
دنباله کلام پیامبر در ارتباط با دنیا
عرض کرد: رابطه ما با دنیا چگونه باشد؟ فرمود: خوراک به اندازه نیاز، نیاز ما را هم در هر وعده غذاى معمولى تامین مىکند. همه سعى کنند با سفرههاى رنگارنگ مبارزه کنند. از مهمان خجالت نکشند، مهمان هم مثل خودشان است، براى او هم به اندازه نیاز غذا بگذارند. مهمان خیلى هم که محترم باشد، یک نوع غذا به او بدهید. در اسلام خورشت کنار برنج از واجبات نیست، از مستحبات هم نیست، اگر سفرهاى که خورشت نداشته باشد خجالتى ندارد، گوشت نداشته باشد، خجالتى ندارد. پیغمبر فرمود: معدهتان را قبرستان حیوانات قرار ندهید. حداکثر هفتهاى یک وعده گوشت براى بدن کافى است، بیشترش در آینده نزدیک تبدیل به اسید اوریک خون و تبدیل به اوره مىشود. آیا باید حتما هنگامى که مهمان مىآید شش نوع میوه سر سفره باشد؟ آیا حتما باید در خانهها میزها و مبلهاى گران قیمت باشد؟ آیا حتما باید زیر پاى ما فرشهاى بافت کرمان و کاشان باشد؟ آیا حتما باید پردههاى کنار پنجرهها خارجى یا داخلىِ گران قیمت باشد؟ البته بعضى از مردها دلشان مىخواهد عادى باشند، خانمهایشان نمىگذارند، خانمها هم توجه داشته باشند و زندگى را به سبک دختر پیغمبر برگردانند، براى چه مىآییم مىشنویم؟بیاییم بشنویم براى شدن، اگر بشنویم و على و زهرا نشویم و با شنیدنها شدنها در کار نباشد، آمدن و رفتنها هیچ بهرهاى پیش خدا ندارد. این رابطه باید باشد، اما در حدّ نیاز.دوّم: پیغمبر فرمود : رابطه دیگر لباس است. از دنیا لباس بپوش، اما در حدّ نیاز.سوّم: پیغمبر فرمود : مرکب هم لازم دارى، تهیّه کن، البته حضرت فرمود که به پول جیبت نگاه کن، اگر الاغ باید بخرى (در زمان خودشان) الاغ بخر، اما اگر مىخواهى اسب بخرى و آن منوط به قرض کردن باشد، این کار را نکن. اگر مىتوانى اسب بخرى، بخر، اما اگر نمىتوانى بین اسب و الاغ، قاطر بخر.الان هم همین طور است. کسى که مرکب لازم دارد، اگر نمىتواند ماشین بخرد، دوچرخه بخرد، به پول جیبش نگاه بکند موتور بخرد، بالاتر مىتواند بخرد یک ماشین معمولى بخرد، کار زیادترى دارد، برنامههاى فوقالعادهترى دارد، امنیت بیشترى باید داشته باشد یک ماشین بهتر بخرد.اما چهارمین برنامهاى را که پیغمبر فرمودند این است که بهتر است تا زمانى که در دنیا مىخواهى زندگى کنى، خانهاى شخصى از خودت داشته باشى.پیغمبر و ائمّه مستاجرى را نمىپسندیدند، علاقه نداشتند، گاهى هم خطرناک مىدانستند، دلشان نمىخواست مسلم، مومن، متدیّن مستاجر باشد.پیغمبر مىفرمودند: من سعادت مرد را در داشتن خانه مىدانم. از جمله سعادت مرد داشتن خانه است، آن هم خانهاى بزرگ، چرا که پیغمبر از خانههاى کوچک بدش مىآمد و مىفرمود: «مِنْ سَعادَهِ الرَّجُلِ سَعَهُ دارِهِ»3 ؛ خانه باید به اندازه تامین نیاز باشد، دو الى سه اتاق و یک حیاط که این بچههاى کوچک اسیر نباشند، زندانى نباشند، در قفس نباشند، محدود بار نیایند، اعصابشان خُرد نشود، با این شکل خانهسازىها و آپارتمانسازىها مخالف بودند، با آپارتمان که پیغمبر مخالف بود، مىفرمود : هر کس خانه بسازد، در حدّى بالا برود که آفتاب دیگران را بگیرد خدا لعنتش کند. این مخالفتشان بود، ولى باید مردم هم گوش بدهند.