فارسی
پنجشنبه 22 شهريور 1403 - الخميس 7 ربيع الاول 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

دعا نيرومندترين عامل حلّ مشكلات

صحيفه سجاديّه، حاوى با ارزش ترين و پرمنفعت ترين دعاها و مناجاتها در پنهاه و چهار عنوان است. صحيفه، به پيروى از قرآن مجيد، و ديگر كتابهاى آسمانى كه از جانب حق بر انبيا نازل شده، اين تابلوهاى زنده و زيبا را بوجود آورده است.
صحيفه، بنائى را كه انبياء و اولياء و عاشقان و عارفان از دعا و مناجات ساخته اند، كامل كرده، و بنيان دعا را استحكام بيشتر بخشيده است. صحيفه، علاوه بر اينكه از انسان، مناجات كننده اى پرشور، عاشقى دلسوز، و عارفى شوريده به وجود مى آورد، يك دوره كامل از مسائل عالى الهى، معارف ربّانى، قوانين اصولى، قواعدى سعادت بخش، و برنامه هائى سلامت آور تعليم مى دهد.
دعا، حقيقتى است كه بايد نشان آن را در صحف آسمانى و كتب ادعيه و جوامع حديث جستجو كرد.
دعا، واقعيّتى است كه در تام شئون ذرّه ذرّه اجسام و عناصر و موجودات عالم طبيعت و كشور غيب و شهود، حكومت دارد، و از اين راه تمام موجودات هستى، از مبدأ آفرينش در دو مرحله مادّى و معنوى تغذيه مى كنند.
اگر دعا نبود، ادامه حيات مهمانان هستى امكان نداشت، كه موجوديّت تمام موجودات، و ظهور همه كائنات، و وجود تمام عالميان از بركت دعاست. آن عامل با عظمتيكه باعث رساندن فيض از منبع لطف، به تمام جهانيان است دعا است.
گروهى مى گويند: دعا تعيين تكليف براى خداستْ، و اين برنامه از هر كس تحقّق يابد، جسارت به پيشگاه حقّ است و عين بى ادبى نسبت به ساحت قدس حضرت محبوب. او موجود مقدّسى است كه به تمام نيازهاى درونى و برونى موجودات آگاه است، و هر آنچه به مصلحت آنان است انجام مى دهد، و هيچ نيازى به تعيين تكليف براى او نيست. به نظر مى رسد، اينان كه با چهره اى مخصوص و به قول امروزى ها با ژستى خاصّ اين سخنان را مى گويند، اوّلاً از دستور و فرمان خود حضرت حق نسبت به دعا در قرآن مجيد، و اينكه اين عمل را بر بندگان خود واجب فرموده بى اطّلاعند: وَ قالَ رَبُّكُمُ ادْعُونى أستَجِبْ لَكُم إنَّ الَّذين يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتى سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرينَ
و پروردگارتان گفت: مرا بخوانيد تا شما را اجابت كنم، همانا آنانكه از عبادت من استكبار مىورزند بزودى با ذلّت و سرشكستگى داخل دوزخ شوند.  دراين آيه شريفه به مسأله دعا امر فرموده، و استجابت آن را وعده حتمى داده، و متكبّر از دعا را اهل جهنّم دانسته است.
و ثانياً از معنا و مفهوم لغت دعا بى خبرند، كه دعا تعيين تكليف از مقام مادون نسبت به مقام مافوق نيست، بلكه مفهوم دعا عبارت از درخواست فقر و گدا از ذات غنى و كريم است، و اينچنين حالت هيچ گونه منافاتى با عقل و منطق و شرع و عرف ندارد.
گروهى ديگر مى گويند: خداوند بزرگ با قلم قضا و قدر، آنچه را بايد، بر بندگان مقرّر فرموده و هيچ تغييرى در سرنوشت انسان از ابتداى ولادت تا لحظه مرگ معقول نيست، و آنچه بر اراده او گذشته، همان خواهد شد، و دعا امرى بى معنى و مسأله اى بى مفهوم، و كارى بدون نتيجه است. به اينان بايد گفت: مسأله دعا از چهارچوب قضا و قدر خارج نيست، و ثمرات و نتايج اين حركت مثبت و معقول عبد بر ولح قضا و قدر گذشته و به وسيله دعا و الحاح و زارى و تضرّع به بنده حقّ مى رسد.
و به عبارت ديگر بسيارى از برنامه هاى دنيا و آخرت عبد كه به صلاح اوست، و آنچه در سعادت ابدى او نقش دارد، برابر با مشيّت و اراده حضرت دوست به زلف دعا گره خورده، و اين انسان است كه به دستور حقّ بايد براى درخواست واقعيّات، و علل سعادت، و بسط رزق مادى و معنوى به دعا برخيزد، تا پس از آن به نتايج لازم برسد. مگر نه اين است كه تمام انبياء و ائمّه و اولياء و عاشقان، و عرفاو صلحا بهترين لحظات شيرين عمر خود را به مناجات و دا و زارى سپرى كردند، و از اين راه به آنچه به صلاح دين و دنيا و آخرت و عقباى آنان بود رسيدند؟
بسيارى از علل رشد و كمال بندگان، چه در جهت مادّى و چه در مرحله معنوى بر اراده حق گذشته كه به شرط دعا به آنان عنايت شود، و به همين خاطر در آثار اسلامى به مسئله دعا اصرار فراوان شده و از دعا به عنوان مركب رساننده عبد بر سر خوان عنايت مادّى و معنوى حضرت حق ياد كرده اند، بنابراين اگر كسى به دعا و مناجات و راز و نياز و درخواست هاى مادّى و معنوى از
پيشگاه حق اقدام كند به بسيارى از آنچه عطايش به وسيله دعا مقرر شده خواهد رسيد، و ا اگر در اين امر مهم كاهلى كند، و از روى نياز به درگاه بى نياز بردن سستى ورزد و تكبّر نمايد به چاه محروميّت درافتد، و از عنايت و الطاف دوست ممنوع گردد.
عجيب اين است كه خود اين ايرد كنندگان تمام صحنه هستى را ميدان اسباب و وسائل و علل و روابط مى دانند، و از اين نكته مهم در باب دعا غافلند از قوى ترين علل و وسائل است، و كجاى اين حقيقت با قضا و قدر و امور الهيّه و نقشه ها و تدابير حضرت حقّ منافات دارد؟ دعا در حقيقت، عين قضا و قدر، و متّحد بانقشه و تدبير حق، و اصلى متقن و حقيقتى الهى، و واقعيّتى ربّانى است، و در چهارچوب هستى همراه با نتايج و ثمراتش همچون علّت و معلوم و شرطو مشروط است، به اين معنى كه گوئى از جانب حقّ به عبد گفته شده: آنچه از برنامه هاى مادّى و معنوى در حدود مصلحتت بخواهى، در خزانه من براى تو موجود است، چيزى كه هست اين است كه آنها را بايد به وسيله و به سبب و به واسطه دعا به دست آورى. عارف دل سوخته عرفى شيرازى به درگاه دوست عرضه مى دارد:
خداوندا دلم بى نور، تنگست *** دل من سنگ و كوه طور، سنگست
دلم را غوطه ده در چشمه نور *** تجلّى كن كه موسى هست در طور
 وگرزين ناسزا دل عار دارى *** كرم بسيار و دل بسيار دارى
 دلى ده چون محبّت پاكدامان *** دلى پاكيزه گوهرتر ز ايمان
دلى مرهم گذار آرام نشناس *** لبش مست مكيدنهاى الماس
چدل ريش كه وقت كاوش نيش *** نه او از نيش و نيشاز وى شود ريش
بر افروز آتشى در سينه من *** كه سوزد راحت ديرينه من
 در آن آتش فكن جان مرا خوش *** ولكن شو پناه فرش تا عرش
برونم ز آتش دل دار در تب *** درون بحرى كن از آتش لبالب
در آن بحرى لبالب ز آتش تيز *** چنان طوفان بيتابى برانگيز
 كه هنگام هجوم موج بر موج *** حضيضش مضطرب تر باشد از اوج
بپوشان چهره ام را خلعت زرد *** بنوشان سينه ام را شربت درد
چه شربت آب كوثر امت او *** گلوسوز محبّت لذّت ذوق
مزاج كام ده ناكاميم را *** بلند آوازه كن خوشناميم را
هر آن محنت كه عشق از وى گريزد *** بفرما تا به جانم بر ستيزد
دماغم را به جانى تازه گردان *** لبم را دشمن خميازه گردان
بده صافى كه چون بر مغز تازد *** جبين معرفت گلرنگ سازد
كليد گنج معنى ده به دستم *** وگرنه مستم اينك در شكستم
چو عقلم شمع بيدارى برافروز *** چو شوقم گرم رفتارى درآموز
 زبانى ده به گفتن گرم و چالاك *** كش از گرمى بود آتش عرقناك
روايى ده متاع كاسدم را *** به انصاف آشنا كن حاسدم را
كرامت كن به عرفى چند جامى *** مىِ آرام سوزد درد نامى
در معارف اسلامى آمده: خداوند مهربان دعا و مناجات و صدا و ناله عبد را دوست دارد، راز و نياز كننده چون پيشانى مذلّت به پيشگاه عزّت سايد، و زمانى كه گهر اشك بر دامان چهر بارد، ابر رحمت به حركت آيد، و ابواب خزانه غيب با نيروى كليد دعا گشاده گردد، و آنچه مطلوب و مقصود گداى درگاه است ديريا زود عنايت شود.آنهائى كه تصوّر مى كنند، آرامش روحى و سكون قلبى و علاج مشكلات متّكى به تجهيزات مادى است، اشتباه مى كنند، زيرا تجربه چندين ده هزار ساله تاريخ نشان داده كه اين تصوّر واقعيّت خارجى و حقيقت عينى ندارد. آن نيروئى كه با هزاران دليل علمى و منطقى و تجربه هاى فراوان ثابت كرده علّت آرامش و كليد حلّ مشكلات است، اتّصال قلبى به مبدأ هستى و راز و نياز با حضرت او در تمام اوقات زندگى است.
انسان با توجّه به معشوق حقيقى عالم يعنى پروردگار حكيم، عادل، مهربان، رحيم، كريم، قادر، عزيز، لطيف، و با راز و نياز به درگاه او مى تواند بر اضطراب، و تشوش و نگرانى و سردرگمى و رنج و محنت و شدّت فائق آيد.
زرق و برقى كه مردم دنيا به آن گرفتارند نقطه اتّكا نيست. اگر روزى اين زرق و برق و اين مادّيات گذرا، چهره از انسان برتابد و آدمى را در امواج حوادق و تنهايى رها سازد، انسان مادّيگر چه خواهد كرد، و در آن وقت اعتمادش بر چه خواهد بود؟
مادّيگران تاريخ نشان داده اند كه درآن حالت به چاه يأس و نااميدى و غم و اندوه و ترس و وحشت و پوچى و هيچى فرو رفته، آنزمان چاره اى جز دچار شدن به مرگ و نيستى و يا گرفتار آمدن به امراض روانى و عصبى ندارد. زرق و برق دنيا و امور مادّى اگر ابراز و وسيله اى در راه اطاعت حقّ، و راز و نياز با حضرت محبوب باشد، نه اينكه حادثه و بلائى پيش نمى آورد بلكه روز به روز به يقين و آرامش و به راحت و سكون قلب، و به راحت و امنيّت درون مى افزايد. اگر نه اينست، پس چرا از انبياء و ائمّه و اولياء و عشّاق حضرت حقّ نقل شده كه در تمام مراحل زندگى زبان جان و لسان قلبشان مترنّم بود به ذكر:
إلهى رِضاً بِقَضائِكَ، صَبْراً عَل بَلائِكَ، تَسْليماً لاِمْرِكَ.  بار الها! به قضايت خشنود، و بر بلايت صابر، و در برابر فرمانت تسليمم.
چهارچوب مادّيات تنها و جداى از معنويت محصولى جز آلام روحى و اضطراب و تشويق نداشته وندارد. دانش بشرى براى درمان دردهاى جسمى، هزاران داروى متنوّع ساخته، ولى براى تسكين آلام روحى و ناراحتى خاطر كارى نكرده، و كارى هم از دست او برنمى آيد. داروى در دهان درون در داروخانه وحى است كه به وسيله سفيران الهى ابواب اين داروخانه به روى تمام مردم تاريخ گشاده شده و هر كس هر نوع داروئى را براى رفع نگرانيهاى باطنى و ظاهرى بخواهد، مى توانند در آن داروخانه بيابد.
مسأله ايمان و اتكاءِ به حق و دعا و مناجات و راز و نياز با حضرت بى انباز آنقدر مهم است كه دانشمندان و روانشناسان اين زمان، حتّى آنان كه در سيطره مكاتيب غير اسلامى بسر مى برند، معتقدند كه آلام روحى و هيجانات خارجى مى تواند بدن انسانى را تحت الشعاع قرار داده و موجب بيمارى زائى گردد، چون زندگى روزمرّه كنونى مرتّباً با نگرانيها و اضطراب، مشقّت و سنگينى فشار روحى توأم است، لذا مى تواند روى دستگاههاى مختلف بدن اثر كرده موجب ناراحتى آنها گردد.اينان معتقدند كه تنها روزنه اى كه مى تواند آلام و ناراحتى هاى حاصل را از بدن آدمى خارج ساخته و يا آنها را خنثى نمايد، داشتن ايمان به خدا و اعتقاد به مبدأ هستى و قدرت مافوق قدرت هاست. آرى تنها نيروئى كه مى تواند انسان را بر تمام مشكلات پيروز كند پيوند با حضرت او، و راز و نيز و مناجات با آن منبع فيض و قدرت بى نهايت در بى نهايت است.
به حقيقت عامل پيروزى انسان بر رنج ها و تخفيف دهنده نگرانيها، ارتباط با محبوب هستى است، محبوبى كه زندگى در رابطه با او شيرين و آرام و همراه با امنيّت خواهد گذشت.
راهروان راه و سالكان منزل عشق، چون با مصيبت و مشكلى روبرو شوند، از نيروى عشق خود به حضرت دوست كمك خواسته، و در فضاى بسيار عالىِ توسّل به جناب او و راز و نيزا با حضرتش، برق اميد در قلبشان تجلّى مى كند، و در سايه روشنائى آن برق مى يابند كه آن قدرت مافوق قدرتها، مشكل را حلّ و گره را باز خواهد كرد. اين انديشه حرارت آنها را در اتّسال به حضرت حقّ بيشتر كرده و سبب شكستن موج آلام و اضطرابات شده و از شكنجه شدن اعصاب و روان و بدنشان در زير بار سنگين مشكلات و مصائب و حوادث سختى كه از عوارض چهارچوب مادّى است، مصون مى مانند.

ولى آنان كه از اين صحنه با عظمت معنوى دورند و رابطه اى با مبدأ هستى ندارند و در وادى نورانى و شفابخش دعا و مناجات نيستند، و راهى به راز و نياز ندارند، بلكه از اتّصال به حقّ و روى آوردن به پيشگاه او و دعا و ماجات تكبّر مىورزند، عوامل نگرانى و آلام و اضطرابات و رنج ها و مصائب درون و برون آنان را ضربه زده، و تمام وجودشان را به سوى هلاكت و نيستى سوق مى دهد. ويليام جچيمز كه از زمره دانشمندان با انصاف، و در حدّ خودش متوجّه به بعضى از حقايق است، در قطعه اى زيبا در نشان دادن نقش ايمان و خطر عدم آن چنين مى گويد: ايمان يكى از قوائى است كه بشر در مدد آن زندگى مى كند، و فقدان كامل آن در حكم سقوط انسان است.
عمده مطالب بالا و مسائلى كه عقلاى با انصاف و انديشمندان و روانشناسان با تجربه در كتب علمى خود بيان كرده اند، در پانزده قرن قبل در قرآن مجيد در سوره مباركه حج به مضمون زير بازگو شده است: وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللّهِ فَكَأنَّما خََّمِنَ السَّماءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّيْرُ أوْتَهْوى بِهِ الرّيحُ فى مَكان سَحيق:
كسى كه از دايره توحيد بيرون رفته، و دست از معبود حقيقى برداشته و رابطه خود را با حضرت حقّ بريده و ازاين وادى نورانى و صحنه شگفت انگيز معنوى دور افتاده، و در حقيقت زيربناى موجوديت خود را از تكيه گاه مطمئن خالى كرده، گوئى از بلندترين نقطه به زمين سقوط نموده، دراين ميان پرندگان مردار خوار، او را از وسط زمين و آسمان مى ربايند، و يا اگر از حمله آنان در امان بماند تند بادى سخت و صرصرى خطرناك، او را به مكان دورى پرتاب مى كند!!
در تفسير پرقيمت «نمونه» در ذيل اين آيه به توضيح زيباى زير برمى خوريم:
«آسمان در آيه شريه كنايه از توحيد است، و انتخاب معبودى غير حقّ سب سقوط از اين آسمان مى گردد. طبيعى است در اين آسمان مى گردد. طبيعى است در اين آسمان ستارگان مى درخشند و ماه و خورشيد مى تابند. خوشا به حال كسى كه اگر در اين آسمان همچون آفتاب و ماه نيست لا اقلّ همانند ستاره درخشانى است. ولى وقتى انسان از اين مرحله بلند معنوى و علوّ و رفعت سقوط كند گرفتار يكى از دو سرنوشت دردناك مى گردد: يا در وسط راه، قبل از آنكه به زمين سقوط كند طعمه پرندگان لاشخور مى گردد; و به تعبير ديگر با از دست دادن اين پايگاه مطمئن، در چنگال هوا و هوسهاى سركش گرفتار مى شود كه هر يك از آنها بخشى از هستى او را مى ربايند و نابود مى كنند; و يا اگر از دست آنها جان به سلامت ببرد، به دست طوفان مرگبارى مى افتد كه او را در گوشه اى دوردست آنچنان به زمين مى كوبد كه بدنش متلاشى و هر ذرّه اى از آن به نقطه اى پرتاب مى شود و اين طوفان گويا كنايه از شيطان است كه در كمين نشسته.
بدون شك كسيكه از آسمان سقوط مى كند قدرت تصميم گيرى رااز دست مى دهد، با سرعت و شتابى كه هر لحظه فزونى مى گيرد به سوى نيستى پيش مى رود و سرانجام محو و نابود مى گردد!!»
اميرالمؤمنين عليه السّلام در حكمت 138 «نهج البلاغه» مى فرمايد:  وَادْفَعُوا أمْمواجَ الْبَلاءِ بِالدُّعاءِ.
گرفتاريهاى پى در پى و ممتدّ را با دعا و درخواست دور نمائيد.  هم اكنون پس از گذشت هزار و پانصد سال از اين جمله حكيمانه، دانشمندان بزرگ جهان هيجانات ممتدّ را عامل بيمارى زائى مى دانند.
از نظر بالينى و تجربى مسلّم شده است كه محرّكات هيجانى پى در پى و متوالى در افراد مستعد مى تواند به بيماريهاى عضوى منجر شود!
در هر صورت، دعا و راز و نياز عامل مؤثّرى در پيشگيرى از بسيارى از امراض و هم داروى بسيار پرقدرتى براى علاج قسمتى از آلام و دردها و مصائب است.
حضرت زين العابدين پنجاه و هفت سال عمر خود را در ميدانى از بلاها و خطرها و آلام و مصائب و شدائد گذراند. دو سال آخر حكومت حضرت مولى الموحّدين اميرالمؤمنين عليه السّلام را كه همراه با طوفان جنگ صفّين و نهروان و جنايات بى شمار بنى اميّه بود درك كرد، سپس در مركز حوادث بسيار سخت ده ساله عمر عمويش امام مجتبى بود. آنگاه با آلام و رنج ها و سختى هاى ده ساله آخر عمر پدر بزرگوارش حسين روبرو شد، و بقيّه عمر خود را پس از حادثه عجيب كربلا و اسارت اهل بيت و مدّت سى و پنج سال در حوزه اى از سختى هاى ناگوار و مصائب بى شمار و مظالم سخت و اعمال ناپسند حكّام مروانى گذراند، ولى در تمام آن مدّت كه مساوى با ولادت تا شهادت حضرتش بود، از هيجانات عصبى و آلام شكننده درونى و امراض خطرناك عضوى و بدنى در امان بود، چرا كه تمام لحظات عمرش را با تكيه بر حقّ و اتّكان به حضرت ربّ و دعا و مناجات و راز و نياز و خدمت به بندگان پروردگار گذراند، و تمام اماج بلا را با قدرت دعا و قوّت عبادت و ناله هاى جانسوز سحر شكست، و در طوفان آن همه حادثه و بلا به پيشگاه حضرت حق عرضه مى داشت: «به من عمر طولانى عنايت كن و مرگم را از باب لطف و عنايتت به تأخير انداز». وحشى بافقى به پيشگاه حضرت محبوب از باب راز نياز و مناجات و دعا عرضه مى دارد:
خوشا حال دل آنكس در اين كوى *** كه چوگان تو مى گرداندش گوى
فلك گوىِ سرِ ميدان آن است *** كه گويش در خم آن صولجان است
به چوگان هوا داريم گوئى *** هوس گرداندش هر دم به سوئى
بكش از دست، چوگان هوا را *** شكن بر سر، هوا جنبان ما را
ببر از ما هوا را دست بسته *** كه ما را سخت دارد سرشكسته
هواهائى كه آن ما را بُتانند *** بهشت جسم و دوزخ تاب جانند
دلِ چون كعبه را بتخانه مپسند *** حريم تست با بيگانه مپسند
 كُنِشتى پر صَنَم شد دل صد افسون *** در و بامش پر از زُنّار و ناقوس
 هوايت شد هوس زُنّار مارا *** از اين زنّار و بت باز آر مارا
 بت و زنّار، اين كيشى است باطل *** بت ما بشكن و زنّار بگسل
زبان مزدور ذكر تست زشت است *** كه خدمتكار ناقوس كِنِشت است
 فكن سنگى به ناقوسش كه تن زن *** و گر بد جنبد او را بر دهن زن
 به تاراج كِنِشت ما برون تاز *** صليب هستى ما سرنگون ساز
نه در بگذار و نه ديوار اين دَير *** بسوزان هر چه پيش آيد در او غير
 ز مادركش لباس بت پرستى *** هم اين را سوز و هم زنّارِ هستى
اشارت كن كه انگشت ارادت *** برآريم از پى عرض شهادت
به ما تعليم نفىِ ما سوا كن *** شهدت، وِردِ سر تا پاى ما كن
شهادت غير نفى ما سوا چيست *** ز بعد لاى نفى الاّ خدا نيست
 بدين خلوت كسى كو محرمى يافت *** به تلقين رسول هاشمى يافت


منبع : برگرفته از کتاب دیار عاشقان استاد حسین انصاریان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

دانش آموزان امانت الهی هستند
در مسیر زیارت سیدالشهدا(ع)
زیاده روی در امور دینی
سعادت چیست؟
دعا نيرومندترين عامل حلّ مشكلات
شجاعت در ابلاغ وحى‏
باز شدن گره ها
زیارت امام حسین(ع)
اتصال حقيقى اميرالمؤمنين عليه السلام به حضرت حق‏
مصونيّت از نقمت در كلام امام على عليه السلام‏

بیشترین بازدید این مجموعه

حريص ترين مردم به زندگى دنيا يهودند
درخواست‏هاى معقول و منطقى‏
نجات از مرگ سياه‏
علامت روكردن خدا بر بنده‏
تاجران پرسود
مصونيّت از نقمت در كلام امام على عليه السلام‏
اهل دل
زیارت امام حسین(ع)
در مسیر زیارت سیدالشهدا(ع)
دین شناسی عبادت است

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^