لطفا منتظر باشید

نعمت هوا

مسئله هوا كه در حيات انسان و موجودات داراى نقش ضرورى است از نعمت‏هاى بسيار بزرگ خداست . قدردانى اين نعمت بزرگ و ساير نعمت‏ها ، آنهايى هستند كه هماهنگ با خواسته‏هاى محبوب زندگى مى‏كنند . طاغيان و عاصيان ، غاصبانى هستند كه به حكم قرآن بايد دچار خزى دنيا و عذاب آخرت گردند .
براى شناساندن هوا و ارتباط آن با اقيانوس‏ها و وضع كره زمين و موقعيتى كه در حيات موجودات زنده دارد ، دانشمندان بزرگ ، مسائل مهمى مطرح كرده‏اند كه دانستن آن به عنوان معرفت به نعمت‏هاى الهى و در نتيجه شكر آن لازم و واجب است .
نويسنده كتاب «راز آفرينش انسان» ـ كه اكثر تحقيقات و مسائل كتابش ، مطابق با آيات قرآن و بعضى از خطبه‏هاى «نهج البلاغة» است و انسان با خواندن كتاب او تصوّر مى‏كند اين دانشمند خارجى با قرآن و «نهج البلاغة» و پاره‏اى از روايات آشنايى كامل داشته ـ درباره هوا مى‏گويد :
اگر قبول كنيم كه حرارت زمين در موقع جدايى از خورشيد ، معادل حرارت خود آفتاب ، يعنى دوازده هزار درجه بوده است ، در اين صورت كليّه عناصر به حالت خالص در آن وجود داشته و هيچ‏گونه تركيبات شيميايى قابل ملاحظه‏اى در آن يافت نمى‏شده است . به تدريج كه زمين يا قطعات پراكنده آن شروع به سرد شدن كرد ، اختلاط عناصر ، شروع گرديد و هسته مركزى زمينى كه ما امروز آن را مى‏شناسيم آغاز شد .
اكسيژن و هيدروژن نمى‏توانستند با هم مخلوط شوند ، تا آن‏كه حرارت زمين به چهار هزار درجه فارنهايت رسيد و آن وقت اين دو عنصر به سرعت با يكديگر مخلوط شده و از تركيب خود آب را به‏وجود آوردند . آنچه ما امروز به تحقيق مى‏دانيم اين است كه در اين دوره از تكوين زمين ، هواى محيط آن بايستى فوق العاده غليظ و سنگين باشد .

همه درياها در آسمان بودند و كليّه عناصرى كه با يكديگر تركيب شده بودند ، در جو هوا پراكنده بودند . آب كه در هواى خارج زمين تشكيل شده بود به سمت زمين روانه شد ؛ اما چون هواى محيط زمين به مراتب گرم‏تر و سوزان‏تر از هواى چند هزار كيلومتر خارج از زمين بود ، ناچار آب تا به مجاورت آن مى‏رسيد تبخير مى‏شد و چيزى از آن به سطح كره زمين نمى‏رسيد ، به تدريج كه هواى زمين سردتر مى‏شد ، دريايى كه در هوا معلق بود به طرف زمين سرازير مى‏شد و آن وقت سيلاب‏هاى مهيبى كه جارى مى‏گرديد از قوّه تصوّر و تخمين ما خارج بود ، تا مدت چند ميليون سال انقلابات جوّى و طوفان‏هاى عظيم بر سطح كره زمين غوغا مى‏كرد و در گير و دار اين رستاخيز عجيب ، گاز اكسيژن با مواد ديگرى كه قشر خارجى زمين را تشكيل مى‏داد تركيب مى‏شد و از آن جمله با گاز هيدروژن زمين مخلوط شد و درياها را تشكيل داد . يقينا مقادير هنگفتى از گاز هيدروژن تا قبل از سرد شدن زمين از تحت تأثير جاذبه زمين فرار كرده و از محيط آن در رفته است و گرنه حجم آب در كره ما به قدرى زياد مى‏شد كه تمام سطح زمين را تا ارتفاع چندين كيلومتر فرا مى‏گرفت . اين احتمال وجود دارد كه در حدود يك ميليارد سال پيش ، انقلابات و طوفان‏هاى كره ما آرام شده و در نتيجه وضع فعلى سطح كره زمين ، سخت و درياها و هوا به صورتى كه امروز ديده مى‏شود پديد آمده است .
تركيب و اختلاط عناصر به قدرى كامل انجام گرفته است كه باقى‏مانده آنها ، يعنى هوا ـ شامل اكسيژن و نيتروژن ـ فقط يك قسمت از يك ميليون و نيم تمام وزن زمين را تشكيل مى‏دهد .
اما چرا همه اين گازها جذب نشده و از محيط زمين بيرون نرفته است ؟ يا چرا تناسب مقدار آنها خيلى بيش از ميزان فعلى نشده است ؟ زيرا در هريك از آن دو صورت ، حيات انسانى غير مقدور مى‏شد و به فرض آن هم كه در زير چنان فشار سهمگينى ، حيات به‏وجود مى‏آمد ، تازه انسان به شكل و هيئت كنونى تكوين نمى‏شد ، در اين باره ، ما بيش‏تر بسط مقال نمى‏دهيم ، فقط متذكّر اين نكته مى‏شويم كه در اين جابه‏جا شدن عوامل طبيعى ، منتهاى دقت و ريزه كارى به كار رفته است . مثلاً اگر قشر خارجى كره زمين ، ده پا كلفت‏تر از آنچه هست مى‏بود ، اكسيژن ، يعنى مادّه اصلى حيات به‏وجود نمى‏آمد يا هرگاه عمق درياها چند پا بيش‏تر از عمق فعلى بود آن وقت همه اكسيژن و كربن زمين جذب مى‏شد و ديگر امكان هيچ‏گونه زندگى نباتى يا حيوانى در سطح خاك باقى نمى‏ماند . به احتمال قوى ، تمام اكسيژن موجود را قشر زمين و آب درياها جذب كرده و انسان براى نشو و نماى خود بايد منتظر بنشيند تا نباتات برويند و از پرتو وجود آنها اكسيژن لازم به انسان برسد .
با حساب‏هاى دقيقى كه به عمل آمده معلوم شده است ، اكسيژن براى تنفّس انسان ممكن است از منابع مختلف بيايد ، اما نكته مهم آن است كه مقدار اين اكسيژن ، درست به اندازه‏اى كه براى تنفّس ما لازم است در هوا پخش شده . اگر هواى محيط زمين ، اندكى از آنچه هست رقيق‏تر مى‏بود اجرام سماوى و شهاب‏هاى ثاقب كه هر روز به مقدار چند ميليون عدد به آن اصابت مى‏كنند و در همان فضاى خارج منفجر و نابود مى‏شوند ، دائما به سطح زمين مى‏رسيدند و هر گوشه آن را مورد اصابت قرار مى‏دادند .
اين اجرام فلكى به سرعت هر ثانيه از شش تا چهل ميل حركت مى‏كنند و به هر كجا برخورد كنند ايجاد انفجار و حريق مى‏نمايند . اگر سرعت حركت اين اجرام كم‏تر از آنچه هست مى‏بود ، مثلاً به اندازه سرعت يك گلوله بود همه آنها به سطح زمين مى‏ريختند و نتيجه خرابكارى آنها معلوم بود ، از جمله اگر خود انسان در مسير كوچك‏ترين قطعه اين اجرام سماوى قرار مى‏گرفت ، شدّت حرارت آنها كه به سرعتى معادل نود برابر سرعت گلوله حركت مى‏كنند ، او را تكّه پاره و متلاشى مى‏ساخت . غلظت هواى محيط زمين به اندازه‏اى است كه اشعه كونيه را تا ميزانى كه براى رشد و نمو نباتات لازم است به طرف زمين عبور مى‏دهد و همه جرثومه‏هاى مضرّ را در همان فضا از بين مى‏برد و ويتامين‏هاى مفيد را ايجاد مى‏كند .

با وجود ابخره مختلفى كه در طى قرون متمادى از اعماق زمين برآمده و در هوا منتشر شده است و اغلب آنها هم گاز سمّى هستند ، ولى هواى محيط زمين آلودگى پيدا نكرده و هميشه به همان حالت متعادل كه براى ادامه حيات انسانى مناسب باشد ، باقى مانده است  .دستگاه عظيمى كه اين موازنه عجيب را ايجاد مى‏نمايد و تعادل را حفظ مى‏كند ، همان دريا و اقيانوس است كه مواد حياتى و غذايى و باران و اعتدال هوا و نباتات و بالاخره وجود انسان از منبع فيض آن سرچشمه مى‏گيرد .
خوانندگان عزيز ! مسئله تشكيل هوا ، تعادل هوا ، سود هوا و عظمت اين نعمت و موقعيّتش را در حيات موجودات زنده و غير زنده ملاحظه كرديد و دانستيد چه عوامل گوناگونى در طول ميلياردها سال به اراده حضرت حق باعث به وجود آمدن هوا شده‏اند و به اين حقيقت رسيديد كه براى يك نفسِ ما ، چند ميليارد نعمت مشغول فعاليّت است ، پس ، از اين همه واقعيّت به حرف امام صادق عليه‏السلام مى‏رسيم كه فرمود : در هر نفسى شكرى لازم ، بلكه هزار شكر يا بيش‏تر لازم است ؛ اما كو آن انسانى كه بتواند شكر يك نفس را به جاى آورد ، ما كه نمى‏توانيم شكر يك نفس را به جا آوريم ، بياييد لااقل از خرج كردن نفس در راه مخالفت با حضرت دوست پرهيز كنيم و از گناهان گذشته خود در كمال خجالت و شرمسارى توبه كنيم .
اين فقير پريشان و عذرخواه پيشگاه جانان در مقام توبه به حضرت دوست گفته‏ام :
*
به فريادم برس من رفتم از دست
متاب از من تو روى رحمتت را
به كام من شراب از عشق خود ريز
 دل هركس به كويت گشت مايل
جهان بى‏تو بود زندان رندان
چه خوش باشد بريدن از دو عالم
هر آن باشد جدا از رحمت تو
اميد قلب مسكين مقصد من
مرا از عشق خود بنماى سرمست
    *
گنه پشت مرا اى دوست بشكست
 مخواه‏اين بنده‏ات را بيش از اين پست
كه گردم تا ابد از گرمى‏اش مست
زقيد عالم و از بند خود رست
 خوشا عبدى كه در كوى تو بنشست
از آن خوش‏تر دلى كو با تو پيوست
 بود بيچاره و زار و تهى دست
مرا از عشق خود بنماى سرمست

منبع :
برچسب ها :
نظرات کاربران (0)
ارسال دیدگاه