هفهاف ، بنا به نوشته دانشمندان رجالى مردى تهمتن ، شیرافکن ، کوه کن ، نیکوسیرت و از شجاعان بصره و از مخلصین جماعت شیعه است .هفهاف در عشقورزى به امیرمومنان (علیه السلام)و محبت شاه ولایت و اطاعت از اهل بیت (علیهم السلام) گوى سبقت از دیگران ربوده بود و در جنگ صفین ملازم رکاب آن حضرت بود .پس از شهادت امیرمومنان (علیه السلام) روزگارش را در خدمت حضرت مجتبى (علیه السلام) به سر رسانید و پس از شهادت آن حضرت ساکن بصره شد . تا این که شنید حضرت حسین (علیه السلام)از مکه عازم سفر عراق گردیده .هفهاف ـ در عین این که بیرون رفتن از بصره سخت بود و فضاى جاسوسى و رعب و وحشت بر آن دیار حکومت داشت ـ از بصره بیرون تاخت تا عصر عاشورا خود را به کربلا رسانید .بر لشگر عمر سعد وارد شد و پرسید : مولایم حسین کجاست ؟گفتند تو کیستى و کجا بودى ؟گفت : من هفهاف بن مهند راسبى بصرى هستم ، براى یارى حسین آمده ام .گفتند : ما حسین را کشتیم و از اولاد و اصحاب او جز بیمارى و جماعتى از زنان و دختران را باقى نگذاشتیم ، اکنون گروهى از لشگر عمر سعد به غارت خیمه هاى حسین هجوم برده اند !دنیا در نظر هفهاف تاریک شد و آه از نهادش برآمد ولى نگفت اکنون که حسین (علیه السلام)شهید شده جایى براى مبارزه من نیست ، بلکه او مبارزه را اصلى اصیل براى دفاع از حق مى دانست ، و ادامه راه حسین (علیه السلام) را بر خود از واجب ترین امور به شمار مى آورد ; به همین خاطر با ایمانى استوار و اخلاصى بى نظیر براى دفاع از دین و ملحق به حضرت حسین (علیه السلام) هم چون پلنگ بر آن لشگر بى نام و پر ننگ حمله برد و از چپ و راست سر و دست پرانید و بسیارى را به دوزخ رسانید ، تا از همه طرف به دستور عمر سعد به او حمله شد و در محاصره قرار گرفت تا اسبش از پاى درآمد و پیاده ماند . او پیاده به جنگ ادامه داد تا بر اثر کثرت جراحت نزدیک گودال قتلگاه به خاک افتاد و با به سر بردن پیمان به حضرت حسین (علیه السلام) پیوست .
اینان اصحاب و یاران امام بودند که قلم و بیان از توصیف شخصیت آنان تا ابد عاجز است ، چه رسد به بیان شخصیت هایى هم چون قمر بنى هاشم ، على اکبر ، و سایر جوانان بنى هاشم و به خصوص سالار شهیدان حضرت سید الشهداء (علیه السلام) .از آنجا که قلم شکسته این عاجز از وصف شخصیت باعظمتى چون قمر بنى هاشم ناتوان است به ناچار به زیارت هایى که نسبت به وجود مقدّس او از معصومین (علیهم السلام) رسیده متوسّل شده و نکات آن زیارات را براى شناخت دورنمایى از شخصیت آن حضرت یادآور مى شوم .سلام خدا و سلام همه فرشتگان مقرب و انبیاى الهى و عباد شایسته حقّ و همه شهدا و صدیقین و نفوس پاکیزه و پاک در آنچه صبح و شام است بر تو اى فرزند امیرالمومنین !گواهى مى دهم که حضرت تو مقام تسلیم به حقّ و تصدیق به واقعیّات و وفادارى و خیرخواهى نسبت به سالار شهیدان را در حدّ کمال داشتى .برترین جزا ، به خاطر مقام صبر و استقامت و خلوص نیّت و کمک بر برادر مظلومت ، براى تو باد .سلام بر تو اى عبد صالح ! اى مطیع فرامین خدا و رسول حقّ و امیرالمومنین و امام مجتبى و حضرت حسین !گواهى مى دهم در راه حقّ سستى نکردى ، و در احیاى دین کوتاهى نداشتى ، عمر بابرکت خود را در بصیرت گذراندى ، به صالحین اقتدا کردى ، و از جمیع انبیا متابعت نمودى . تو در صبر و جهاد و یارى امام معصوم و دفاع از برادرت و در پاسخ گویى به دعوت حقّ و طاعت رب انسانى نیکو و بزرگوار بودى(74) .امام سجّاد (علیه السلام) فرمود :براى عمویم قمر بنى هاشم نزد خداوند در قیامت منزلتى است که جمیع شهدا به آن غبطه مى خورند ، و همه شهدا را آرزوى آن مقام است !(75) !
اى حرمت قبله حاجات ما *** یاد تو تسبیح و مناجات ما
فخر شهیدان همه عالمى *** دست على ماه بنى هاشمى
هم قدم قافله سالار عشق *** ساقى عشّاق و علمدار عشق
سرور سالار سپاه حسین *** داد سر و دست به راه حسین
عمّ امام و اخ و ابن امام *** حضرت عباس علیه السّلام
مکتب تو مکتب عشق و وفاست *** درس الفباى تو صدق و صفاست
شمع شد و آب شد و سوخته *** روح ادب را ادب آموخته
آب فرات از ادب تست مات *** موج زند اشک به چشم فرات
یاد حسین و لب عطشان او *** وان لب خشکیده طفلان او
تشنه برون آمدى از موج آب *** اى جگر آب برایت کباب
مزد تو زین سوختن و ساختن *** دست سپر کردن و سر باختن
دست تو شد دست گواه خدا *** خطّ تو شد خطّ امان خدا
چار امامى که تو را دیده اند *** دست علم گیر تو بوسیده اند
اى به فداى سر و جان و تنت *** وین ادب آمدن و رفتنت
وقت ولادت قدمى پشت سر *** وقت شهادت قدمى پیشتر
مدح تو این بس که امام زمان *** حجّت حقّ مالک ملک جهان
گفت به تو گوهر والا نژاد *** جان برادر به فداى تو باد
او که به قربان برادر شود *** کیست ریاضى که فدایش شود