فارسی
پنجشنبه 03 خرداد 1403 - الخميس 14 ذي القعدة 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

برهان الحق ، آقاى شيخ مرتضى طالقانى

 اين مرد بزرگ از حكما و اولياى الهى بود ، سال ها در نجف اشرف مدرسه آقا سيد كاظم يزدى اقامت داشت و براى عاشقان علم ، حكمت الهى و فلسفه و معقول مى گفت ، قسمتى از حالات آن بزرگ مرد الهى را از زبان شاگرد حكيمش آقاى محمد تقى جعفرى عنايت كنيد :  آن بزرگ به حالى كه براى من اسفار همى گفت ، اگر از او مى خواستندى از گفت امثله ـ اولين كتاب حوزه ـ نيز ابا نمى فرمودى ! !
ايّام چهارشنبه را قبول كس نكردى و خود با خود همى گذراندى و مرا فرمود : كه من روزگارى دراز به طالقان شبانى همى كردم ، مگر روزى به بيابان آواى قرآن شنودم و حالى يافتم و گفتم : پروردگارا ! تو نامه خويش با ما فرو فرستادى ، من بايد تا آخر عمر آن را در نيابم ؟ و در وقت در آبادى شدم و حشم و غنم مردمان با آنان سپردم و به اصفهان شدم تحصيل را و پنج سال ببودم و آن گاه به نجف شدم و چندى به درس آخوند صاحب كفايه مى نشستم و همى ديدم كه فايدتى از آن درس مرا متصور نيست و نيز شنيدم از حكيم متأله آقاى جعفرى كه من بگاه تحصيل به حضرت آقا بزرگ ، روزى دو مانده بود محرم سنه ارتحال وى ، جرى عادت را به خدمت او شدم و شنيدم كه مى گويد : « بلند شويد برويد آقا ، براى چه آمده ايد آقا » و چون گفتم براى درس آمده ام گفت :
درس تمام شد ، آقا پنداشتم كه آن بزرگوار از سر اين خيال كه محرم درآمده است اين سخن مى گويد و گفتم : هنوز حوزه ها تعطيل نكرده اند كه فرمود : مى دانم آقا من مسافرم من مسافرم ، خر طالقان رفته پالانش باقى مانده ، روح رفته جسدش مانده « لا اله الاّ الله » و اشك از ديده بباريد به شدت و دريافتم كه اخبار از ارتحال مى فرمايد به حالى كه مزاج او را ادنى انحرافى از صحبت نبود .
پس گفتم : با من سخنى فرماييد . گفت : آفرين آقا جان ! حالا متوجه شديد حالا متوجه شديد و اين بيت بر خواند :
*
تا رسد دستت به خود شو كارگر               چون فتى از كار خواهى زد به سر
  *
  چون فتى از كار خواهى زد به سر           چون فتى از كار خواهى زد به سر
و تهليل برگرداند و نورانيتى سخت بر چهره او پديدار آمد و برخاستم و دو روز بر نيامد كه خبر ارتحال آن بزرگ بياوردند وبا اسف ها به مدرسه آقا سيد كاظم شديم كه مقام او بود و شنيدم كه سحرگاه عادت قديم خويش را بربام برآمد و مناجاتى گفته و چون باز آمده است و دوگانه به درگاه يگانه گذاشته به حجره شده است و ديگر بر نيامده و از آن روى كه پيوسته قبل از آفتاب باز از حجره برمى آمده است و به صحن مدرسه راهى مى رفته و امروز را بر نيامده است مضطرب گشته اند و در حجره شده و ديده اند كه به حال مراقبه تكيه فرموده است و جان با جان آفرين باز داده و عالم از او يتيم مانده است و من به مشاركت مرحوم مبرور آقا سيد محمد طالقانى رحمه اللّه متكفل غسل شدم و عطرى شديد به مغسل مى شنودم و آن پيكر پاك و نور تابناك به وادى السلام نهاديم .


منبع : برگرفته از کتاب حکایتهای عبرت اموز استاد حسین انصاریان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

داستان تأسف ‏بار عقبة بن ابى معيط
از شقاوت به سعادت‏
لرزه بر اندام
حکایت خدمت به پدر و مادر
حکایت ثعلبة بن حاطب‏
داستانى عجيب در حسد
طلبه‌ای که به لوسترهای حرم امیرالمؤمنین(ع) ...
مخالفت با هواى نفس اساس پاكى‏ها
فرزندم هلاك شد
حكايت موسى عليه السلام و برخ الأسود

بیشترین بازدید این مجموعه

اگر مرگ را باور ندارى دیگر نخواب
اقرار و اعتراف جوان گناهکار
از همه نیکو تر
مرض غفلت
لرزه بر اندام
حكايت موسى عليه السلام و برخ الأسود
داستانى شگفت در رابطه با سلميان
مخالفت با هواى نفس اساس پاكى‏ها
فرزندم هلاك شد
اگر مكلف از آداب نماز غافل گردد

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^