آیت الله حاج آقا رضا صدر ، انسان باسواد ، وارسته و جامع و کاملی بود . ایشان شبهای پنجشنبه در قم جلسۀ درس اخلاق داشتند و طلاب قم از او بهره های فراوانی می بردند . مسجد بزرگ امام حسین (ع) تهران که ساخته شد ، وی به عنوان امام جماعت آنجا انتخاب گردید . آیت الله صدر تأکید داشت برای سخنرانی در ماه مبارک رمضان و ایام محرم و صفر از روحانیون و وعاظ باسواد دعوت کند . آن مسجد ، محل برگزاری بسیاری از منبرهای آقای فلسفی نیز بود . خود آیت الله صدر ، مانند آیت الله شیخ محمد تقی آملی ، میرزا احمد آشتیانی و آیت الله العظمی سید احمد خوانساری ، از شخصیتهای محوری تهران بود .
برای یک دهۀ محرم از من دعوت به عمل آمد که در مسجد امام حسین (ع) سخنرانی کنم . پس از چند شب که من منبرداری کردم ، شبی آیت الله صدر بعد از من ، منبر رفتند و با تقدیر و تشکر فراوان از من خواستند تا دهۀ فاطمیه نیز آنجا منبر بروم . در ایام فاطمیه ، طبق دعوت قبلی ، منبرهای خود را در آنجا شروع کردم . ایام تابستان بود و جمعیت در صحن می نشستند . شبی واقعۀ جالبی برای من روی داد که ذکر آن خالی از لطف نیست :
« من از قبل می دانستم که آیت الله صدر در ارومیه دوستی دارد به نام آقای فوزی که از علمای آن شهر است . در تشهد نماز بودم که یک مرتبه به ذهنم خطور کرد که اگر امشب بعد از تمام شدن منبر ، آقای صدر به من بگوید من میخواهم به ارومیه پیش دوستم آقای فوزی بروم و سه شب نیستم ، شما بیا هم نماز بخوان و هم منبر برو ، چقدر برایم مشکل خواهد بود که امامت این همه جمعیت را بر عهده گیرم . آری این مطالب بدون هیچ سابقۀ ذهنی به فکرم خطور کرد .
از منبر که پایین آمدم در حال خوردن چای بودم که ایشان خطاب به من گفت : « آقای انصاریان ، من سه روز می خواهم بروم ارومیه پیش آقای فوزی ، شما فردا شب بیا هم نماز بخوان و هم منبر برو .» من شگفت زده گفتم : « همین یک ساعت پیش عین همین مطالب در ذهنم خطور کرد . » او هم خیلی تعجب کرد و گفت : « با استدلال به چنین وقایعی می توان کمونیستها را ، که می گویند همه چیز ماده است و ماورای آن چیزی نیست ، محکوم کرد ، زیرا این مسایل تنها مربوط به عالم معنا و ملکوت است و با هیچ یک از قواعد کمونیستها جور در نمی آید . »
حاج آقا صدر در ادامۀ صحبت ضمن موثر خواندن منبرهای من سفارش کردند که تا می توانی و در هر کجا که باشد منبر برو و هیچ گاه از زیادی کار خستگی به خود راه نده ، زیرا اگر نسیم خوش معارف اسلامی بر دل انسانها بوزد ، آنها را به بوستان دین و آیین رهنمون می گردد. سپس قضیه ای به این تفصیل برایم تعریف کرد و گفت : « خانوادۀ بی دینی در ارومیه زندگی می کردند که اصلا اهل نماز و روزه و مسجد و منبر نبودند . آنها وضع مالی بسیار خوبی داشتند . پسرشان در دانشگاه تهران قبول می شود و ضمن تحصیل ، دوستان زیادی پیدا می کند . پس از مدتی پدر یکی از آنها فوت میکند . مجلس ختمی در مسجد ارک و با سخنرانی آقای فلسفی برگزار می شود . آن جوان اهل ارومیه ، که پای منبر بوده ، به شدت تحت تأثیر قرار می گیرد . او با اشتیاق فراوان چند بار دیگر نیز پای منبر آقای فلسفی می نشیند و در نتیجه تحول عجیبی در افکار و اعتقادات او رخ می دهد و عشق و ایمان سراسر وجودش را می گیرد .
آن جوان بعد از هدایت یافتن ، کمر همت به اصلاح خانوادۀ خود می بندد و آنها را به راه حق و حقیقت رهنمون می گردد . همۀ آنها هدایت شده ، در زمرۀ صالحین و مومنین قرار می گیرند . مشروب خواری را کنار گذاشته ، اموال خود را تخمیس می کنند ، خانمها با حجاب و با وقار می شوند ، به نماز و روزه روی می آورند و پس از چندی به سفر حج مشرف می شوند . »
منبع : منتشر شده توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی