گاه انسان برای گرم کردن مجلس دوستانه و به گمان عقب نماندن از دیگران، زبان به غیبت می گشاید
● ریشه های درونی غیبت
در این بخش، به بررسی ریشه های درونی و اموری که سرمنشأ غیبت هستند، پرداخته می شود. این امور عبارتند از:
۱) فرونشاندن خشم
برای فردی که از برادر مؤمنش خشمگین می شود و آتش غضب در درونش شراره می کشد، امکان پدید آمدن دو حالت وجود دارد: نخست آن که پشت سرش عیوب او را برشمرد و از این راه خشم خود را فرو نشاند و دیگر این که خشم خود را به صورت خشم و کینه و عقده فرو نشاند؛ ولی ریشه کن نکرده، هر جا مناسبتی پیش آید، عیوبش را به طور مستمر عنوان کند که هر دو حالت از رذایل است.
۲) همراهی با همنشینان و دوستان
گاه انسان برای گرم کردن مجلس دوستانه و به گمان عقب نماندن از دیگران، زبان به غیبت می گشاید؛ مثل آن که در مجلسی دوستانه، یکی از دوستان غیبت می کند و در این بین، فردی که قصد غیبت نداشته، از ترس این که مبادا جمع او را نپذیرد، بحث را پی می گیرد و زبان خود را به غیبت می آلاید.
۳) خنثی کردن اثر
گاهی شخصی برای پیشگیری یا خنثی کردن اثر حرفی که درباره او زده شده است، به غیبت آلوده می شود. هرگاه انسان برای خنثی کردن اثر سخن کسی که می خواهد آبروی او را ببرد، یا بر ضد او شهادتی بدهد، پیش دستی کرده، نقایص و عیوب او را در غیابش عنوان کند، حتی اگر آن عیوب درست هم باشد، این فرد غیبت کرده است و اگر برای نفوذ کلامش به دروغ نیز توسل جوید، به افتراء نیز دچار شده است. روشن است که این مسأله نیز به کوچکی نفس انسان یا به ترس او باز می گردد.
۴) توجیه یا رفع اتهام
گاه فرد، عمل زشتی انجام داده یا به آن متهم شده است و برای توجیه یا رفع اتهام، از برادر مؤمن خود غیبت می کند و او را به شرکت در این عمل زشت متهم می سازد یا حتی ارتکاب را فقط به او نسبت می دهد؛ به این ترتیب، عیبی دیگر بر عیب های خود می افزاید که این هم در ضعف نفس انسان ریشه دارد.
۵) کبر
گاهی شخص برای این که فضیلت خود را در مسأله ای اثبات کند، عیب برادر ایمانی اش را ذکر می کند.
او نقص های شخص دیگری را می گوید تا به صورت غیر مستقیم برتری خود را به رخ بکشد. این فرد به رذیله نفسانی یا خود بزرگ بینی دچار است.
۶) حسد
کسی که به بیماری نفسانی حسد مبتلا است، از ستایش برادر مؤمنش ناراحت می شود؛ به همین دلیل عیوب او را منتشر می کند.
بی هنران، هنرمند را نتوانند که بینند همچنان که سگان بازاری، سگ صید را. مشغله برآرند و پیش آمدن نیارند؛ یعنی سفله چون به هنر با کسی برنیاید به خبثش در پوستین افتد.
کند هر آینه غیبت، حسود کوته دست که در مقابله گنگش بود زبان مقال [۱]
۷) مزاح و شوخی
گاهی غیبت جنبه شهوانی و لهوی دارد؛ مانند آن که شخصی در جمع دوستان، برای شوخی و خنده؛ نقایص برادر یا خواهر ایمانی خود را یادآور می شود. این از جمله رفتارهای ناپسندی است که در نیروی درونی شهوت ریشه دارد و در باب شوخی و مزاح مورد گفت وگو است.
۸) تمسخر
گاه انسان برای استهزای دیگری به غیبت کردن او پرداخته، عیب هایش را فاش می سازد.
۹) دلسوزی بدون توجه
شخص غیبت کننده هنوز به آداب الاهی مؤدب نشده است؛ او دوست دارد در راه خدا قرار گیرد؛ ولی مسیر آن را نمی داند و به بیراهه می رود.
او با دیدن عیب مؤمنی، از روی دلسوزی به باز گفتن آن می پردازد؛ مانند آن که فردی خطای برادر مؤمنش را دیده یا متوجه نقصی در او، در بعد دینی یا ابعاد دیگر شده است و از روی دلسوزی، بی اختیار پشت سرش عیب های او را برمی شمرد. دلسوزی و ناراحتی او واقعی است و چه بسا اگر آن عیب را فاش نمی ساخت، پاداشی هم نصیب او می شد؛ ولی چون طرف صحبتش را معرفی کرده، ثوابش به عقاب تبدیل می شود؛ بنابراین در رحمت و شفقت و مهربانی هم باید معیار شرعی در نظر گرفته شود تا رحمت شخص مایه عذاب او نشود.
۱۰) خشم در راه حق
گاه انسان در برابر رفتار زشتی که از دیگری مشاهده می کند، چنان خشمگین می شود که ضمن اظهار نفرت از آن رفتار زشت، نام فرد انجام دهنده را نیز می آورد که در این جا هم او به غیبت دچار شده است؛ زیرا می توانست بدون بردن نام فرد، فقط تنفر خویش را از آن رفتار زشت اظهار کند. این خشم ستوده و پسندیده است، ولی غیبت نکوهیده و ناپسند است. حضرت صادق (ع) می فرماید: اصل الغیبه یتنوع بعشره انواع: شفاء غیظ و مساعده قوم و تهمه و تصدیق خبر بلاکشفه و سوءظن و حسد و سخریه و تعجب و تبرم و تزین. [۲]
با این تفاسیر به خوبی روشن می شود که برای ایمن ماندن از عذاب الاهی باید از زبان به خوبی مراقبت کرد، همان گونه که امام صادق (ع) در ادامه سخن می فرماید:
فان اردت السلامه فاذکر الخالق لا المخلوق، فیصیر لک مکان الغیبه عبره و مکان الاثم ثوابا. [۳]
اگر می خواهی سالم بمانی، خدا را یاد کن، نه خلق خدا را. آن وقت به جای این که غیبت کنی، عبرت می گیری و به جای گناه، ثواب می کنی.
پاورقی:
[۱]. سعدی: گلستان، باب ۸، حکایت ۴۷.
[۲]. محدث نوری: مستدرک الوسائل، ج ۹، ص ۱۱۸، ح ۱۰۴۰۷.
[۳]. همان.
منبع : پایگاه آفتاب