لطفا منتظر باشید

سخنى از امام موسى بن جعفر علیهما السلام

موسى بن جعفر علیهما السلام مى‏فرماید : زمانى که چشمش به ملک الموت مى‏افتد، مى‏گوید: آمده‏اى مرا پیش حبیبم ببرى، زود باش، دیگر معطّلم نکن، دیگر براى من بس است، مرا بِبَر: «فَظَهَرَ مِصْباحُ الهُدى فى قَلْبِهِ».خدا به شما انصاف بدهد، بعضى‏ها که اصلاً این جا نیامده، در بیرون گفته‏اند که در این جلسه حرف‏هاى درویش‏ها و صوفیان را مى‏زنند. اینها که حرف‏هاى درویش‏ها نیست، آن چه در این سى شب گفته شده، تمام مدارکش موجود است .«واَعَدَّ قِرى لِیَومِهِ النّازِلِ بِهِ» از همین جا سفره‏اش را براى روزى که به مهمانى خدا مى‏خواهد برود آماده کرده‏است.«فَقَرَّبَ عَلى نَفْسِهِ البَعیدَ» ؛ هیچ با مردن بین خودش و مرگ فاصله نمى‏بیند. همین الان خودش را در حال مرگ مى‏بیند.«وَهَوَّنَ الشَّدیدَ» ؛ با عبادت سختى‏هاى قیامت را آسان کرده است.«نَظَرَ فَاَبْصَرَ» ؛ چشمش را باز کرد و آن چه ندیدنى بود، دید :

چشم دل باز کن که جان بینى
 آن چه نادیدنى است آن بینى15
 
«ذَکَرَ فَاسْتَکْثَرَ» ؛ یک بار که گفت: «یا اللّه‏»، قانع نشد، دوباره و دوباره و دوباره گفت: «فَاسْتَکْثَر». امیرالمومنین علیه السلام مى‏فرماید : کارش به جایى رسیده که کنار دست او مى‏نشینى و مى‏توانى گوشت را باز کنى. تمام سلول‏ها و خون‏ها و گوشت و پوستش مى‏گوید: «یا اللّه‏، یا اللّه‏»، دیگر هیچ اختیارى از خودش ندارد، همیشه مى‏گوید، «اللّه‏». «ذَکَرَ فَاسْتَکْثَر» همه «اللّه‏»، هر چه را هم به او نشان مى‏دهند، عادى است، نه تابلوها براى او غیر عادى است، نه طبیعت و نه گلستان. هر جا او را مى‏برى مى‏بینى که غیر از رفقاى دیگر است، جور دیگرى است. وقتى به او مى‏گویى چه شده است؟ نمى‏گوید:

به دریا بنگرم دریا ته وینم
 به صحرا بنگرم صحرا ته وینم
 
به دریا و به صحرا و در و دشت
 نشان از قامت رعنا ته وینم16
 


* * *

نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست
 چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم17
 
خودش به من گفت که دائم اسم مرا ببر، نام مرا ببر، «یا اللّه‏» بگو : «ذَکَرَ فَاسْتَکْثَرَ قَدْ خَلَعَ سَرابیلَ الشَّهَواتِ» ؛ تمام لباس شهوات را از وجودش بیرون آورده، دیگر از هیچ چیزى لذت نمى‏برد.«وتَخَلّى بِالهُمُومِ مِنَ الهُمُومِ» ؛ تمام غصّه‏ها را دور ریخته است.«الاّ هَمّا واحِدا فَرَدَ بِهِ» فقط یک غصّه دارد، به هر کس مى‏رسد، مى‏گوید: من چه زمانى به مولایم مى‏رسم؟ چه زمانى محبوبم از من راضى مى‏شود؟«فَخَرَجَ مِنْ صِفَهِ العَمى» ؛ از کورى درآمده، مى‏بیند، روابط تبدیل شده است .«ومُشارَکَهِ اهْلِ الهَوى» ؛ دیگر نمى‏تواند با هواپرستان بنشیند.«فَصارَ مِنْ مَفاتیحِ ابوابِ الهُدى» ؛ وجودش تبدیل به کلید شده، به هر کس مى‏رسد، او را هم مى‏سوزاند، به هر کس مى‏رسد که خدا را قبول ندارد با دیدن این‏ها اخلاق و رفتارش عوض مى‏شود و منقلب مى‏گردد و مى‏گوید: آقا چه شده است؟ چه کسى در تو اثر گذاشته، اسم او را به من بگو، او را با من هم آشنا کن.«فَصارَ مِنْ مَفاتیحِ ابوابِ الهُدى، و مَغالیقِ ابْوابِ الرَّدى» ؛ تمام درهاى گمراهى را مى‏بندد. این تجلیه است. اولش هم سخت است، چون انسان مى‏خواهد همه روابط غیر خدایى را تبدیل به روابط خدایى کند. خودمان را بسنجیم.امشب و فردا شب ببینیم تا قبل از ماه رمضان فرق کرده‏ایم. آن گناهانى که به ما مسلّط بوده، تسلّطش رد شده، آن چشم و گوشى را که داشتیم عوض شده است. خودمان را ارزیابى کنیم اگر عوض نشده باشیم، واى به حال ما. یک شب دیگر مانده، هنوز سفره را جمع نکرده‏اند، آیا عوض شُده‏ایم یا نشده‏ایم؟ آیا دلمان جور دیگرى شده یا نشده؟ غیر از آن چیزهایى که مى‏خواستیم، حالا چیز دیگرى مى‏خواهیم یا نمى‏خواهیم؟ داستان چه جورى است؟ خیلى که دستور داده گفته هر چه قدر مى‏توانید براى من گریه کنید: «وَعَبْرَهَ مَنْ بَکى مِنْ خوفِکَ مَرحومَهً» ؛ هر وقت براى من گریه کنید، گناهانتان را مى‏بخشم، دل شما را روشن مى‏کنم، جانتان را صفا مى‏دهم:

تا نگرید ابر کِى روید چمن
 تا نگرید طفل کِى جوشد لبن 18
 
از اول این گریه را قرار داده تا از مادر متولد شدیم براى شیر گریه کردیم، مادر دوید و به ما شیر داد، حالا هم که بزرگ شدیم پیش خودش باید گریه کنیم، تا گریه ما درمى‏آید، مى‏دود، هان! چه شده است بنده من؟ ما را آرام مى‏کند، اگر گریه کنیم آرام مى‏شویم و اگر گریه نکنیم، آرام نمى‏شویم.

 

--------------------------------------------------------------------------------
1 . یوسف (12) : 53 .
2 . شورى (42) : 20.
3 . حدید (57) : 20.
4 . آل عمران (3) : 14.
5 . بقره (2) : 275.
6 . مائده (5) : 2.
7 . یوسف (12) : 53 .
8 . یوسف (12) : 53 .
9 . بحار الانوار: 6/114.
10 . غافر (40) : 15.
11 . نهج البلاغه: خطبه 234.
12 . نور (24) : 36.
13 . مستدرک سفینه البحار: 6/343.
14 . دعائم الاسلام : 1/133.
15 . دیوان اشعار هاتف اصفهانى
16 . بابا طاهر.
17 . دیوان اشعار حافظ شیرازى
18 . مثنوى معنوى ، مولوى

نظرات کاربران (0)
ارسال دیدگاه