پرستش حقيقي آن نيست كه فقط وسيلهاي براي نَجات دادن انسان از يكنواخت گذشتن زندگي بوده باشد.
پرستش حقيقي آن نيست كه بوسيلة آن، انسان براي خود در جامعه موقعيّتي مطلوب بدست بياورد.
پرستش حقيقي آن نيست كه انسان بوسيلة آن، خود را در برابر سختيها و خشونتهاي زندگي تخدير نمايد و از احساس تلخي ناگواريها و مشقّتها خود را نَجات بدهد.
پرستش حقيقي آن نيست كه آدمي آن را روپوشي براي جهلها و بيخبريهاي خود قرار بدهد.
پرستش حقيقي آن نيست كه به نيّت منفعت طلبي و بدست آوردن رَفاه براي خودطبيعي انجام بدهد. اينكه پرستش در موارد مذكور پرستش حقيقي نيست از نظر موضوع معبود تفاوتي ندارد كه خدا باشد يا بت و يا ديگر موضوعات. پرستش حقيقي عبارتست از قرار گرفتن در مسير كمال با آن كمّيّت و كيفيّت كه براي او امكانپذير ميباشد. اين پرستش كه ابتهاج و شكوفائي حقيقي روح است و بدون وصول بآن مقام هرگونه ادّعاي تكامل و ابتهاج و سرور واقعي و شكوفائي روح، قطعاً خلاف واقع است، با هرگونه معامله مخالف است، اين عبارت ابنسينا را فراموش نكردهايم كه:
افتخار و بخود باليدن به سبب آرايش ذات اگرچه بوسيلة حقّ بوده باشد نوعي گمراهي است.
نظير اين اصل آموزنده آن مطلبي است كه از جبران خليل جبران در كلمات حكيمانهاش ديدهايم: «جوهر لطف با آن لطافت و ظرافت و شفّافيّت اعلايش اگر در آينه بروي خود بنگرد، مبدّل به سنگ خارا ميشود» اگر شخص عالم براي ديدن چهرة عالمانة خود در آينه بنگرد شخصيّت كمال جوي او در تاريكي درونش گم ميگردد. همچنين اگر پرستش براي وصول به نعمتهاي بهشتي و فِرار از عذاب الهي كه انعكاسي از نابكاريهاي خود انسان است، صورت بگيرد اگرچه ممنوع نيست و بهتر از انگيزههاي گذشته است كه فقط براي اشباع خودخواهيها سر ميكشند ولي همانطور كه اميرالمؤمنين عليهالسّلام فرموده است: «عبادت احرار نيست» زيرا پرستش آزادگان و اصل به مقام شامخ اختيار و استكمال اختياري حتّي از معاملة وصول به بهشت و فِرار از دوزخ نيز بدور ميباشد. پس از نفي انگيزههاي فوق براي پرستش فقط يك انگيزة اصيل و معنيدار ميماند كه عبارتست از تكميل و بثمر رساندن شخصيّت يعني مبتهج و شكوفا ساختن شخصيّت با قرار گرفتن در جاذبة كمال رُبوبي كه استعدادش را خداوند در نِهاد همة انسانها قرار داده است.
منبع : پاسخگو