الحمدلله رب العالمین و الصلوة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا وطبیب نفوسنا ابیالقاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
قانون وراثت و حضرت زينب عليها السلام
از قانوني بحث میکنم كه نزد دانشمندان به عنوان قانون وراثت شناخته ميشود. بر اساس اين قانون، اوصاف، خصال، طبیعیات و واقعیات پدران و مادران به وسیلة یک سلسلة عوامل و ابزار، به فرزندان آنها منتقل میشود و هیچ انسانی هم از این قانون وراثت مستثنا نیست؛ نسل به نسل، همة انسانها تحت تأثیر قانون وراثت هستند. دانشمندان امروز جهان، این عقیده را دارند که این خصال و اوصاف به وسیلة عنصري بسیار پیچیدهای به نام «ژن» به فرزندان منتقل میشود.
از شگفتيها است که پیغمبر عظیمالشأن اسلام صلّي الله عليه و آله و سلّم در پانزده قرن قبل، در ضمن یک حادثة جالب، به این حقیقت اشاره فرمودهاند. زن و شوهر جوان سفیدپوستي وقتی که خداوند مهربان به آنها فرزندی عنایت میکند، شوهر میبیند این فرزند، سیاهپوست است. با اعتماد و اطمینانی که او به همسرش داشت که او زني پاکدامن، با عفت، باتقوا است، خیلی برایش شگفتآور بود که چرا فرزند آنها سیاهچهره به دنیا آمده است. اين شد كه او فرزندش را به بغل گرفته و به مسجد میرود و به محضر رسولخدا صلّي الله عليه و آله و سلّم مشرف شده و به ايشان عرض میکند، من سفیدپوستم و همسرم هم سفیدپوست است، ولی بچةمان سیاة حبشی به دنیا آمده است. رسول خدا صلّي الله عليه و آله و سلّم به او اطمینان صددرصد میدهد که این طفل از تو و از همسر تو است، اما در نطفة همة انسانها یک عنصری هست به نام «عرق»، و بعد فرمودند: هذَا نَزِعَةُ عِرْقٍ (اين از جا بركندن ريشه و اصلي است). اي مرد! بدان یقیناً این «عرق» انتقالدهندة اوصاف، خصايل و روحیات گذشتگان است به آیندگان، و قطعاً در پدران گذشتة تو، یا در پدران گذشتة همسرت، یک مرد و یا یک زن، سیاهپوست بوده و این «عرق»، این سیاهی را از آنها منتقل کرده است و از بچة تو این رنگ ظهور يافته و آشکار شده است. بنابراين، نگران نباش و مطمئن باش و یقین داشته باش که این طفل، طفل شماست(صحيح بخاري، ج8، ص31).
این قانون وراثت ميباشد كه برای دانشمندان هم ثابت شده است. البته، اگر آنها هم در این زمینة کشفی نداشتند، برای ما مسلمانها اين مسأله، مسألة ثابتشدهاي بود؛ چون علاوه بر روایات ما، در آیات قرآن مجید هم اشاره به این معنا را داریم؛ خداوند متعال دربارة ذریة انبیاي خود همین مطلب را تلویحاً بیان فرموده است: ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ (آلعمران:34). آنان در کرامت، و در شرافت، و در آقایی، و در اخلاق، و در اوصاف، و در صفات، وصل به یکدیگر و از یکدیگر بوده و یک حقیقت هستند. از ابراهیم علیه السلام اوصافش به اسماعیل علیه السلام منتقل شده و از اسماعیل نيز اين اوصاف به نسلش منتقل شده است، و از نسلش، به پیغمبر صلّي الله عليه و آله و سلّم و ائمة طاهرین علیهم السلام منتقل شده است. در کتابهای لغت هم نوشتند، عرقی که پیغمبر اکرم صلّي الله عليه و آله و سلّم فرموده: فَاِنّ الْعِرْقَ دَسَّاسٌ : ريشه و اصل، در پنهاني و به نازكي و باريكي بسيار دخالتكننده است(جلالالدين سيوطي، الجامع الصغير، ج1، ص505)، معنایش این است كه پدران و مادران، اوصافشان را به اولادشان انتقال میدهند.نتيجة سخن تا اين جا، اين است كه در یک مرحله، باید از نظر قانون وراثت، دربارة وجود مبارک زینب کبری عليها السلام بحث کرد و گفت، زینب کبری عليها السلام بر اساس اين قانون، جلوة ذخیرههای عظیم معنوی چهار شخصیت است؛ یعنی وجود مقدس او، خورشیدی است که از افق گنجینههای شخصیتی چهار خزانۀ ارزشهای پروردگار مهربان عالم، طالع شده است. خزینة اول، وجود مبارک امیرمؤمنان علیه السلام بوده و خزینة دوم، وجود مبارک فاطمه زهراسلام الله علیها است که پروردگار عالم، بنا بر تأویل ائمه طاهرین که راسخان در علم هستند و تأویل قرآن پیش آنهاست: وَ مَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِندِ رَبِّنَا وَ مَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبَابِ (آلعمران:7)، از وجود مبارک امیرمؤمنان علیه السلام و حضرت زهراعليها السلام، تعبیر به دو دریا کرده است که لؤلؤ و مرجان از این دو دریا ظهور میکند: مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ . بَيْنَهُمَا بَرْزَخٌ لاَيَبْغِيَانِ. فَبِأَيِّ آلاَءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ. يَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَالْمَرْجَانُ (رحمن: 22 ـ 19). امیرمؤمنان عليه السلام از دیدگاة خدا یک دریا است، ولی دریایی است که اول دارد، ولي آخر ندارد. فرق ایشان با خدا همین است كه خدا اول ندارد و آخر هم ندارد. امیرمؤمنان عليه السلام اول دارد، ولي پایان ندارد. در ارزشها، حضرت زهراعليها السلام هم اول دارد، ولي پایان ندارد. در ارزشها، مجموعة عناصر شخصیتی امیرمؤمنان و حضرت زهرا عليهما السلام، شخصیت زینب کبری عليها السلام را تشکیل داده است، و دو خزانۀ دیگر وجود مقدّس حضرت زينب عليها السلام هم یکی وجود مبارک رسول خداست که پدر مادر زینب کبری ميباشد، و یکی هم خدیجة کبری عليها السلام است که مادر مادر زینب کبری عليها السلام ميباشد.
از سخن حضرت علي عليه السلام درخطبة 192 نهجالبلاغه برميآيد كه حضرت خديجه عليها السلام اولين زني است كه اسلام آورده، و در روایات چنين بیان شده كه آن حضرت اولین زنی در عالم است كه در قیامت، قدمش به بهشت میرسد، خدیجه کبری عليها السلام است(قندوزي، ينابيع المودة لذوي القربي، ج1، ص469). خدیجه کبری عليها السلام کسی است که پیغمبر اکرم صلّي الله عليه و آله و سلّم تا آخر عمرشان نسبت به یاد او بیتوجّه نبودند و همیشه که صحبت از خدیجه کبری عليها السلام میشد، پیغمبرصلّي الله عليه و آله و سلّم از او تعریف می کردند(علامة مجلسي، بحار الانوار، ج16، ص13) و در روایات ما آمده كه هنگام مرگ خدیجه عليها السلام ، جبرئیل عليه السلام نازل شد و رضایت خدا را از خدیجه کبری عليها السلام به پیغمبرصلّي الله عليه و آله و سلّم اعلام کرد. این مجموعة ارزشهای وجود پیغمبر، خدیجه، امیرمؤمنان و فاطمه زهرا صلوات الله عليهم، یکجا در زينب کبری عليها السلام طلوع کرده است. بر اساس قانون وراثت، وقتی زینب به دنیا آمد، قنداق مبارکش را که به دست رسولخدا صلّي الله عليه و آله و سلّم دادند، در اولین باری که پیغمبر صلّي الله عليه و آله و سلّم به او نظر انداخت، فرمودند: هر چشمی در این دنیا برای این دختر گریه کند، ارزش گریة او، مساوی با گریه بر حسن و حسین عليهما السلام است؛ یعنی یک قطرة اشک برای زینب کبری عليها السلام، مساوی است با گریه کردن بر دو امام معصوم عليهما السلام. نفرمودند، ثواب گریه بر این دختر، مساوی گریه بر اباعبدالله عليه السلام است، بلكه فرمودند گریه بر او، مساوی است با گریه بر دو امام معصوم عليهما السلام است؛ یعنی اگر در قیامت، گریه بر حضرت مجتبی عليه السلام که دربارة آن پیغمبر صلّي الله عليه و آله و سلّم فرمود: هر کس برای حسن من گریه کند، قیامت که همۀ چشمها گریان است، چشم او گریان نخواهد بود، و گریه بر اباعبدالله عليه السلام که سبب شفاعت رحمت و مغفرت است، این دو گریه را در یک کفۀ ترازو بگذارند و گریه بر زینب کبری عليها السلام را در یک کفۀ دیگر، با هم مساوی میشود.
دانش زینب کبری عليها السلام
اما دربارة دانش زینب کبریعليها السلام، امام باقرعلیه السلام دربارة حضرت زهرا عليها السلام و دانش آن حضرت یک نظر دارند، و وجود مبارک زینالعابدین علیه السلام هم دربارة عمةشان حضرت زینب کبری عليها السلام، از نظر دانش و بینش، یک نظر دارند. امام باقر میفرماید: این که اسم مادر ما را «فاطمه» گذاشتند، بیعلت، بیجهت، بیسبب و بیدلیل نبوده است. علت آن این است که پروردگار عالم در دنیای معنا به مادر ما خطاب کرده: فَطَمْتُکَ بِالْعِلْمِ (شيخ كليني، كافي، ج1، ص460). «فطم»؛ یعنی قطع کردن، جدا کردن. لغت «فطم»، به معنای بریدن است. معناي حديث چنين ميشود: فاطمه عليها السلام را فاطمه میگویند، به علت این که خدا به او فرمود: من با پرکردن تو از علم خودم، تو را و قلبت را از علوم همۀ زمینیان بریدم و نگذاشتم تو در دانش و بینش، نیازمند علوم بشری بشوی.
و دانش زهرا عليها السلام دانشي الهی است. کنار بازار کوفه، وقتی زینب کبری عليها السلام خطبه خواندند و حادثة کربلا را تحلیل کردند و مردم را به آن گناه بینظیرشان آگاه کردند، زینالعابدین عليه السلام کنار محمل عمة خود، خدا را شکر کردند و فرمودند: عمه جان! من پروردگار عالم را شکر میکنم و سپاسش را میگویم كه الحمدلله تو تعلیم دیدة بدون معلّم بشری هستی(طبرسي، احتجاج، ج2، ص31)، و این دریای دانشی که در وجود تو موج میزند، مستقیماً الهی و خدایی است، همانطوری که خداوند از دانش بیکرانش در قلب مادرش زهراعليها السلام قرار داد، از دانش بیکرانش در قلب مطهّر زینب کبری عليها السلام قرار داد و این سابقه هم داشت، نه این که اولین بار بوده است. این كه عنایت خدا بر یک انسان، کامل جلوه کند، ما در قرآن مجید دربارة دو نفر صریحاً میبینیم که خداوند متعال در ایام کودکی آنها، دانش خود را در ظرف قلب آنان ریخته است: یکی مسیح که در متن قرآن است كه در گهواره، در روز اول تولّد، به یهودیانی که به مادرش مریم عليها السلام گفتند: مَا كَانَ أَبُوكِ امْرأَ سَوْءٍ وَ مَا كَانَتْ أُمُّكِ بَغِيّاً (مريم:28) مریم! پدرت که آدم بدی نبود و مادرت که زن پاکدامنی بود، شما هم که شوهر نکردید، پس این بچه را از کجا آوردی؟ مریم عليها السلام اشاره به گهواره کرد. آن جمع يهودي گفتند: كَيْفَ نُكَلِّمُ مَن كَانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيّاً (مريم:29). شما اشاره به گهواره میکنید، بچه یکروزه که حرف نمیزند که از میان گهواره صدا بلند شد: إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ وَ جَعَلَنِي نَبِيّاً (مريم:30 ). خود کتاب، علم است. پروردگارعالم کراراً در قرآن مجید از تورات، انجیل و قرآن تعبیر به علم کرده است: مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ (آلعمران:19). همة تورات را قرآن میگوید، علم. همة انجیل را میگوید، علم: آتَانِيَ الْكِتَابَ : خدا علم به من داده، وَ جَعَلَنِي نَبِيّاً : و مقام نبوت را به من داده است. مقام نبوت كه همراه با تاریکی، ظلمت و جهل که نیست؛ علم است؛ علم خدایی که بچة یکروزه در گهواره را؛ چنانکه قرآن میگوید، خزانة علم قرار میدهد.
همان خدا زینب کبری عليها السلام را بیمعلّم بشری، خزانۀ علم بشری قرار میدهد. چنانكه گفتيم، بنا به نقل قرآن كريم، این کار یک بار براي حضرت مسيح عليه السلام اتفاق افتاده است. یا دربارة یحیی میفرماید: وَ آتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيّاً (مريم:12): ما مقام نبوت و حکمت را در حالی که يحيي عليه السلام بچة سه و چهار ساله بود، به او عنایت کردیم. این متن قرآن است. پس این بار دوم است كه این اتفاق به وسیلة خدا افتاده است. چه مانعی دارد که همین اتفاق برای حضرت زهراعليها السلام هم افتاده باشد؟ چه مانعی دارد که همین ماجرا برای زینب کبری عليها السلام هم اتفاق افتاده باشد؟ این اتفاق، نشانگر کمال آنهاست؛ نشانگر عظمت روحی آنهاست. نشانگر ارزشهای انتقال یافته از امیرمؤمنان، حضرت زهرا، پیغمبر و خدیجه کبری صلوات الله عليهم در وجود مبارک اوست. قلب به پروردگار اتصال داشته و از طریق این اتصال، علم خداوند در این خرانه با عظمت سرازیر شده است. او این علم را حبس نکرد؛ چرا که اهلبیت طبق آیات قرآن، در همة امور اهل انفاق بودند: فَأَمَّا مَنْ أَعْطَى وَ اتَّقَى . وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنَى. فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَى (ليل: 7 ـ 5). فَأَمَّا مَنْ أَعْطَى ، چه چيزي را اعطا كرد؟ مال، آبرو، قدرت، دانش، شخصیت، زبان، قلم و قدم در تمام نعمتهایی که خداوند به اهلبیت عنایت کرده بود، آنها اهلانفاق بودند. در هیچ زمنیهای در وجود اهلبیت بخل وجود نداشت. زینب کبری عليها السلام در دورة عمرش سه کلاس تشکیل داد، ولی با کمال تأسّف از این سه کلاس، چیزی باقی نمانده است. حیف از آن کلاسها و حیف از بیتوجّهی شاگردان آن کلاسها. يكي از اين كلاسها که زینب کبری مخصوص خانمها تشکیل دادند، کلاس تفسیر قرآن بود، و ای کاش! بخشی از تفسیری که زینب کبری عليها السلام فرموده بود، به دست ما رسیده بود تا به وسیلة زینب کبری عليها السلام ما با عمق آیات قرآن آشنا میشدیم. لغت «تفسیر»، به معنای پردهبرداری است. زینب کبری عليها السلام به عنوان تفسير قرآن، پرده از آیات قرآن برداشتند و عمق آنها را برای مردم بیان کردند. این انسان عالم، این انسان بصیر، این انسان با بینش، شاید نزدیک چهل سال برای زنان مدینه و کوفه قرآن گفت؛ حقایق قرآن را بیان کرد؛ تفسیر آیات را بیان نمود، ولی آنها را ننوشت. چیزی از این تفسیر باقی نمانده است. این توصيف یک کلاس او بود. قرآن در خانه آنها نازل شده و کسی مانند آنها، عمق قرآن مجید را نمیداند. او فرزند پدری بود که اهلتسنن در کتاب بسیار با ارزش ینابیع المودة خودشان ، نقل میکنند که ابنعباس میفرماید، من پیش امیرمؤمنان عليه السلام تفسیر قرآن میخواندم، امیرالمؤمنین به من فرمود: پسر عباس! اگر من آنچه در هفت آیة سوره حمد است، از «ب» بِسْمِ اللَّهِ تا وَلاَ الضَّآلِّينَ برای شما بگویم و شما هم گفتههای من را بنویسید، و بعد از این که من پایان کلاس را اعلام بکنم، هفتاد شتر جوان را باید بیاورید تا این نوشتهها را بار کنید تا بتوانيد آنها را با خود ببرید (ينابيع المودة، ج1، ص205).زینب کبری دختر یک چنین مفسر قرآنی است. بنابراين، معلوم است از قرآن چه چيزي پیش زینب کبری عليها السلام بود. این توصيف یک کلاس زینب کبری عليها السلام است. کلاس دیگری که وجود مقدس زینب کبری داشتند، کلاس فقه بود. فقه دریای وسیعی است. یک طلبة ما در قم، وقتی فقیه کامل میشود که هشتاد و چهار باب فقهی را در هشتاد و چهار عنوان کتاب فقهی را به صورت اجتهادي در سی سال شب و روز بخواند، میشود مدرّس فقه، ولی همة این دریای فقه، پیش زینب کبری بود که اگر گفتههای ایشان را در اين كلاس ثبت کرده بودند، باور کنید در مسايل فقهی، هشتاد درصد کار مراجع ما، با گفتههای زینب کبری عليها السلام آسان شده بود؛ چرا که او خودش چشمة صافی براي فقه بود، اما مراجع ما الآن کنار چشمة گلآلود هستند. اگر این بزرگوران بخواهند در مسايلي از فقه در روايات غور و بررسي کنند و فتوا بدهند، ممکن است ده تا روایت ساختگی در آن روايات باشد، و وجود چنين امكاني، بخش روایات را گلآلود کرده است. حالا مراجع ما باید بنشینند و این روایات را ارزیابی کنند و بر اساس روایت صحیح، به میلیونها نفر شیعه فتوا بدهند؛ براي همين براي به دست آوردن روایت صحیح در این چشمة گلآلود، گروهي آمدند و روایات را تقسیمبندی کردند؛ اخبار و احادیث را تقسیمبندی کردند؛ خبر متواتر، خبر صحیحه، خبر حسن، خبر مسلسل، مسند، خبر مرسل، خبر ضعیف، خبر موثّق، خبر مجهول. در مجموعة این اخبار، همچنين اين تقسيمبندي نيز وجود دارد: خبر عامی، خبر خاصي(امامي)، خبر مطلق، خبر مقیّد، خبر مخصّص، خبر ناسخ. یک مرجع چقدر باید زحمت بکشد که از میان این چشمه، یا به یک خبر متواتر، یا به یک صحیحه، دست پیدا کند و بعد، بر اساس آن فتوا بدهد.
روشنفکرها خیال میکنند، فتوا دادن کار خیلی سادهای است، میگویند، خودمان میبینیم و میگويیم. من ميگويم: شما چه چیزی را میبینید و میگويید. دیدن شما دیدني علمی نبوده و گفتنتان هم گفتن حق نیست. آخر شما چه چیزی را میبینید و چه چیزی را میگوييد؟ اگر به شما یک کتاب حدیث بدهند، هیچ تخصّصی در شناخت احادیث آن ندارید. شما چه شناختی دارید؟ برای شناخت یک روایت، حداقل مانند آیت الله العظمی بروجردی بايد دربارة چهارده هزار راوی شناخت داشته باشید. شما دربارة دو نفر از آنها هم شناخت ندارید. این مرد در هشتاد و هشت سالگی، چهارده هزار راوی حدیث را که در کتابها دستهبندی کرده بود، در ذهن داشت و میشناخت همة رواتشان را که روایت کدامها قابل قبول است، و کدامها مورد اعتماد هستند و کدامها قابل رد هستند، و کدامها مجهولند. کدامها غیرثقه هستند. کدامها ثبت هستند. کدامها مطمئن هستند. شما چه میدانید این حرفها را و اين كه چگونه باید در مورد یک راوی ارزیابی بشود. دین را باید عالم ربانی به مردم بدهد، نه یک روشنفکري كه از فرهنگ اوپايي ارتزاق كرده، نه روشنفکري كه در آمریکا تربیتشده است. دین را باید تربیت شدة قم، مشهد و نجف به مردم بدهد.
چنانكه گفته شد، حضرت زينب عليها السلام فقه میگفت و خودش چشمة زلال این علم بود. کلاس دیگرشان هم کلاس اخلاق بود؛ کلاس تربیت نفوس، کلاس تزکیة نفوس، به تعبیری کلاس آدمسازی. با توجّه به این که وجود مقدّس خودشان، مجسّمة کامل اخلاق بودند.خیلی هم برایم مهم بود این قسمت از زندگی ایشان را وقتی در سوریه بودم درکتابخانهای در شرح حال زینب کبری عليها السلام کتابي دیدم. در تحلیلی که در یک بخش این کتاب آمده بود، راجع به دانش، بصیرت و علم زینب کبری سلام الله علیها بحث ميكرد كه به نظر من مطالب مهم و ارزندهاي داشت.
حماسة زينب كبري عليها السلام
امّا در بارة برخورد ایشان با حادثة کربلا، خیلی ساده و آسان میگویم که برخورد زینب کبری عليها السلام در اين رابطه، برخوردي صابرانه بوده است.اما این صبر در زینب کبری عليها السلام چگونه بوده؟ او سختترین، سنگینترین، دردناکترین و رنجآورترین حادثة تاریخ را دیده است. آن هفتاد و دو نفر که از دنیا بریده و شهید شدند و به خدا پیوستند، تمام سنگینی بار اين حادثه روی دوش زینب کبری آمد، به انضمام این که از طرف برادر مأمور شد، هشتاد و چهار داغدیده را از کربلا تا شام سرپرستی کند، از شام تا مدینه و تا وقتی که زنده است؛ یک زن نه یک امت. اين حادثه بین یک امت تقسیم نشد، بلكه سنگینی آن بر روی دوش یک زن بود؛ سرپرستی تقسیم، بین چهار و پنج مدیر لایق مدبّر نبود. تنها بر دوش یک مدیر، مدبّر، لایق بود. آن حضرت با این حادثه، برخوردي اللهی کرد. از زمان وقوع اين حادثه تا روز وفاتش، برای یک بار ، به خاطر حادثۀ کربلا نفسی که بوی گلایه و شکایت از خدا را بدهد، از دل نکشید؛ بلكه کنار حادثة تلخي به وسعت، شاکر بود. چه کسی اين تحمّل را داشت کنار چنين حادثهاي بندة شاکر پروردگار باشد. ابنزیاد وقتی دربارگاهش به مسخره به زینب کبری عليها السلام گفت، رفتار خداوند را نسبت به اهلبيتت چگونه دیدی؟ یعنی دیدی كه خداوند ما را پیروز كرد و شما قطعه و قطعه و متلاشی شدید. جواب داد: وَ مَا رَايْتُ اِلَّا جَمِیلاً : جز رفتاري زيبا و نيك از خداوند نديدم(ابننما حلي، مثيرالاحزان، ص71)؛ يعني خداوند امامت را با شهادت در هم آمیخت و بالاترین زیبایی را درست کرد؛ چنانكه با اين آميزش، برای ما چهرهای زیباتر از یوسف عليه السلام را به وجود آورد. در روز یازدهم با چه تحمّل مثبتی و با چه صبر ملکوتی و عرشی آمد و دو دست مبارکش را زیر بدن قطعهقطعه شدة اباعبدالله عليه السلام برد و با یک دنیا ادب به سمت آسمان برگشت و به پروردگار گفت: اللّهُمَ تَقَبَّلْ مِنَّا هَذَا الْقَلِیلَ الْقُرْبَانَ. : خدایا! این اندك را به عنوان قرباني که اصلاً تناسبی با عظمت خدایی تو ندارد، از ما قبول کن(شيخ محمّد مهدي حائري، شجرة طوبي، ج2، ص294).
ما یک چیزی میگويیم و یک چیزی را میشنویم كه اگر یک میلیونیوم آن بر سر خودمان بیاید، آن وقت باید ببینیم چه کاره هستیم؟ در اين موقعيت، عبادت و صبر در ايشان جمع شده بود. امام صادق عليه السلام اين موقعيت را چنين توصيف ميكند: عمه جان! عصر عاشورا تمام فرشتگان خدا از مقاومت، صبر و ایستادگی تو شگفتزده شدند؛ یعنی نتوانستند هضم بکنند که انسان هم این قدر عظیم است. به خدا قسم! راحت میتوانم بگویم آن زمانی که خدا به ملايکه خبر داد: إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً (بقره:30).
ملايکه برگشتند و گفتند: أتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ (همان). خدا به آنها فرمود: إِنِّي أَعْلَمُ مَا لاَتَعْلَمُونَ (همان): من از آفرینش این انسان چیزی میدانم که شما نمیدانید، و آنان نمیدانستند.
تا عصر عاشورا که خدا برگشت به ملايکه گفت: زینب را ببینید، من این را میخواستم خلق کنم: إِنِّي أَعْلَمُ مَا لاَتَعْلَمُونَ . چند میلیون سال قبل هم حالا برای شما روشن شد که خلیفه یعنی چی؟ انسان یعنی چی؟ که یک خانمی که دنیاي عاطفه و رأفت قلب است، در یک نصف روز، هفتاد و دو نفر را جلوی چشمان او سر ببرند و قطعه قطعه کنند و بعد بیاید کنار این بدنهای پاره پاره بنشیند و بگوید: اللّهُمَ تَقَبَّلْ مِنَّا هَذَا الْقَلِیلَ. این است، أَعْلَمُ مَا لاَتَعْلَمُونَ . به خدا قسم! شب یازدهم، براي آن حضرت، یک ذره از کیفیت عبادتش با شبهای مدینه فرق نکرد. این شب هم سکینة کبری میگوید، عمهام کنار آن خاکهای بیابان، سحر مشغول نماز شب و مناجات بود؛ یعنی با بودن این حادثه، از پروردگار کمال رضایت داشت.
حكومت الهي زينب كبري عليها السلام
امّا راجع به سرپرستی او بايد گفت، شما میدانید كه اهلبیت را از چه مسیری به شام بردند. آن دژخيمان اهلبیت را از مسیر طبیعی عراق به شام نبردند؛ بلكه آنان اهلبیت علیهم السلام را در حالی که جلوی محملها 18 سر بریده را بر بالای نیزهها زده بودند، از منطقة موصل و حدود کرکوک، مرز روم شرقی، ترکیة آن زمان، به دمشق بردند؛ یعنی از مناطق کردنشین و ترکنشین که آن وقت این ترکها و کردها اغلب مسیحی بودند. بعد در این شهرها اعلام میکردند و به خاطر یزید، این اکراد و این اتراکِ این مسیحیان بیرون میریختند و سرود میخواندند؛ پایکوبی میکردند؛ به زن و بچه داغدیده سنگ میزدند چوب پرت میکردند. اینها را تا دمشق این گونه بردند. هر جایی هم كه آنها پیاده میكردند، خود لشکر یزید آشپزخانة مفصّلی بر پا مینمود. امّا اهلبیت علیهم السلام به یک ذره نان خشک قناعت میکردند و سختی را تحمّل مینمودند. تا اين كه به شام رسیدند. یزید سؤال میکند، اینها از کربلا تا این جا چه عکسالعملی داشتند؟ در پاسخش گفتند: دو عکسالعمل داشتند. یکی این بود که به ما جز آقایی و کرامت نشان ندادند و از کربلا تا شام، نه بچه دو و سه ساله آنها، و نه زن شصت و هفتاد سالة آنان، و نه این جوان بیمار آنها، یک تقاضا هم از ما نکردند و ما را از سگ کمتر حساب کردند.این یک عکسالعمل. عکسالعمل دوم آنها هم این بود كه با این سختی راه، گرسنگی و تشنگی هر جا آنها پیاده کردیم، یا مشغول به خواندن قرآن شدند، یا عبادت كردند، یا صورت روی خاک گذاشتند و به مناجات برخاستند. این حکومت زینب کبری عليها السلام، در یک ملت هشتاد و چهار نفر است. اگر حکومت حکومتي الهی باشد، از حكمرانانش، چیزی جز آقامنشی و بندگی خدا، براي مردم ظهور نمیکند. اگر حکومت، این حکومت نباشد. البته، باید این همه فساد رواج سیلوار پیدا کند.اما چنان زیبا زینب کبری عليها السلام بر این ملت الهی هشتاد و چهار نفره حکومت کرد که این ملت دشمن را از سگ، کمتر حساب کردند و لحظهای هم از عبادت خدا غافل نشدند.ما زمان شاه وقتی میخواستیم به حکومت انتقاد کنیم، اسم شاه را که نمیبردیم و به جای اسم شاه، اسم معاویه، یزید، ابوبکر، عثمان و اینها را میبردیم. ساواکیها پای منبر میفهمیدند ما چه داریم میگويیم. ما كه کنایه میزدیم، در خانه دور و بر نامه میآمد که ساواک شما را خواسته است، یا چهار روز بعد میآمدند در خانة ما چشممان را میبستند و می بردند و به زندان میانداختند. در طول عمرمان خود شاه را هم ندیدیم، و اگر رو در رو او را میدیديم، معلوم نبود بتوانیم از او انتقاد کنیم. قدرت یزید هزار برابر قدرت شاه بود. وسعت کشورش هم بیست برابر وسعت ایران امروز، پهناوري داشت. حالا در بارگاة یزيد، خانمي داغدیدة اسیر را آوردند و با این قدرت عظیم آن روز رو به رو کردند. زینب کبری عليها السلام از جا بلند شد و به شاه گفت، به شاهی که صد برابر شاه کشور ما قدرت داشت: یابن الطلقاء (ابن طيفور، بلاغات النساء، ص22): ای فرزند بردگان و غلامان آزاد شده! پسر مردمان پست! پسر مردمان لعین! پسر مردمانی که بچههایتان انتساب درستي نداشتند و نمیشد گفت که مادرشان این است و پدرشان این! تو از چنین خانواده ای هستی. اي نسل نامعلوم! یابنالطلقاء! : فرزند غلامان آزاد شده! پسر مردمان پست! آنچه نقشه داری به کار بگیر و هر اسبی داری بتازان، اما من اسیر مطلبی را از آیندة عالم به تو بگویم. یزید! هرچند هفتاد و دو نفر ما را در کربلا قطعه قطعه کردی و نگذاشتی بدنهایشان را دفن کنیم، در آینده، این بیابان تبدیل به یک شهری به نام کربلا میشود. برای برادرم گنبد و بارگاه و حرم برپا میگردد. دلهای مردم از همه عالم متوجّة حرم حسین عليه السلام ما میشود و به آن جا ميآيند و از خاک قبر حسین عليه السلام من برای شفای بیماران و ساختن مهر نماز بر میدارند. در آینده، لعنت مردم دنیا متوجّه شما میشود؛ یعنی زینب کبری عليها السلام یزید را از غیب خبر داد. یزید مات زده بود و نمیتوانست به میرغضب بگوید، گردن این زن را بزن. چون حرفهایی که زینب کبری عليها السلام زد، برای خودش هم ایجاد مصونیت کرد. اصلاً شام را به هم میریخت. یزید دید نمیتواند زینب کبری عليها السلام را اعدام بکند. این شرابخورِ سگبازِ میمونبازِ متکبّر که از برخورد زینب کبری عليها السلام سخت شکست خورده بود، میدانید چگونه تلافی کرد؟ جلوی چشم خواهر، دست برد و چوب خیزران خود را برداشت و به لب و دندان سر بریده حمله کرد. این بچههای کوچک دامن عمه را گرفتند و همه فریاد زدند: وامحمداً واعلیاً. کاری زینب کبری عليها السلام کرد که در تمام حادثه کربلا نکرد. وقتی دید یزید با چوب به لب و دندان سربریده حمله می کند، زیر چادر عصمت دست برد و گریبانش را پاره کرد. خیزرانی که یزید بر آن لب می زد، بر دل زینب عليها السلام ، نیشتر فرو ميكرد.