رسیدن به او کار ساده اى نیست. با این باز زندگى کردن ها کسى به او نمى رسد، اینها همه فضاى شیطان است، فضاى الهى، فضاى دیگرى است. خانه اى را فرض کن، ده اتاق پشت سر هم دارد، خانم مى خواهد نماز بخواند مى رود داخل اتاق دهم، درِ حیاط را قفل مى کند، درِ اتاق اولى، دومى و حتى نهمى را قفل مى کند و داخل اتاق آخر نماز مى خواند، آن هم روبه روى پروردگار، اتاق ها هم تاریک هستند، هیچ کس هم نیست، کنتور برق را هم زده، در همان تاریکى که مى خواهد نماز بخواند، مولایش به او گفته روبه روى من هم که ایستادى، اگر یک تار مویت پیدا باشد، نمازت باطل است.عفّت تا آن جا باید در پیشگاه مولا حفظ شود، تو در پیشگاه خداى خودت مى روى. زن نباید یک تار مویش پیدا شود، حال چطور مى شود به این راحتى در اختیار نامحرم باشد و بخواهد به خدا برسد. تو به همان نامحرم رسیدى، دیگر کافى است، طرف دیگر نمى توانى بروى، باید همه جانبه گذشت کرد و ماسوى اللّه را کنار زد:
نفى من شد باعث اثبات من
خواجه در لاى من الاّى من است
باید بمیرم تا زنده شوم، باید کشته شوم تا زنده شوم، باید کور شوم تا بینا شوم، باید کر شوم تا گوش دار شوم، باید بى حس شوم تا حس پیدا کنم: «خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاهَ»14 ؛ اول بمیرید تا زنده شوید، بدون مردن حیات معنا ندارد، همه را رها کنید تا مرا بیابید و اگر این همه رنج و زحمت و مشقّت براى یافتن او نبود، ارزش نداشت، تمام ارزش به دلیل زحمت و رنج است، تمام ارزش براى این حرکت ها و مبارزه ها و گذشت ها است. گذشت کار ساده اى نیست. امیر المومنین در متن نهج البلاغه مى فرماید: کسى که از مشتهیات نفس و خواهش ها و هوس هاى ضدّ خدایى نفس بگذرد، از شهید در راه خدا در جبهه ارزش وثوابش در پیشگاه خدا بیشتر است.