فارسی
جمعه 02 آذر 1403 - الجمعة 19 جمادى الاول 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

هوى پرستى زمامداران بنى عباس


خوشگذرانى هاى بى حساب زمامدار اسلامى ، از ماليات هايى تأمين مى شد كه بيشتر به زور تهديد و شكنجه از مردم مسلمان مى گرفتند .« ابو يوسف » صاحب كتاب « الخراج » نحوه ماليات گرفتن را در زمان هارون شرح داده و ضمن نصيحت به هارون در آن كتاب مى نويسد :« نبايد مردى را براى چند درهم خراج كتك زد و او را سراپا واداشت ; براى اين كه به من خبر رسيده مأمورين ماليات ، خراج گذاران را در مقابل آفتاب نگاه مى دارند و آنها را به سختى مى زنند و بر بدن ايشان غل ها و اشياى سنگين مى آويزند و آنها را دربند مى كنند ; به طورى كه آن بيچارگان از نماز خواندن باز مى مانند .اشخاص موثق و مورد اطمينان به من خبر دادند كه : زندانيان در زندان مى ميرند و مانند غريبى كه كسى را نداشته باشد ، جنازه او در زندان يك روز يا دو روز مى ماند ، براى اين كه از طرف والى ، امر به دفن صادر شود ; ولى جنازه آنقدر مى ماند كه زندانيان به عنوان صدقه مبلغى را جمع مى كنند و كسى را اجير كرده و مزد مى دهند كه جنازه آن زندانى بدبخت را به قبرستان ببرد ، آنگاه بدون غسل و كفن و نماز در گورستان دفن مى شود .در همان زمان كه حال ماليات دهندگان و زندانيان هارون پليد ، بدين منوال بود « هارون الرشيد » از درآمد ماليات كشور ، كنيزى را به صد هزار درهم و كنيز ديگرى را به سى و شش هزار درهم خريدارى كرد ; اما دومى را فقط يك شب نگاهداشت و روز ديگر او را به يكى از درباريان خود بخشيد .هارون و عمالش از مالياتِ گرفته شده ، آنچنان زندگى مجللى داشتند ; ولى مردم مسلمان در كمال ناراحتى و بدبختى بسر مى بردند » .
حكايت تلخ
در كتاب « مقاتل الطالبيين » آمده است :« علت خروج محمد بن ابراهيم در زمان زمامداران پليد عباسى اين بود كه : روزى در كوچه اى مى رفت ، پيره زنى را ديد كه دنبال حمال ها به راه افتاده و رطب هايى كه دانه دانه از بار آنها مى ريخت جمع آورى كرده و در جامه ژنده خود مى ريخت ! وقتى محمد علت آن را پرسيد ، گفت : من نان آورى ندارم و براى معيشت فرزندم چاره اى جز اين ندارم »! !در چنين زمانى ، كه در سايه حكومت بنى عباس مردم داراى حالاتى از اين قبيل بودند ، مسعودى مورخ بزرگ در « مروج الذهب » مى نويسد :« در ضيافتى كه « ابراهيم عباسى » به افتخار برادر خود هارون ترتيب داد ، قالبى از خوراك ماهى نزد او آوردند كه ورقه هاى ماهى پخته در آن بسيار نازك و ظريف بود ، معلوم شد غذاى مزبور از زبان ماهى تدارك شده و متجاوز از هزار درهم خرج برداشته بود ، تا از زبان يكصد و پنجاه ماهى آن خوراك را براى هارون تهيه كنند »(2) .در مراسم عروسى « مأمون » با دختر 18 ساله وزير خود « حسن بن سهل » چنان پولى خرج شد كه خاطره آن تا چند نسل باقى بود .از جمله در روز عروسى ، داماد و عروس بر حصيرى كه از زرناب بافته و با جواهرات گرانبهاتر تزيين شده بود ايستادند و هزار دانه مرواريد غلطان از ميان سينى هايى كه از طلاى مرصع ساخته شده بود ، بر سر آنها به عنوان شادباش ريختند.در شب عروسى آنقدر شمع كافورى روشن كرده بودند كه ، سراسر شهر همچون روز روشن بود ، به هنگام عرض تهنيت ، هزارها گلوله مشك و عنبر كه در ميان هر يك قباله ملكى يا سند غلام و كنيزى بود ، به پاى عروس و داماد نثار كردند(3) .
همجنس بازى
« فيليپ » در كتاب « تاريخ عرب » مى نويسد :« امين خليفه عباسى ، پسرانى را براى ارضاء شهوت خود نگاهدارى مى كرد و اين عمل ناهنجار غير طبيعى و غير انسانى را در عالم عرب رواج داد ! ! » .سياحى كه به حضور مأمون بار يافته بود مى نويسد :« بيست دختر يونانى را در حضور خليفه ديدم ، كه همه لباس فاخر پوشيده و زيورهاى عالى به خود بسته بودند ; در حالى كه صليبى زرين به گردن و شاخه هاى زيتون و برگ نخل در دست داشتند و در برابر خليفه مى رقصيدند ، چون رقص آنان پايان يافت ، خليفه سه هزار دينار ميان آنان پخش كرد »(2) .
پليدى ديگر
صاحب كتاب « عقد الفريد » مى نويسد :« امين بر يكى از آوازه خوان ها كه او را براى عمل نامشروع با هم جنس تحريك كرده بود سوار شد و آنقدر جايزه داد كه آوازه خوان گفت : تا حال بيست ميليون درهم بمن داده اى ! !امين هنوز هم قصد بخشش داشت ! البته تمام اين خرج ها را از كيسه مسلمانان مى دادند و از ماليات هاى سرشار كشور ، براى خود چنين برنامه هاى رسوايى را تهيه مى ديدند »(3) .در كتاب « اغانى » در شرح يكى از مجالس رقص « امين » زمامدار اسلامى آمده است :« در آن مجلس ، هزار دوشيزه ماهر به آهنگ چنگ و نى مى رقصيدند و همه حاضران نيز ، كه عده آنها به هزاران نفر مى رسيد ، آواز دسته جمعى مى خواندند و عمل مزبور تحت نظر خليفه اداره مى شد »(1) .
آثار شوم حكومت بنى عباس
اين برنامه هاى فاسد و خانمان برانداز ، نمونه اى از برنامه هاى خلفاى مشهور عباسى بود . ساير زمامداران بنى عباس نيز ، مانند گذشتگان خود بودند و گاهى در فسق و فجور ، چنان افراط و زياده روى داشتند كه مردم آرزوى حكومت بنى اميه را مى كردند .ملت اسلام در زمان حكومت بنى عباس ، بر اثر روى آوردن به علوم نظرى بيگانگان ، و برنامه هاى مالى و خوشگذرانى هاى دربار عباسى ، و جدايى از متن اسلام و برنامه هاى قرآن ، در شهوت و شهوت پرستى غرق شدند و آن اخلاق و عادات ساده خود را از دست دادند و به راحت طلبى و تن آسايى پرداختند .
دسيسه شوم
عباسيان براى تحكيم امارات خود ، ناچار دست به دامن حيله و مكر و تزوير و ترور شدند و در نتيجه ، كار آنها با ملت زير دستشان از وفا ، شجاعت ، آزاديخواهى ، استقلال ، غرور ، تعصب و جوانمردى كه از صفات برجسته عرب ( مسلمين ) بود ، جز آثار بسيار ضعيف ، چيزى باقى نماند(2) .البته اين وضع كسانى بود كه پاك باخته دولت و حكومت بوده ، و يا در برنامه هاى دولتى داراى شغل و حرفه بودند ; ولى مسلمانان واقعى و ضعيفان ، در كمال رنج و  ناراحتى بسر مى بردند ، چنانچه اوضاع ائمه طاهرين و بزرگان از عقلاى اسلامى در زمان بنى اميه و بنى عباس شاهد و گوياى مطلب است .دورى ملت اسلام ، در زمان امويان و عباسيان ، به سرعت بر انحطاط جامعه اسلامى افزود .يك قرن حكومت بنى اميه و نزديك به شش قرن حكومت بنى عباس ، ضمانتى براى اجراى برنامه هاى عالى الهى ، در جامعه اسلامى نگذاشت و بر اثر برنامه هاى ننگين اين دو طايفه ، از اسلام و قرآن در امت اسلامى جز اسمى باقى نمانده بود .
حيله گر مكار
معاويه بنيانگذار حكومت غير اسلامى بنى اميه ، ابتدا با بردبارى ، سپس با مال و آنگاه با شمشير ، مخالفان را رام ساخت ، و اگر نمى توانست مخالفان را آشكارا از ميان بردارد به مكر و حيله آنها را از بين مى برد .يارانش اين را مى دانستند ، از اين رو با وى به مكر و حيله رفتار مى كردند ; تا هر چه بيشتر از او استفاده كنند و همين طرز رفتار بزرگان با زيردستان و زيردستان با بزرگان ، سبب شد كه تملق و چاپلوسى معمول گردد و اساس سياست جامعه آن روز بر آن استوار شود .معاويه حيله و مكر را ترويج كرد و آنها را حلم و عفو و اغماض ناميد ، و چون مردم نيز معمولاً از سران خود پيروى مى كردند ، در نتيجه تملق و چاپلوسى و حيله گرى بيشتر در ميان دولتيان شايع گشت ; ولى هنوز به طور كلى عزت نفس و آزادى خواهى از بين نرفته بود .
جنايت ابو مسلم
پس از آنكه ايرانيان به يارى عباسيان به مخالفت با امويان برخاستند ، ابومسلم سردار ايرانى ، كارى كرد كه آن عزت نفس و وفادارى به كلى ناپديد گشت ; زيرا وى مردم را به مجرد اتهام مى كشت و هر كس ، اگر چه بى گناه بود ، از جان خود امان نداشت و طبعاً با اين وضع ، چاپلوسى و تملق و حيله گرى رواج بيشترى پيدا كرد .پس از پيروزى « ابو مسلم » و تسليم زمام امور به عباسيان ، ميان آنان و علويان اختلاف شديدى روى داد . « منصور » خليفه عباسى براى رهايى از اين كشمكش ها ، ابومسلم و بسيارى از علويان را كشت و طبعاً ميان ايرانيان و علويان و عباسيان كينه هاى سختى پديد آمد ; اما چون عباسيان نمى توانستند از ايرانيان دست بكشند ، و براى اداره امور مملكت به آنها محتاج بودند ، به ناچار ايرانيان را به كارهاى مهمى گماشتند و در عين حال جاسوسان و خبرچينانى را در اطراف آنان تعيين كردند كه آشكار و پنهان گفتار و رفتار آنها را گزارش مى دادند .اين جاسوسان و كارآگاهان دو دسته بودند :اول : دار و دسته خليفه بودند كه مأموران آنها را مى شناختند و مى دانستند آنان جاسوسى مى كنند .دسته دوم : جاسوسان پنهانى كه از ميان كنيزان ، غلامان ، ساقيان ، نديمان ، سازندگان و آواز خوانان انتخاب مى شدند ، به اين گونه كه خليفه كنيزى يا غلامى يا نوازنده اى را به خوبى تربيت مى كرد و براى جاسوسى به وزير يا سردار خود مى داد ، اتفاقاً وزيران و سرداران نيز با خليفه همانطور رفتار مى كردند . ( آرى ملتى كه در سايه حكومت جاسوسى و خبرچينى باشد ، مجبور است تمام صفات انسانى را كنار بگذارد ) جاسوسى ، كينه توزى ، حسد ورزى در زمان عباسيان ، طبعاً حيله گرى و تملق و چاپلوسى به بارآورد و همين كه عزت نفس ، آزادگى و مردانگى از بين رفت ، آن صفات ناپسند شايع شد(1) .
براندازى
خلفاى عباسى در دوران پنج قرن حكومت خود ، با تمام قدرت براى ريشه كن كردن اسلام ، و ويران نمودن اساس جامعه اسلامى كوشيدند ، و در اين راه به هدف و آرزوى خود رسيدند ; زيرا بعد از آنان ، جامعه اسلامى همچون مرده بيجان بود كه زمامداران شهوت پرست ديگر ، بعد از بنى عباس تا توانستند بر پيكر اين مرده تاختند .خلفاى شهوت پرست بنى عباس خود را صاحب بندگان الهى ، و سايه خداى متعال روى زمين مى دانستند ! ! ، و در سايه اين دو عنوان هر چه مى خواستند انجام مى دادند .در سال 917 ميلادى « المقتدر » خليفه عباسى رسولان « كنستانتين هفتم » را كه براى مذاكره در اطراف آزادى و مبادله اسرا آمده بودند ، به طور رسمى پذيرايى نمود ; در اين پذيرايى 160 هزار سرباز سواره و پياده و هفت هزار خواجه سياه و سفيد و 700 يساول از مقابل رسولان رژه رفتند كه در ضمن اين رژه ، صد قلاده شير نيز در حركت بود .در قصر خليفه ، سى و هشت هزار پرده آويخته بود كه از ميان آنها دوازه هزار و پانصد عدد آن زربافت بود ، اينها اضافه بر بيست و دو هزار قاليچه گرانبهايى بود كه در قصر گسترده بودند .رسولان كنستانتين ، از مشاهده اين همه تجمل و عظمت ، چنان غرق در حيرت و وحشت و شگفتى شدند ، كه ابتدا اطاق حاجب و سپس غرفه و زير را با طالار خليفه اشتباه گرفتند .چيزى كه بيش از همه بر حيرت و تعجب آنها مى افزود ، غرفه اى بود كه در آن درخت تناورى از طلا و نقره خالص ، به ارزش پانصد هزار درهم قرار داشت ، كه بر شاخسارهاى جواهرنشان آن مرغان مصنوعى از دُرّ و گوهر در حال نغمه سرايى بودند(1) .تمام اين خرج هاى گزاف را به عنوان « مالك الرقابى » و سايه خدايى در روى زمين ، از دوش ملت ستمديده مى كشيدند .محمد امين پسر هارون ، يك شب 300 هزار دينار به عموى خود ابراهيم كه يكى از خوانندگان معروف زمان بود هديه كرد ; زيرا او بعضى از اشعار ابونواس را برايش به لحنى خوش خوانده بود(2) .امين چند قايق به صورت حيوانات ساخته بود و براى تفريح ، آنها را روى آب دجله انداخته بود كه يكى از آنها به شكل سگ دريايى بود ، كه براى تهيه كردنش سه ميليون درهم خرج كرده بودند(3) .ساير زمامداران غير اموى و عباسى هم تا امروز ، از نظر اوضاع و احوال شخصى و اجتماعى كمتر از امويان و عباسيان نبودند .
تجمل پرستى عجيب
« فيليپ » در كتاب « تاريخ عرب » ، درباره تجمل خلفاى مصرى ، مى نويسد :« هفت قايق بسيار زيبا و بزرگ براى سوارى خليفه ، هميشه در ساحل نيل آماده بود ، خليفه در پايتخت خود مالك بيست هزار خانه بود ، كه همه آنها با آجر و سنگ ساخته شده و هر كدام داراى پنج يا شش طبقه بوده است ، از اينها گذشته معادل همين عدد ، مغازه داشت كه هر كدام از دو تا ده دينار در هر برج اجاره مى داد .تجمل دربار خلفاى اموى در « اندلس » و خلفاى عثمانى در « اسلامبول » و تجمل و ثروت « امام يمن » و ثروت و جلال رهبر فرقه « اسماعيليه » و دارايى بيرون از حساب نظام « حيدرآباد » و ساير زمامدارانى كه زمام حكومت ملت اسلام را تا امروز در دست داشته اند حيرت آور و گيج كننده است .« عثمان بن على » ناظم حيدرآباد دكن ، آنقدر ثروت داشت كه اگر ثروت او را به چهار صد ميليون مسلمان در جهان تقسيم مى كردند ، به هر نفرى معادل پانصد تومان مى رسيد ! ! ولى بدبختانه تمام آن را دولت هند تصاحب كرد .« آقاخان محلاتى » و « امام يمن » و سايرين از فرمانروايان اسلامى هم ، نزديك به همان حدود داراى ثروت بوده و هستند »(1) .اين اسراف ، عياشى ، خوشگذرانى ، شهوت پرستى و دنيادارى هاى زمامداران اسلامى و عُمّالشان ، در طول 14 قرن ، روح ايمان براى ملت و جامعه اسلامى باقى نگذاشت ، و كسانى نيز كه از حيات اسلام بهره اى داشتند تا به امروز ، گرفتار پنجه آنان بوده ; آنچنان كه نتوانستند ملت اسلام را از اين همه بدبختى نجات دهند .اين ملت اسلام است كه بايد به خود آيد و از خواب غفلت بيدار شده و بيش از اين اجازه انحطاط و ذلّت و بدبختى ، در سايه برنامه هاى ننگين و غلط را به خود ندهد .خوانندگان عزيز ! اين بود شمّه اى از برنامه هاى زمامداران اسلامى ، در طول 14 قرن گذشته ، كه يكى از مهمترين عوامل انحطاط جامعه اسلامى بوده است ; زيرا در سايه اين نوع برنامه ها ، ملت اسلام از حقيقت اسلام جدا شده و به سقوط در ورطه هلاكت نزديك گشته اند .

برگرفته از کتاب بر بال اندیشه

0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

محمد حنفيه مختار را تائيد مى كند
اين آتش با آب هم خاموش نمي‏شود
سه سال حكومت و سه جنايت هولناك
گنجينه ها و ثروتهاى بادآورده در زمان خلفا
طعام و لباس هاى بهشتى
چون او سجده کن!
روایت دردهای زینب (س) - لحظات وصل
عصر عاشورا که شد آبروی دین ، حسین از محسن رضوی
پروا از خدا
شيعيان و پيروان ما

بیشترین بازدید این مجموعه

نگاهی به زندگانی مرحوم آیت الله سید احمد ...
هفت نمونه‌ از احیای مردگان در کلام قرآن
مال حلال و حرام در قرآن و روايات‏
قابل توجه زنان آزاردهنده به همسر
اسم اعظمی که خضر نبی به علی(ع) آموخت
آثار ایمان به خدا در زندگی
گذری بر فضایل حضرت زهرا سلام الله علیها
سوره ای از قران جهت عشق و محبت
کرامات و معجزات حضرت فاطمه زهرا (س) (2)
متن دعای معراج + ترجمه

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^