزیز!اگر تو نیز هنوز به طور جد و حتم به مبدا و معاد دل نداده اى وهنوز در مرحله شک و تردید به سر مى برى و در عین حال سعى مى کنى تقواپیشه سازى و توقع دارى در صف پرهیزکاران در آیى، باید بدانى که سعیت باطل وتوقعت نا به جاست، زیرا درخت وجودت در اثر دورى از معارف یقینى، در حال خشکیدن است و تو عوض آن که بیایى و آن را با آب علوم و معارف از ریشه سیراب سازى، آمده اى گرد و غبار از شاخ و برگ آن مى زدایى.
خانه از پاى بست ویران است خواجه در بند نقش ایوان است
بنابر این، تو قبل از هر چیز لازم است هم خویش را در تقویت عقایدت مصروف دارى و از ظلمت هاى شک و تردید به در آیى، تا به آسانى بتوانى از گناه دست شسته و به پرهیزکاران واقعى بپیوندى.
مراقبه، عامل غفلت زدایى
اما اگر شخص معصیت کار از گروه دوم و جزء کسانى باشد که غفلت ازمعتقدات، آنها را به گناه و عصیان مى کشاند، لازم است از دستورى که اهل سلوک، مراقبه اش مى نامند و آن را مایه سعادت و رکن عمده سیر و سلوک مى دانند، کمک بگیرد، یعنى شخص یاد شده باید هر روز از آن لحظه اى که بیدارمى شود تا وقتى که مى خواهد بخوابد، در هر جایى و حالى که هست، همواره تمام اعتقادات و باورهایى که بدان ها پاى بند است پیش خود مجسم کند و تا جایى که ممکن است فکر و ذکر و دل خود را به آنها متوجه سازد و بدین ترتیب، ریشه غفلت را-که زمینه ساز گناهان و تخلفات است-در وجود خویش بخشکاند تا برترک گناه و دورى از معصیت توفیق یابد.
حسین بن على علیهما السلام و مرد گنه کار
مرحوم علامه مجلسى-رضوان الله تعالى علیه-در کتاب ارزشمند بحار الانوارروایتى از کتاب جامع الاخبار نقل کرده که با موضوع بحث ما نیز بسیار مناسب است;لذا در این جا به ذکر آن تبرک جسته و سپس به توضیح آن مى پردازیم:
«روی ان الحسین بن علی علیهما السلام جاءه رجل و قال:انا رجل عاص و لا اصبرعن المعصیه فعظنی بموعظه.فقال علیه السلام افعل خمسه اشیاء و اذنب ما شئت.فاول ذلک:لا تاکل رزق الله و اذنب ما شئت، و الثانی اخرج من ولایه الله و اذنب ما شئت، و الثالث: اطلب موضعا لا یراک الله و اذنب ما شئت;و الرابع:اذا جاءملک الموت لیقبض روحک فادفعه عن نفسک و اذنب ما شئت;و الخامس: اذاادخلک مالک فی النار فلا تدخل فی النار و اذنب ما شئت; (۱۶)
روایت شده است که مردى نزد حسین بن على (۱۷) علیهما السلام آمد و گفت:من مردى گنه کارم و نمى توانم گناه نکنم، مرا نصیحتى کن.آن جناب در جواب اوفرمود:پنج کار به جاى آور و سپس هر گناهى که خواستى بکن;اول:رزق و روزى خدا را مخور و سپس هر گناهى را که خواستى بکن;دوم:از تحت ولایت خداوند خارج شو و آن گاه هر گناهى را که خواستى بکن;سوم:براى انجام گناه جایى برو، که خداوند تو را نبیند و بعد از آن هر گناهى که خواهى بکن; چهارم:هر گاه ملک الموت آمد که جانت را بگیرد، او را از خود دور گردان و هرگناهى که خواستى انجام بده;پنجم:چون فرشته موکل بر دوزخ، خواست تو را در آتش افکند، از آن امتناع کن و داخل مشو، آنگاه هر گناهى را که خواستى بکن.»
حال اگر بپرسى چرا حسین بن على علیهما السلام ارتکاب گناه را بر امور یاد شده تعلیق کرده است؟و اصولا چه ارتباطى بین آنها و رخصت در گناه مى تواند وجود داشته باشد؟
در جواب گوییم:سید الشهداء علیه السلام در روایت مزبور، مرد گنه کار را به امورى تنبه داده است که اگر او در حین ارتکاب گناه، بدان ها توجه داشته باشد، قطعا ازگناه دست شسته و از انجام دادن آن سرباز مى زند، و به عبارت دیگر حسین بن على علیهما السلام براى آن که مرد عاصى را از شر گناهان برهاند، او را به عقاید و نداى فطرتش-که از آنها غفلت کرده و در نتیجه، به دام معصیت گرفتار آمده-متوجه ساخته، و بدو فهمانده است که ریشه گناهانى که از او سر مى زند غفلت ازمعتقدات است، و با توجه به آنها است که مى تواند از دام معاصى برهد. پى نوشت:
۱.بقره(۲)آیه ۲.
۲. حجرات(۴۹)آیه ۱۳.
۳. انفال(۸)آیه ۲۹.
۴. طلاق(۶۵)آیه ۳.
۵. همان،همان،آیه ۳.
۶. مائده(۷)آیه ۲۷.
۷. توبه(۹)آیه ۷.
۸. قصص(۲۸)آیه ۸۳.
۹. محمد باقر مجلسى،بحار الانوار،ج ۷۴،ص ۸۶.
۱۰. عبد الواحد آمدى،غرر الحکم و درر الکلم،حرف «الف »
۱۱. مجلسى،بحار الانوار،ج ۷۴،ص ۸۷.
۱۲. مثنوى معنوى،تصحیح نیکلسون،دفتر اوّل،ص ۲۴.
۱۳. هر کس به اندازه سنگینى ذره اى کار نیک کرده باشد،همان را مى بینید و هر کس به اندازه سنگینى ذرّه اى کار بد کرده باشد، همان را مى بیند.«زلزال(۹۹)آیات ۷ و ۸.»
۱۴. بقره(۲)آیه ۲ و ۳.
۱۵. اى مؤمنان!آیا مى خواهید شما را به تجارتى که از عذاب دردناک نجاتتان مى بخشد راهنمایى ودلالت کنم؟«صف(۶۱)آیه ۹ و ۱۰».
۱۶. ج ۷۸،ص ۱۲۶.
۱۷. روایت مزبور را گر چه مرحوم مجلسى به نقل از جامع الاخبار،منسوب به حسین بن على علیهما السّلام دانسته و آن را در باب مواعظ آن جناب ذکر نموده است،ولى آنچه در جامع الاخبار موجود است مغایر با این نقل مى باشد;زیرا صاحب جامع الاخبار آن را از قول امام على بن الحسین علیهما السّلام روایت کرده است.
منبع : پایگاه مذهبی سبطین