لطفا منتظر باشید

لذت بخش‏ترین ساعت

از عارفى پرسیدند : در تمام دوره‏اى که زنده بودى تا الان چه ساعتى براى تو از همه ساعت‏ها لذت‏بخش‏تر بود. گفت: یک روز بالاى پشت بام خانه‏مان نشسته بودم، زن و شوهر همسایه دعوایشان شد، البته صداى آنها به گوشم مى‏رسید، چون مسلمان‏ها هندسه و مهندسى خانه‏هایشان تا قبل از آمدن سلسله خبیثه طاغوت زمان، اسلامى صد درصد بودند، ساختمان‏ها به گونه‏اى بودند که به هیچ عنوان به هم مشرف نبودند، هیچ چشمى خانه همسایه را نمى‏دید، مقدارى از صفات عالى انسانى باید از طریق خانه حفظ شود. مهمانى‏هاى مردم با مهمانى‏هاى زمان ما فرق مى‏کرد. پدربزرگ‏هاى شما وقتى مهمان دعوت مى‏کردند، قبل از این که مهمان‏ها وارد خانه شوند، ابتدا اگر لباس زنانه روى بند بود، جمع مى‏کردند، اگر کفش زنانه در دالان و نزدیک اتاق‏ها بود، جمع مى‏کردند و بعد مهمان مى‏آوردند.گذشتگان شما وقتى براى زن و دخترشان خرید مى‏کردند، دختر و زن را به بازار نمى‏آوردند، حتى عروس را هم نمى‏آوردند، چهار یا پنج جفت گوشواره و کفش، هشت یا نه شکل لباس مى‏آوردند، عروس هر کدام را مى‏پسندید، همان را نگه مى‏داشتند و پولش را مى‏دادند. هیچ وقت بدن و هیکل و قامت ناموس اسلامى را در معرض دید فروشنده، حتى زیر چادر قرار نمى‏دادند.

 

نظرات کاربران (0)
ارسال دیدگاه