در نوشته هاى اسلامى مى خوانیم :که لقمان بزرگ مردى سیاه چهره از مردم (1) سودان مصر بود ، در اینجا بى تناسب نیست که نظر آیین الهى ، و مکتب هاى مادى تاریخ را تا به امروز در مسئله نژاد و رنگ براى خوانندگان ارجمند بازگو کنیم .کتاب خدا قرآن مجید که روشنگر حقایق مکتب حق است ، و اصول دعوت و قواعد تربیتى تمام انبیاء درآن منعکس است ملاک ارزش را تقوى و خویشتن دارى مى داند ، و به مسئله نژاد و رنگ کوچکترین توجهى ندارد .قرآن همه افراد بشر را مخلوق حق دانسته و از نظر اساس خلقت و آفرینش بین افراد انسان امتیازى قائل نیست .روایات رسیده از رهبر اسلام و ائمه طاهرین هم که مفسر کتاب الهى است همین معنى را بازگو مى کند و به شدت با فخر فروشى سپید بر سیاه و غنى بر فقیر و امیر بر رعیت مبارزه مى کند .قرآن مجید در سوره « روم » آیه 32 خلقت آسمان ها و زمین و اختلاف در نژاد و رنگ و زبان را از آیات الهى مى داند .و نیز در سوره « حجرات » آیه 13 مى فرماید : شما را از مرد و زن آفریده و
ــــــــــــــــــــــــــــ
(1) کشف الاسرار : ج 7 ،ص 489 . المیزان :ج 16 ، ص 233 . روح البیان : ج 7 ، ص 73 . مجمع البیان : ج 8 ، ص 315 .
گروه گروه و قبیله قبیله قرار دادیم ، گرامى ترین شما نزد خدا پرهیزکار ترین شماست .پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود : براى عرب بر عجم و براى عجم بر عرب و براى سپید بر سیاه هیچگونه فخرى نیست ، تنها افتخار براى بشر خویشتن دارى از گناه و آراسته بودن به فضایل است ، البته در این زمینه آیه و روایت فراوان است ولى همین چند فراز براى نشان دادن نظر مکتب حق نسبت به مسئله کافى است .ولى مادیگران تاریخ و آنان که از تربیت الهى سهمى نداشتند در جنب این مسئله جنایات زیادى مرتکب شدند و مى شوند ، و برخورد آنان نسبت به مسئله رنگ و نژاد صفحات بسیارى از تاریخ را لکه دار و سیاه کرده است . هنوز هم با این همه پیشرفت بشر در برنامه هاى حیات به این مسئله دامن مى زنند و یکى از گرفتارى هاى قرن همین برنامه است . مبدا فرضیه افسانه نژادى یعنى تفوق سپید بر سیاه و غنى بر فقیر یک مبدا به تمام معنى خیالى و پوشالى است و بنا به گفته گوستاولبون فرانسوى این مسئله در غرب از مغزهاى پوشالى گروهى از زمامداران و سرکردگان مالیخولیایى تراوش کرده است .پیروى از این هدف ننگین موجبات عجب و نخوت را فراهم مى سازد و با اصول آزادى فردى و اجتماعى و احترام افکار و عقاید و حتى با فلسفه طبیعى حیات بشر مخالف است .راستى در این دنیاى پرآشوب ، و جهانى که سراسرش را مکر و حیله و خدعه گرفته نباید تحت تاثیر الفاظ فریبنده و مصلحت آمیزى که تنها در موارد ضرورى براى جلب توجه عوام ، و حکمرانى بر توده محروم به کار برده مى شود واقع شد .طرفداران افسانه نژادى و دشمنان خونخوار رنگ سیاه ، با اتومبیل سیاه ، پارچه سیاه ، شب تاریک ، دارویى که رنگ سیاه دارد و على الخصوص نفت مبارزه ندارند ، اما با انسانى که فقط رنگ پوستش سیاه است ولى از نظر ساختمان طبیعى با سپید فرقى ندارد مبارزه دارند ، و مى خواهند برا ارضاء شهوات مادى خود از او هم چون حیوان بهره بردارى کنند .داستان افسانه نژادى را در غرب متمدن در کتاب اسلام و تبعیضات نژادى صفحه 43 چنین مى خوانید :پیشوایان افسانه نژادى در سرزمین اروپا جشن ها ترتیب مى دادند و براى جمعیتى متجاوز از صد هزار نفر سخنرانى مى کردند .سخنرانان در میان طوفان شدیدى از احساسات و هیجان عمومى فریاد مى زدند و در میان این فریادها اغلب مطالبى سخیف و بسیار پست عنوان مى شد ، که قسمتى از آن سخنرانى ها را در فرازهاى زیر مى خوانید :1 ـ وظیفه دولت نژادى این است که این نکته را در نظر بگیرد و بر آن باشد که یک دوره تاریخ جهانى نوشته شود ، و در این تاریخ جهانى مسئله نژادى در درجه اول جاى داشته باشد ، و تجدید تفسیر تاریخ از نقطه افسانه نژادى ایجاد افسانه تاریخى نماید ، و موجب تحکیم و هم بستگى ملت آلمان شود .دولت نژادى باید با وسائل تعلیم و تربیت مخصوص ، افراد نژاد را براى مقابله با آن امتحان سخت ، حاضر و آماده نماید ، امروز جز فکر نژاد پرستى هیچ فکرى ممکن نیست انرژى ملت ها را جمع کند .دولت نژادى براى اینکه غرور ملى را صمیمى و خالص گرداند موظف است در اوان جوانى یعنى هنگامى که هنوز لوح خاطر کودکان نقش پذیر است اصل پولادین نژادپرستى را در آنها تزریق کند .2 ـ اگر اختلاط نژادى انجام بگیرد ، یعنى انسان ها چه سیاه و چه سپید با هم از نظر انسانى مساوى باشند ، دیر یا زود به وضع منحوسى مایه آن مى شود که دورگه هاى زاییده از این اختلاط از بین بروند ، باید ازدواج را از پستى و دنائت بیرون آورد ، و صورت پاک و مقدسى به ازدواج داد و موجوداتى خدایى بوجود آورد نه غول هایى که نه آدمشان مى توان خواند و نه میمون .3 ـ قبول برابرى نژادها مستلزم آن است که درباره ملت ها و افراد به یک چشم داورى شود ، فلسفه نژادى به برابرى ملت ها ایمان ندارد ، فلسفه نژادى پیروزى بهترین و نیرومندترین نژاد را تسهیل مى کند و خواهان اطاعت و متابعت نژادى پست و ضعیف است .4 ـ گاه بگاه روزنامه هاى مصوّر کسى از سیاه پوستى را به نظر مى رساند و نویسد :این سیاه پوست در فلان ناحیه و فلان مملکت وکیل دادگسترى ، یا استاد ، یا کشیش آوازه خوانى شده است که نخستین نقش ها یا چیزها یا چیزى از این قبیل را به عهده دارد .آرى ، این کار جنون جنایت آمیزى است که یک فرد پست سیاه ، فردى که از آغاز خلقت خود نیمه میمونى مى باشد ، چنان از تعلیم و تربیت بهره ببرد که او را وکیل دادگسترى بشمارند ، حقیقتاً در اینجا صحبت از پرورش سگ و صحبت از تعلیم و تربیت عملى در کار نیست .این بود قسمتى از افکار منحط بنیانگذاران و طرفداران فلسفه نژادى که مدت مدیدى دنیا را سرگردان و سرانجام موجب صلح مسلح گردید ودنیا را به خاک وضع سیاه پوستان در دنیاى متمدن و خون کشید .در حقیقت پیروى از این افسانه زننده با اصول آزادى و فردى و اجتماعى و اساساً فلسفه حیات انسانى سازگار نیست ، و سرى است براى عدم پیشرف تو رشد ملت هاى ضعیف که تنها ناسازگارى شرایط و یا فقط سیاهى رنگ آنها را از بسیارى حقوق انسانى و مدنى محروم ساخته است .
امروز از جنوب آفریقا گرفته تا شمال آمریکا ، و از عقب افتاده ترین ملل تا متمدن ترین آنها مبتلا به این درد بزرگ اجتماعى یعنى تبعیضات نژادى هستند ، و هر چند وقت یک مرتبه انفجارى در گوشه اى از جهان به این خاطر روى مى دهد .همه جا مردم دنیا حوادث اسف انگیز جنوب آفریقا را شنیده ، یا خوانده اند که چگونه دو سه میلیون سپیدپوست مهاجر براى این که دوازده میلیون بومى را همیشه به صورت برده و بنده خود نگهدارند جمعى را به گلوله بسته و عده اى را به خاک و خون کشیدند تا دیگر هوس برابرى با سپیدپوستان را در دل نپرورانند و بدون اجازه اربابان و داشتن جواز عبور از این محله به آن محله دیگر شهر نروند .