يکي از راههاي شناخت انقلابها، آگاهي از شخصيت فکري، فرهنگي و سياسي رهبران آنهاست. نهضت ها از انديشه هاي رهبران خويش متاثر است. تفسير دين، مکتب و هر عقيده اي توسط رهبران جنبش ها به رويکرد عملي قيامها مي انجامد. تفکرهاي انقلابي هماره در بستر انديشه هاي پيشوايان انقلاب، تغيير و تحول فراوان يافته اند و جامعه را متحول ساخته اند. کنکاش در زندگينامه رهبران انقلاب از بهترين شيوه هاي آشنايي با علل انقلابهاست. قيام توابين نخستين قيام شيعي پس از حادثه کربلاست. رهبران قيام، بويژه رهبر اصلي آن،از چنان جايگاهي برخوردار بودند که بدون شناخت وقعيت سياسي آنها، شناخت قيام توابين ميسر نخواهد بود. گرچه درباره قيام توابين تاکنون تحقيق مفصل و در خور تحقق نيافته است، اما اکثر نويسندگان و حتي مورخان قديمي به دليل آگاهي اندک از زندگاني رهبران اين قيام، آن را انتحار خوانده اند. اکثريت قريب به اتفاق اين نويسندگان در داوري به نام و نتيجه قيام توجه کرده اند. نام قيام برگرفته از آيه اي است که قصد خودکشي گروهي پشيمان را به وهم مي افکند و نتيجه آن نيز چيزي جز شکست نبود.
رهبران قيام توابين از بزرگان شيعيان کوفه بودند و جايگاه ممتازي در بين قبيله هاي خود داشتند. اينک به صورت بسيار فشرده به معرفي آنها مي پردازيم. بديهي است که در معرفي رهبران قيام، قسمت عمده به زندگينامه سليمان بن صرد خزاعي اختصاص دارد، زيرا وي مرد شماره يک اين قيام است.
1- سليمان بن صرد خزاعي
قبيله « خزاعه » از بزرگترين قبايل عراق است که قرنها داراي جايگاهي ممتاز در بين قبايل عرب بود. سد مارب در پي سيل عرم در يمن( 115 ق. م.) شکست و مردم جنوب حجاز ناچار به سوي شمال رهسپار شدند. يمني هاي مهاجر در دو شهر بزرگ آن عصر حجاز، يعني مکه و مدينه اقامت گزيدند و اندک اندک جمعيت و شوکت آنان فزوني يافت تا جايي که ساليان دراز توليت کعبه را در دوران جاهليت بر عهده داشتند. مردم قبيله خزاعه پيش از فتح مکه، مسلمان شدند و بسياري از آنها، در جنگهاي پيامبر(ص) عليه کفار جنگيدند. برخي از دلاوران خزاعه از فرماندهان سپاه امام علي (ع) نيز بودند. بديل بن ورقاء خزاعي، در جنگ صفين فرمانده پياده نظام سپاه امام علي (ع) بود. دعبل شاعر اهل بيت و عمرو بن حمق،انقلابي بزرگ که به دست معاويه به شهادت رسيد، نيز از قبيله خزاعه اند. مردم قبيله خزاعه در جنگهاي حضرت علي (ع) عليه ناکثين، مارقين و قاسطين شرکت داشتند.
سليمان بن صرد نيز از قبيله خزاعه بود. او در سال 28 ه.ق در مکه به دنيا آمد. نامش «يسار» بود و پس از مسلمان شدن، پيامبر (ص) نامش را به «سليمان » تغيير داد. سليمان در جواني به اسلام گرويد و هنگام هجرت مسلمانان از مکه به مدينه همراه مهاجران بود. کنيه سليمان (ابو مطرف) بود.
سليمان بن صرد از اصحاب حضرت محمد (ص)، حضرت علي (ع)، امام حسن و امام حسين عليهما السلام بود و 25 حديث از آنها نقل کرده است. وي در سال 17 ه.ق (شش سال پس از فوت پيامبر (ص)) همراه نخستين گروه مسلمانان مکه را به سوي کوفه ترک کرد و تا آخر عمر در اين شهر جديد التاسيس اقامت گزيد.
سليمان بن صرد خزاعي را عابدترين و صالح ترين فرد قبيله خزاعه خوانده اند. وي داراي جايگاهي ويژه در ميان قبيله خزاعه بود. او را برترين فرد خزاعه ناميده اند. قبيله خزاعه از او اطاعت مي کرد. سليمان در بين قبيله خود سروري و رياست داشت. شيعيان کوفه در رخدادهاي سياسي به او مراجعه مي کردند و هماره خانه اش محل تصميم گيري رهبران شيعيان کوفه در حوادث بزرگ سياسي بود، تا آنجا که وي را از بزرگان عراق ناميده اند.
مسلمانان پس از مرگ عثمان( 35 ه.ق)، حضرت علي (ع) را به خلافت برگزيدند. سليمان بن صرد نيز از افرادي بود که با آن حضرت بيعت کرد و به دنبال بيعت او، قبيله خزاعه به جمع هواداران امام علي (ع) پيوست. سليمان بن صرد پيرمردي 63 ساله بود که رياست قبيله خزاعه را بر عهده داشت. سن زياد، تجربه فراوان، پيشگامي در پذيرش اسلام، صحابي پيامبر و از مهاجران صدر اسلام بودن و بالاخره زهد او موجب شد تا قبيله خزاعه از او فرمانبري کند. نظام قبيله گري تنها نظام متمرکز سياسي آن عصر بود. پيمان رئيس قبيله با يک قبيله به معناي پيمان تمام افراد قبيله بود. بيعت سليمان بن صرد با حضرت علي (ع) موجب شد تا مردم قبيله اش نيز با آن حضرت بيعت کنند.
سليمان بن صرد در جنگ صفين، فرمانده جناح راست پياده نظام سپاه امام علي (ع) بود. او پس از نيرنگ عمرو بن عاص در به نيزه زدن قرآنها و اعلام داوري قرآن درباره خلافت امام علي (ع) و معاويه- که عهد نامه متارکه جنگ نوشته شد.- به امام علي (ع) عرض کرد:
اي امير مؤمنان، اگر ياوراني داشتي، هرگز اين طومار (عهدنامه) نوشته نمي شد. سوگند به خدا، ميان نيروها رفتم تا نظر آنها را به جنگ با معاويه- که نظر همه آنان قبل از حکميت بود.- برگردانم ولي جز اندکي، کسي به ياري ام نيامد.
امام علي (ع) به چهره خسته، عرق کرده، مجروح و خونين سليمان نگاه کرد و اين آيه را تلاوت فرمود:
فمنهم من قضي نحبه و منهم من ينتظر و ما بدلوا تبديلا
بعضي پيمان خود را به آخر رساندند و برخي ديگر در انتظارند و هرگز تغييري در پيمان خود نداده اند.
سپس امام علي (ع) به سليمان بن صرد گفت: سليمان! تو از افرادي هستي که به انتظار شهادت به سر مي بري و هرگز تغييري در عهد و پيمان خود نمي دهي.
سليمان بن صرد در تمام عمرش مدافع اهل بيت عليهم السلام بود. او در تمام جنگهاي امام علي (ع) عليه دشمنان اسلام و ولايت حضور داشت. برخي از تاريخ نويسان شرکت سليمان بن صرد در جنگ جمل را رد کرده اند. دليل آنها حديثي است که در آن، امام علي (ع) او را به خاطر شرکت نکردن در جنگ جمل نکوهش کرده است. اين نظر به دلايل زير صحيح نيست:
1- برخي از کتب معتبر تاريخي مانند طبقات الکبري و تذکرة الخواص تصريح کرده اند که سليمان بن صرد در جنگ جمل حضور داشت.
2- در کتابهاي تاريخي به شرکت نکردن سليمان بن صرد در جنگ جمل اشاره نشده است.
3- بسياري از مورخان قديمي،مانند ابن اثير تصريح مي کنند که سليمان بن صرد در تمام جنگهاي حضرت علي (ع) عليه دشمنان آن حضرت،شرکت داشت.
4- حديث فوق از نظر سند ضعيف است و شيخ طوسي هم احتمال جعلي بودن آن را داده است.
سليمان بن صرد در دفاع از خاندان عصمت و طهارت عليهم السلام لحظه اي کوتاهي نکرد. وي بيش از نيم قرن در راه تاسيس و حفظ حکومت اسلامي از جان مايه گذاشت و پس از شهادت امام علي (ع) از همکاري با خلفا اجتناب ورزيد. او پس از پيامبر (ص) در دوران غصب خلافت نيز از هر گونه تلاش براي استحکام خلافت نامشروع امتناع کرد و لحظه اي به خدمت خلفا درنيامد.
سليمان بن صرد از شيعياني بود که پس از شهادت حضرت علي (ع)، در دوران حکومت معاويه روش مبارزه منفي پيش گرفتند. وي در نماز جماعت «مغيره »، فرماندار کوفه شرکت نمي کرد. معاويه در سال 42 ه. در نامه اي که فرماندار کوفه از او مي خواست سليمان بن صرد و ديگر بزرگان کوفه را وادار کند تا در نماز جماعتش شرکت کنند. زيرا عدم حضور رهبران قبايل، بويژه رهبران شيعيان و صحابي پيامبر (ص)، در نماز جماعت کارگزار معاويه، به معناي نپذيرفتن خلافت معاويه و نوعي اعتراض به حکومت بود. نامه معاويه به فرماندار کوفه گوياي اين است که عدم حضور سليمان بن صرد و برخي از بزرگان شيعه در نماز جماعت فرماندار از جنبه سياسي براي حکومت مهم بود، زيرا تمام هدف معاويه استحکام حکومتش بود و هر چه اين حکومت را خدشه دار مي ساخت، خطر به شمار مي آورد. سليمان بن صرد به خاطر درک حضور پيامبر (ص) در بين مردم مقامي ارزنده داشت. او از مهاجران صدر اسلام بود و فرماندهي قبيله اي بزرگ را نيز برعهده داشت. شرکت نکردن او در نماز فرماندار معاويه، به سرعت در کوفه پخش شد. بيم آن مي رفت بزرگان قبايل ديگر کوفه نيز با عدم حضور در نماز جماعت فرماندار کوفه نارضايتي خود را از حکومت معاويه اعلام دارند. بنابر اين، معاويه به کارگزارش در کوفه دستور داد سليمان بن صرد و ديگر ياران سرشناس امام علي (ع) را به زور در نماز خويش حاضر کند.
سليمان بن صرد از اصحاب امام حسن (ع) نيز بود. پس از آنکه معاويه صلح نامه خويش با امام حسن (ع) را نقض کرد، سليمان بن صرد به امام حسن (ع) پيشنهاد کرد که دستور جنگ با معاويه را صادر کند و او را پيشاپيش نيروها براي تصرف کوفه و عزل فرماندار گسيل دارد. امام حسن (ع) به سليمان فرمود: هدف من از صلح جلوگيري از خونريزي بود، پس به قضاي الهي خشنود باشيد.
2- مسيب بن نجبه قزاري
وي از پهلوانان عرب، رئيس قبيله و مردي پرهيزکار بود. در جنگ قادسيه(15 ه.) و تمام جنگهاي حضرت علي (ع) عليه دشمنان آن حضرت براي اسلام شمشير زد. مسيب بن نجبه از اصحاب امام علي (ع)، امام حسن و امام حسين عليهما السلام بود. او را از بهترين و سرشناس ترين شيعيان شمرده اند. پدرش از حضرت علي (ع) و خودش از امام حسن (ع) حديث نقل کرده است. مسيب بن نجبه در جريان تجاوز لشکر معاويه به قلمرو سرزمين هاي تحت حکومت امام علي (ع) (39 ه.) از سوي آن حضرت به فرماندهي سپاه انتخاب شد تا به «تيماء» رفته و سربازان اشغالگر معاويه را از آن منطقه اخراج کند.
3- رفاعة بن شداد بجلي
از اصحاب امام علي (ع)، امام حسن و امام حسين عليهما السلام بود و در بين راه سفر حج، همراه مالک اشتر و گروهي ديگر از شيعيان در ربذه بدن مطهر صحابي بزرگ رسول خدا (ص)،ابوذر غفاري را کفن و دفن کرد و بر آن نماز گذارد. رفاعة بن شداد در جنگ صفين، فرمانده قبيله «بجليه » بود و مردم قبيله اش را در نبرد با دشمنان امام علي (ع) رهبري کرد. رفاعة در قيام حجر بن عدي از انقلابيان جوان شمرده مي شد.
4- عبد الله بن وال تيمي(تميمي)
از اصحاب امام علي (ع) و امام حسين (ع) بود و از بزرگان شيعيان کوفه به شمار مي آمد. او را از پرهيزکاران، زاهدان و فقيهان شيعه شمرده اند.
5- عبد الله بن سعد( بن نفيل) ازدي
از اصحاب امام علي (ع)(ص) بود و در زمره برترين شيعيان جاي داشت.
معاويه به پسرش يزيد وصيت کرده بود که از چهار نفر از بزرگان عرب،حتمام بيعت بگيرد: حسين بن علي (ع)، عبد الله بن عمر، عبد الرحمن بن ابوبکر و عبد الله بن زبير. معاويه به فرزندش گفته بود که تنها اين چهار نفر براي حکومت او خطر هستند.
از بين چهار نفر ياد شده، سه نفر جزو فرزندان خلفاي پس از پيامبر (ص) هستند و اين نشانگر عمق اعتقاد مردم به وابستگان خلفاي پس از پيامبر (ص) بود. عبد الله بن زبير نيز فرزند فردي بود که محبوبيتي کمتر از خلفا نزد مردم نداشت.
هنوز خبر مرگ معاويه به حجاز نرسيده بود که بلافاصله نامه اي به فرماندار مدينه « وليد بن عتبة ابن ابي سفيان » نوشت و از او خواست تا هر چه زودتر، از آن چهار نفر برايش بيعت بستاند. فرماندار مدينه با مروان حکم به مشورت برخاست. مروان به او گفت: عبد الرحمن بن ابي بکر و عبد الله عمر خواستار خلافت نيستند ولي سخت مواظب حسين بن علي (ع) و عبد الله بن زبير باش. همين حالا، اين دو نفر را به دار الاماره احضار کن و از آنها به زور بيعت بخواه و اگر بيعت نکردند، گردنشان را بزن.
سه شب به آخر ماه رجب بود و بنابر قولي شب دوم شعبان، که حدود 12 روز از مرگ معاويه گذشته بود ولي هنوز مردم مکه و مدينه از مرگ او بي خبر بودند. امام حسين (ع) در مسجد بود که پيکي از دار الاماره رسيد و به حضرت اعلام کرد که بايد هر چه سريع تر به دار الاماره برود. عبد الله ابن زبير هم به دار الاماره احضار شد. وي از امام پرسيد: چرا اين قت شب، ما را به دار الاماره احضار کرده اند؟! امام (ع) فرمود: فکر مي کنم معاويه مرده است و ما را براي بيعت با يزيد فرا خوانده اند.
امام حسين (ع)در حالي که شماري از اصحابش همراه او بودند، شبانه به سوي دار الاماره حرکت کرد. امام به يارانش فرمود: بيرون دار الاماره، منتظر من باشيد. اگر صداي فرياد مرا شنيديد، به داخل دار الاماره بياييد. سپس امام (ع) به داخل دار الاماره رفت.حاکم مدينه نامه يزيد را براي امام خواند. امام (ع) گفت:من پنهاني بيعت نمي کنم. شخصيتي مثل من بايد در ميان مردم بيعت کند. وليد سخن امام را پذيرفت و امام به خانه برگشت و همان شب و يا شب بعد، مدينه را به قصد مکه ترک کرد.
هنگامي که خبر هجرت امام حسين (ع) از مدينه به مکه، به کوفه رسيد، گروهي از مردم کوفه که در بين آنها بزرگاني چون: حبيب بن مظاهر بودند، در منزل سليمان بن صرد گرد آمده بودند، سليمان بن صرد به آنان خبر داد که يزيد از امام حسين (ع) خواست که با او بيعت کند ولي امام نپذيرفت و مدينه را به قصد مکه ترک کرد. سليمان بن صرد سپس به حاضران در خانه گفت: شما پيروان امام حسين (ع) و پدرش هستيد. اگر مي خواهيد او را ياري کنيد و با دشمنانش بجنگيد، نامه اي به او بنويسيد و به آن حضرت اعلام کنيد که مي خواهيد با او بيعت کنيد و حکومت را به او بسپاريد و نعمان بن بشير، والي کوفه را برکنار کنيد.
افرادي که در خانه سليمان بن صرد گرد آمده بودند، از سران شيعيان کوفه بودند و آنها همگي اعلام کردند که حاضرند با امام حسين (ع) بيعت کنند و با دشمن او بجنگند. سپس نامه اي به امام حسين (ع) نوشتند. متن نامه شيعيان کوفه:
بسم الله الرحمن الرحيم
به: حسين بن علي-عليه السلام-.
از: سليمان بن صرد خزاعي، مسيب بن نجبه، رفاعة بن شداد، حبيب بن مظاهر و ديگر شيعيان وي، مؤمنان و مسلمانان کوفه.
درود خدا بر تو باد! حمد خداوند را که دشمن ظالم شما را نابود کرد، دشمني که به اين امت ستم کرد و خلافت را به ناحق گرفت و خوبان امت را کشت، دشمني که بيت المال را به ثروتمندان و ستمکاران بخشيد. لعنت خدا بر او باد!
اکنون ما امام و رهبر نداريم. به کوفه بيا. شايد خداوند به خاطر تو، ما را نسبت به حق دلالت کند، نعمان بن بشير در قصر حکومت است. ما به نماز جمعه او نمي رويم. اگر خبر يابيم که نزد ما خواهي آمد، او را از کوفه بيرون مي کنيم. ان شاء الله
سلام و رحمت خداوند بر تو باد.
اين نامه توسط دو پيک که يکي از آنها عبد الله بن وال، از رهبران قيام توابين بود، به مکه، خدمت امام حسين (ع) رسيد.
در همان روز، پنجاه نامه ديگر از بزرگان کوفه که در هر نامه امضاي چند نفر وجود داشت، به خدمت امام حسين (ع) رسيد. دو روز بعد، حدود صد و پنجاه نامه ديگر توسط قيس بن مسهر صيداوي و سه پيک ديگر به مکه رسيد. درباره تعداد نامه هاي مردم کوفه ارقام مختلفي ذکر شده است، حتي شمار افرادي که از امام حسين (ع) دعوت کرده بودند تا به کوفه بيايد، صد هزار نفر نيز آمده است.
از نحوه ارسال نامه ها بر مي آيد که دعوت مردم کوفه، يک حرکت خودجوش سياسي بود و در اين ميان نبايد از تبليغات رهبران قيام توابين و سران ياران ديگر حضرت علي (ع)، امام حسن و امام حسين (ع) که در کوفه مي زيستند، غفلت کرد. برخي از سران شيعيان کوفه که در تشويق مردم کوفه به دعوت از امام حسين (ع) تلاش فراواني کردند، جزو اصحاب امام حسين (ع) در کربلا نيز بودند که به درجه شهادت نايل آمدند.
از مضمون نامه هاي کوفيان برمي آيد که آنها خواستار تغيير حکومت کوفه بودند. شيعيان کوفه از امام حسين خواسته بودند تا به کوفه بيايد و حکومت اسلامي را تاسيس نمايد. شيعيان کوفه در نامه هاي خود به امام حسين (ع) عرض کرده بودند که آنها مي خواهند يزيد را از خلافت خلع کنند و آن حضرت را به خلافت برگزينند.
شيعيان کوفه در نامه هاي خود از ظلم و ستم زمامداران حکومت معاويه و سرپيچي آنان از عمل به کتاب خدا و سنت پيامبر (ص) شکايت کرده بودند. کوفيان در نامه هاي خود نوشته بودند که آن حضرت سزاوارتر به خلافت است نسبت به يزيد و پدرش که خلافت را غصب کردند. آنان از شراب خوري، قمار بازي و ديگر مفاسد يزيد ياد کرده بودند.
امام حسين (ع) در پاسخ به نامه هاي مردم کوفه نوشت:
بسم الله الرحمن الرحيم
از حسين بن علي (ع) به دوستان و شيعيان او در کوفه و به هر کسي که اين نامه به او مي رسد.
سلام بر شما باد! نامه هاي شما به من رسيد و دانستم که دوست داريد پيش شما بيايم. اکنون برادر و پسر عمو و شخص مورد اعتماد خود از خاندانم، مسلم بن عقيل را به سوي شما مي فرستم تا پس از آن که از تمام حوادث آگاه شد، براي من نامه بنويسد که اگر همان طور که از نامه هاي شما و سخنان شما برمي آيد، باشد به خواست خدا،به زودي پيش شما خواهم آمد.
و السلام.
مسلم بن عقيل در پانزدهم رمضان از مکه به سمت کوفه حرکت کرد و در پنجم شوال به کوفه رسيد. مسلم بن عقيل حدود چهل روز در کوفه بود.شيعيان کوفه،گروه گروه به نزد او مي آمدند و بيعت خود با امام حسين (ع) را به اطلاع او مي رساندند. مسلم بن عقيل پس از اطلاع از نظر مردم- بويژه بزرگان کوفه- نامه اي براي امام حسين (ع) نوشت و به آن حضرت عرض کرد که مردم کوفه در عهد و پيمان خود استوارند و آن حضرت هر چه سريعتر به کوفه بيايد.
بيشتر مردم کوفه با مسلم، به نمايندگي از امام حسين (ع) بيعت کرده بودند،. اما هنگامي که يزيد فرماندار کوفه را عوض کرد و عبيد الله ابن زياد را به فرمانداري کوفه گماشت، ورق برگشت.
عبيد الله سال ها فرماندار کوفه بود و مردم با جنايات او آشنا بودند. عبيد الله بن زياد حاکم بصره بود و با حفظ سمت، به فرمانداري کوفه انتصاب شده بود. عبيد الله ابن زياد، به محض ورود به کوفه به مسجد رفت و در سخنراني براي مردم، آنان را از عواقب مخالفت با يزيد و بيعت با امام حسين (ع) ترساند. عبيد الله ابن زياد با فراخواني اشراف کوفه به قصر و تهديد و تطميع آنان، نظر مساعدشان را بر بيعت با يزيد جلب کرد و از آنها خواست تا مردم قبيله خود را از مخالفت با يزيد و بيعت با امام حسين (ع) برحذر دارند.اشراف کوفه شايعه کردند که لشکري گران از شام در راه است و هر لحظه ممکن است وارد کوفه شود و به قلع و قمع مخالفان يزيد بپردازد. شماري از سران شيعيان توسط ماموران حکومت زنداني شدند. هاني بن عروه، از سران دعوت کنندگان امام حسين (ع) به کوفه، دستگير و به شهادت رسيد. سرانجام هم مسلم بن عقيل دستگير و به شهادت رسيد. بسياري از شيعيان کوفه پنهان شده بودند تا بتوانند در سياهي شب از کوفه خارج شوند و خود را به کاروان امام حسين (ع) که در راه کوفه بود، برسانند.
نگهبانان حکومت راه هاي ورودي و خروجي کوفه را تحت نظر داشتند و بدين خاطر تنها سي نفر از آنان توانستند مخفيانه از کوفه خارج شوند و در صبح عاشورا خود را به کربلا برسانند و در رکاب امام حسين (ع) به شهادت برسند، افرادي چون مسلم بن عوسجه و حبيب بن مظاهر.
سليمان بن صرد خزاعي و برخي از رهبران شيعيان کوفه نيز جزو دستگير شدگان بودند. گر چه اکثريت قريب به اتفاق مردم کوفه پيمان شکستند و از ترس و يا به طمع زر به خدمت لشگر يزيد در آمده و به کربلا آمدند و عليه امام حسين (ع) که خود از او دعوت کرده بودند تا به کوفه بيايد و حکومت اسلامي را تاسيس نمايد، جنگيدند.
انگيزه ي قيام
عصر عاشورا با شهادت امام حسين(ع)و 72 نفر از بهترين انسانهاي تاريخ بشريت، به غروب انجاميد. کوفيان سست اراده وپيمان شکن نه تنها امام حسين(ع)را به کوفه دعوت کرده بودند،سفيرش را تنها گذاشتند و او را ياري نکردند، بلکه به کربلاآمدند و در کشتن آن حضرت شرکت کردند. کوفيان مست زر و زوربودند، اما فريادهاي آتشين امام سجاد(ع)و حضرت زينب(س)در کوفه،آنان را از مستي به هوش آورد. امام سجاد(ع)که همراه کاروان اهل بيت پيامبر(ص)به اسارت لش(ص)ريزيد درآمده بود، در دروازه شهر کوفه خطاب به مردم کوفه گفت:
«هل تعلمون انکم کتبتم الي ابي وخدعتموه واعطيتموه من انفسکم العهدو الميثاق و البيعه و قاتلتموه.»
آيا مي دانيد که شما به پدرم نامه نوشتيد(و او را به کوفه دعوت کرديد)، ولي خدعه کرديد و عهد و پيمان و بيعت خود را رهاساختيد و او را به قتل رسانديد؟ حضرت زينب(س)نيز خطاب به مردم کوفه، فرياد برآورد:
«يا اهل الکوفه! يا اهل المکر و الغدر و الخيلاء» وقتي حضرت زينب(س)خطابه ايراد کرد، مردم کوفه به ياد خطبه هاي آتشين امام علي(ع)افتادند. زينب دختر علي بود و اينک حلقوم علي(ع). پدرش به کوفيان گفته بود: «يا اشباه الرجال » و اينک فرياد حضرت زينب(س)، آنان را با طنين فرياد امام علي(ع)تداعي گرشد.
شيعيان کوفه از پيمان شکني خود پشيمان بودند. در انديشه ي جبران گناه و اشتباه خود بودند. آنان مخفيانه با يکديگر صحبت مي کردند و نقشه ي انتقام را مي کشيدند.
عصر قيام
حجاز و عراق پس از شهادت امام حسين(ع)دوران پرحادثه اي راگذراند. عبدالله بن زبير از احساسات مردم نسبت به شهادت امام حسين(ع)به نفع خود سود جست و عليه يزيد طغيان کرد. روز به روزبر شمار هواداران او افزوده شد. مردم مکه و مدينه از هواداران او بودند. عبدالله بن زبير با تبليغات فراوان توانست محبوبيت فراواني در بين مردم حجاز و عراق پيدا کند. مردم مدينه در سال 63 ه .ق فرماندار آنجا را که از سوي يزيد انتخاب شده بود، عزل کردند و با عبدالله بن زبير بيعت کردند. اندک اندک دامنه ي نفوذعبدالله بن زبير گسترش يافت. بسياري از کارگزاران يزيد،مخفيانه با او بيعت کردند. عبدالله بن زبير فرمانداراني براي شهرهاي حجاز، عراق، يمن، خراسان و مصر گسيل داشت.
يزيد در سال 63 ه ق، لشکري تا دندان مسلح را براي بازپس گيري مدينه گسيل داشت. لشکر يزيد چنان جنايتي در حجاز انجام دادندکه تاريخ پراست از اعمال وحشيانه آنها. سه روز اموال، ناموس وجان مردم حجاز برلشکر يزيد حلال شد. هزاران نفر کشته و به صدهازن مسلمان تجاوز شد. جنايت يزيد به نام واقعه «حره » در تاريخ مشهور است. فسق و فجور يزيد نيز باعث شد تا مردم نفرت بسياري به او پيدا کنند. با مرگ يزيد(64 ه.)و آغاز خلافت مروان،درگيري هاي شديدي بين لشکرهاي مروان و عبدالله بن زبير درگرفت. مرگ يزيد پايه هاي حکومت اموي را سست کرده بود. مروان اقتداريزيد را نداشت. عبدالله بن زبير پس از شکست در واقعه اي حره به دنبال تدارک قوا بود و اين فرصت با مرگ يزيدي فراهم شد. مردم کوفه شورش کرده بودند و فرماندار آنجا که از سوي يزيد انتخاب شده بود، را عزل کردند.
آغاز قيام
شيعيان کوفه در اندوه شهادت امام حسين(ع)و پشيمان از گناه بزرگ خويش، چاره جويي مي کردند تا بتوانند اشتباه خود را جبران نمايند. شماري از رهبران قبايل و سرشناس ترين شيعيان در منزل سليمان بن صرد گرد آمدند تا راهي براي انتقام بيابند. سليمان بن صرد دراجتماع آنان گفت:
«ما وعده ي ياري به اهل بيت پيامبر(ص)داديم، ولي ياريشان نکرديم و به انتظار فرجام کار مانديم تا آن که فرزند پيامبرمان کشته شد. خدا از ما راضي نخواهد شد مگر اين که با قاتلان او بجنگيم. شمشيرها را تيز کنيد و هرچه مي توانيد نيرو و اسب تهيه کنيد تافراخوانده شويد.»
مسيب بن نجبه پس از حمد و ثناي خداوند، گفت: «ماگرفتار عمرطولاني شديم و در معرض انواع آزمايشهاي الهي قرار گرفتيم. از خداوند مي خواهيم ما را در زمره ي افرادي قرارندهد که به آنها گفته مي شود: مگر شما را به اندازه اي عمر ندادم که پندگيريد. اميرمومنان علي(ع)هم فرمود: مقدار عمري که خداونددر آن بر فرزند آدم اتمام حجت مي کند، 60 سال است. در ميان ماکسي نيست که به اين سن نرسيده باشد. ما به تزکيه ي خود مغروربوديم و حال آنکه خداوند ما را در تمام اموري که مربوط به پسردختر پيامبرش بود، دروغگو يافت.
نامه ها و فرستادگان امام حسين(ع)به ما رسيد و برما اتمام حجت شد. از ماخواسته شد که از آغاز تا پايان، در نها و آشکار او راياري دهيم ولي ما از بذل جان در راه او بخل ورزيد، تا اين که امام حسين(ع)در کنار ما کشته شد. نه با دست خود او را ياري داديم و نه با زبان خود از او دفاع کرديم و نه با اموال و قوم و قبيله خود.
عذر ما در پيشگاه خداوند، به هنگام ديدار پيامبر(ص)چيست که فرزند محبوبش، همراه فرزندان و خاندانش، در بين ما کشت شد؟! به خدا سوگند، هيچ عذري نداريم مگر اين که قاتل او را و کساني که بر ضد او قيام کردند، را بکشيم و يا آن که در اين راه کشته شويم. شايد خداوند از ما خشنود شود.
من هنگامي که خداوند را ملاقات مي کنم از عقوبت و عذاب او درامان نيستم. اي مردم! از ميان خود فردي را به رهبري انتخاب بکنيد تا قيام را آغاز کنيم.»
رفاعد بن شداد پس از مسيب به سخنراني پرداخت و گفت: «خداوند تو را به بهترين سخنان راهنمايي کرد. بهترين کار راکردي که دعوت به جهاد با تبهکاران بود که راه توبه از گناه بزرگ است. اگر خودت رهبري ما را بپذيري، ما همه قبول خواهيم کرد و اگر نپذيري، پيرمرد شيعه صحابي رسول خدا(ص)و فردي که درقبول اسلام پيشگام بود، سليمان بن صرد خزاعي را به رهبري برمي گزينيم که به شجاعت و دورانديشي مشهور و مورد اعتماد است.»
عبدالله بن وال و عبدالله بن سعد نيز سخنراني کردند و ازسليمان بن صرد و مسيب بن نجبه به نيکويي ياد کردند.
سرانجام سليمان بن صرد خزاعي به رهبري قيام برگزيده شد.
شيعيان، همگي بر اين باور بودند که تنها راه پاک شدن لکه ي ننگ پيمان شکني آنان، کشتن قاتلان امام حسين(ع)و يارانش است.
آنان هم پيمان شده بودند که اين بار پيمان نشکنند و تا آخرين قطره خون، بر سر پيمان خويش بايستند. شيعيان از عملکرد گذشته ي خويش توبه کرده بودند و آماده ي انتقام از قاتلان امام حسين(ع)ويارانش بودند.
اهداف قيام توابين
1- انتقام از قاتلان امام حسين(ع) و ياران او. 2- سپردن خلافت به اهل بيت پيامبر(ص).
خونخواهي امام حسين(ع)هدف اصلي توابين بود. آنان تنها راه براي تاوان اشتباه خويش را در کشتن فرمانده هان لشکر يزيد درکربلا مي دانستند. آنان همچنين در صدد بودند پس از پيروزي، يزيدرا از خلافت خلع کنند و کارگزاران او در شهرها را عزل کنند وسپس خلافت را به اهل بيت پيامبر(ص)واگذار کنند.
متاسفانه برخي از نويسندگان در ارزيابي اهداف قيام توابين،دقت لازم را به خرج ندادند. آنها اگر به علت عدم همکاري توابين با فرماندار کوفه که کارگزار عبدالله بن زبير بود، پي مي بردند،مي يافتند که توابين تنها در صدد بودند تا خلافت را به اهل بيت پيامبر(ص)واگذار کنند.
توابين از ابتداي قيام، در صدد بودند تا انتقام شهادت امام حسين(ع)و يارانش را از عاملان اصلي اين جنايت بگيرند. آنهامي خواستند پس از پيروزي، حکومت را به خاندان پيامبر(ص)واگذارنمايند. اين مطلبي است که بارها توسط توابين بيان شد. درشعارهاي توابين در مراحل مختلف قيام، از نخستين نشست تا آخرين روز قيام، بارها عنوان شده است که حکومت را به اهل بيت پيامبر(ص)خواهند سپرد. باتوجه به اين که امام سجاد(ع)تنهابازمانده ي خاندان امامت در آن عصر بود، بنابراين مي توان گفت توابين مي خواستند آن حضرت را به خلافت انتخاب کنند.
عبيدالله بن عبدالله در يکي از سخنراني هايش درجمع توابين مي گويد:
«من شما را به کتاب خدا، سنت پيامبر(ص)، انتقام خون اهل بيت و جهاد با منکران دين و مارقين دعوت مي کنم. اگر کشته شديم،آنچه خداوند براي نيکان قرار داده است، خير است و اگر پيروزي شديم، حکومت را به خاندان اهل بيت پيامبر(ص)مي سپاريم. »
سالهاي آمادگي براي قيام
شيعيان کوفه هرگاه درکوچه و خيابان همديگر را مي ديدند، ازياري نکردن امام حسين(ع)خجل بودند. آنان همواره پنهاني بايکديگر درباره اي قيام صحبت مي کردند، زيرا بسياري از آشنايان آنان که هر روز آنها را در مسجد، بازار، کوچه و... مي ديدند،افرادي بودند که در روز عاشورا، عليه امام حسين(ع)شمشير کشيده بودند. جاسوسان حکومت يزيد نيز در صدد شناسايي کانون هاي مخالفت با حکومت بودند. شيعيان از سال 61 هجري، از نخستين ماه هاي پس از شهادت امام حسين(ع)، در جلسات مخفيانه باهم در ارتباط بودندو پنهاني ديگران را به قيام دعوت مي کردند.
شيعيان حدود چهارسال انتظار کشيدند تا روز قيام فرار رسد.
جلسات هفتگي توابين که پنهاني برگزار مي شد، با سخنراني سليمان بن صرد و ديگر سران توابين آغاز مي شد. شيعيان در اين جلسات درباره چگونگي عضوگيري، تهيه ي تدارکات نظامي، بررسي شيوه هاي شروع قيام، تعيين زمان و مکان و بررسي اولويت ها در مراحل قيام به بحث مي پرداختند.
نام قيام
برخي از نويسندگان براين باورند که اسم قيام توابين ازاين آيه الهام گرفته بود:
(فتوبوا الي بارئکم فاقتلوا انفسکم ذلکم خيرلکم عندبارئکم فتاب عليکم انه هوالتواب الرحيم.
پس توبه کنيد(بازگشت کنيد)به سوي پروردگارتان. پس بکشيدخودتان را. اين کار، نزدخداوند براي شما بهتر است. پس آنهاتوبه کردند و خداوند توبه آنان را پذيرفت. به درستي که خداوندتوبه پذير(قبول کننده توبه)و رحيم است.
اين آيه درباره ي قوم بني اسرائيل نازل شده است که در غياب حضرت موسي(ع)، آن هنگام که آن حضرت براي عبادت به کوه رفته بود، به گوساله پرستي روي آورده بودند و از توحيد به شرک گراييدند. خداوند به آنان دستور داد که يکديگر را بکشند تا بااين کار توبه نمايند.
برخي از نويسندگاني که مي گويند نام قيام توابين از اين آيه گرفته شده است و به همين خاطر، نيز مي گويند توابين، قصد خودکشي داشتند; آنان به شان نزول آيه و حکم شرعي آن در اسلام توجه نکرده اند. شان نزول اين آيه درباره ي مت يهود بود و خودکشي دراسلام هم حرام است. در بين توابين، بويژه در بين رهبران آنهاافرادي بودند که جزو حافظان قرآن و راويان احاديث پيامبر(ص)وفقيهان و دانشمندان شيعي بودند. بعيد به نظر مي رسد که آنهابراي جبران گناه خويش، با استفاده از اين آيه، به نوعي خودکشي دست بيازند.
رهبران قيام توابين، همگي بيش از 60 سال داشتند، يعني دوران جواني، خامي و احساساتي را پشت سرگذاشته بودند و ساليان درازدر مکتب ائمه اطهار(عليهم السلام )با تفسير قرآن، احکام شرعي ومعارف اسلامي آشنا بودند. از آنان تصور نمي شود که براي جبران يک گناه بزرگ به گناه بزرگ ديگر روي آورند. علاوه براين که، اگربپذيريم که نام قيام از آيات قرآن که دلالت برتوبه مي کند، گرفته شده باشد، نمي توان گفت که حتما از اين آيه اخذ شده باشد. مهمتراز همه، اين که در کتب تاريخي نامي براي اين قيام ذکر نشده است، بلکه نويسندگان معاصر اين قيام را «قيام توابين »ناميده اند. بنابراين اگر نام قيام از اين آيه اخذ شده بود، درکتب تاريخي و احاديث اشاره اي به آن مي شد.
عضوگيري براي قيام
شيعيان باگردآوري اسلحه و نيرو، پنهاني خود را براي قيام آماده مي کردند. سالهاي 6461 ه . سالهاي آماده شدن شيعيان براي قيام بود. گروهي از توابين، پس از مرگ يزيد(64 هجري)نزدسليمان بن صرد آمدند و پيشنهاد کردند تا با شورش بر عمروبن حريث، فرماندار کوفه، قيام را آغاز کنند. سليمان بن صردپيشنهاد آنان را نپذيرفت و گفت: قاتلان امام حسين(ع)اشراف کوفه و دليران عرب هستند.
اگر الان شما قيام را آغاز کنيد، زود کشته خواهيد شد. سليمان بن صرد به آنها پيشنهاد کرد که افرادي را به همه ي شهرها وروستاها بفرستند تا مردم را براي قيام فرا خوانند.
شيعيان پيشنهاد سليمان بن صرد را پذيرفتند و شماري از مبلغان ورزيده را به صورت پنهاني به ميان قبايل کوفه و روستاهاي اطراف فرستادند. مبلغان توابين گناه بزرگ ياري نکردن امام حسين(ع)،جنايات يزيد و فسق و فجور او و نقشه ي خود براي قيام را به مردم مي گفتند و از آنان مي خواستند به آنها بپيوندند. اندک اندک دامنه ي قيام درازتر شد و شهرهاي ديگر عراق را در برگرفت.
مبلغان هماره مردم را به انتقام از قاتلان امام حسين(ع)فرامي خواندند و به آنها مي گفتند که در صورت پيروزي قيام، خلافت رابه خاندان پيامبر واگذار خواهند کرد. بسياري از شيعيان دعوت آنان را پذيرفتند و پنهاني با خريد اسلحه، خود را براي قيام آماده کردند.
سليمان بن صرد همواره هدف هاي قيام را براي توابين بيان مي کردو مبلغاني را به مسجدها، بازارها و مراکز عمومي روستاها وشهرها مي فرستاد تا آنها را به قيام دعوت نمايند. مبلغان چنان خبره بودند و اين تبليغات چنان گسترده و پي درپي بود که بسياري از مردم، سخنان مبلغان را حفظ کرده بودند.
استقبال مردم از قيام درسال 64 هجري بسيار چشمگيربود. مرگ يزيد را مي توان علت اصلي اين امر دانست. زيرا عبيدالله بن زياد، حاکم بصره که عامل اصلي قتل امام حسين(ع)و يارانش درکربلا بود. پس از مرگ يزيد، از ترس از بصره گريخت و به شام رفت.
سليمان بن صرد در سال 64 ه. نامه هايي به سعدبن حذيفه، رهبرشيعيان مداين و نيز براي مثني بن مخرمه عبدي، از بزرگان شيعه بصره نوشت و آنها را به قيام فرا خواند. در نامه ي سليمان بن صرد به آنها آمده بود:
«چون برادرانتان فکر کردند و در سرانجام کارهاي خويش دقت کردند، فهميدند که اشتباهي بزرگ انجام داند که امام حسين(ع)راياري ندادند و او را در برابر دشمن تنها گذاشتند، اشتباهي که تاوان آن و توبه از آن، تنها با کشتن قاتلان آن حضرت و يا باکشته شدنشان خواهد بود.
برادران شما آماده ي قيام هستند، شما نيز بکوشيد آماده شويد.
قرار است که در اول ربيع الاخر سال 65 ه .، در نخيله، همه گردهم آييم تا قيام را آغاز کنيم. مي خواهيم شما نيز در اين تاريخ، به ما بپيونديد و ما را در خونخواهي امام حسين(ع)ياري دهيد. شما همواره يار، برادر و هم فکر ما بوده ايد، اکنون نيزبا برادرانتان که مي خواهند با اين کار از گناه ياري نکردن آن حضرت، توبه کنند، همراه باشيد. شايسته است که شماهم در اين فضيلت و ثواب سهيم باشيد و بدين وسيله، نزد پروردگار توبه نماييد، گرچه قطع گردنها، کشته شدن فرزندان، مصادره ي اموال وهلاک عشاير در اين کار باشد.»
سليمان بن صرد در پايان نامه، ياد شهيدان قيام حجربن عدي راگرامي مي دارد. شيعيان مداين و بصره دعوت سليمان بن صرد راپذيرفتند و به او اعلام کردند که خود را براي قيام آماده خواهندکرد.
خريد اسلحه
توابين، پنهاني به خريد اسلحه مي پرداختند. آنان از ترس فاش شدن نقشه ي قيام، در تهيه ي ساز و برگ نظامي احتياط فراوان به خرج مي دادند. کوفه پس از مرگ يزيد، دوران پرتلاطمي را گذراند. سه فرماندار پس از مرگ يزيد، در مدت شش ماه به کوفه آمده بودند و زمامداري آنجا را برعهده گرفته بودند.
فرماندار نخست، کارگزار يزيد بود. مردم کوفه پس از مرگ يزيدسربه شورش گذاشتند و عمروبن حريث را عزل و «عامر بن مسعود»را به فرمانداري کوفه نصب کردند.
همان طور که قبلا گفتيم، رهبران قيام توابين بااين شورش موافق نبودند. سه ماه از اين شورش نگذشت که عبدالله بن زبير، فرماندارمنتخب مردم را عزل و «عبدالله بن يزيد» را به جاي او نصب کرد.
شيعيان پنهاني با يکديگر جلساتي داشتند و مبلغان توابين نيزفعاليت هاي تبليغي خود را ادامه دادند. کوفه در تب و تاب يک جنبش بزرگ مي سوخت تا اين که فرماندار جديد، در نخستين عکس العمل در برابر اقدامات توابين، موقعيت تازه اي براي قيام فراهم ساخت.
فرصت طلايي قيام
عبدالله بن زبير مانند پدرش دشمن اهل بيت بود ولي دشمن مشترک باعث شد تا در برابر شيعيان نرمي نشان دهد. او داعيه ي خلافت داشت و دشمنش يزيد و سپس مروان بود. يزيد، يک بار در واقعه حره ضربه اي سنگين به او وارد کرده بود و اينک پس از مرگ يزيد،بهترين فرصت براي او فراهم شده بود تا بدون کمترين هزينه اي،بتواند انتقام بستاند; زيرا توابين مي خواستند با حکومت شام نبرد کنند. عبدالله بن زبير با شيعيان امام علي(ع)ميانه ي خوبي نداشت ولي دشمن مشترک سبب شد تا فرماندارش در برابر قيام توابين، نرمي به خرج دهد. فرماندار کوفه، عبدالله بن يزيد به مردم گفت:
به من خبر رسيده است که گروهي از شما مي خواهند به خونخواهي حسين(ع)قيام کنند. خداوند اين گروه را مورد رحمت خود قرار دهد. به خدا سوگند، به من گفتند که چه افرادي مي خواهند قيام کنند وخانه هايشان راهم نشان دادند و حتي دستور دادند تا آنها رادستگير کنم; اما من خودداري کردم و گفتم:
اگر بامن جنگ کردند، با آنان مي جنگم ولي براي چه با من جنگ کنند؟! به خدا سوگند، من قاتل حسين(ع)نيستم. به خدا سوگند، من هم از کشته شدن او که رحمت خدا براوباد. ناراحت شدم. به هرحال، افرادي که مي خواهند قيام کنند، در امان هستند. آشکاراقيام کنند و به سوي قاتل حسين(ع)به راه بيفتند. من هم پشتيبان شما هستم. پسرزياد قاتل حسين(ع)و يارانش است.او در حال لشکرکشي به عراق است. من ديشب او را در کنار پل «منبج » ديدم.
ابراهيم بن محمد بن طلحه(نوه ي طلحه)که سرپرست خراج(ماليات)کوفه بود، از سخنان فرماندار بر آشفت و به مردم گفت: اي مردم! سخنان اين مرد سست و چرب زبان، شما را غافل نکند. هرکسي قيام کند، کشته خواهد شد. اگر کسي عليه ما قيام کند، او را خواهيم کشت.
مسيب بن نجبه سخنان او را قطع کرد و گفت: اي فرزند پيمان شکنان(ناکثين)! تو با شمشير خود ما را تهديدمي کني! تو زبون تراز آن هستي که ما راتهديد کني. ما تو را به خاطر دشمني با ما، سرزنش نمي کنيم، چون پدر بزرگ و پدرت راکشته ايم.
عبدالله بن وال هم گفت: چرا بين ما و فرماندار دخالت مي کني؟! تو حاکم کوفه نيستي، تو تنها مامور دريافت جزيه هستي.
ابراهيم بن محمدبن طلحه، فرماندار کوفه را تهديد کرد که به ابن زبير گزارش خواهد داد. فرماندار کوفه با عذرخواهي از اومانع اين کار شد.
سخنان فرماندار کوفه، توابين را داراي يک فرصت طلايي براي شروع قيام نمود. ديگر نيازي به فعاليت هاي پنهاني نبود. تبليغات و عضوگيري توابين سرعت گرفت. روز به روز برشمار افرادي که براي خوانخواهي امام حسين(ع)اسم نوشته بودند، اضافه شد.
مختار و قيام توابين
مختار ثقفي، شش ماه پس از مرگ يزيد، به کوفه آمد و با اوج فعاليت هاي توابين رو به رو شد. توابين آماده ي قيام بودند. مختار نسبت به قيام توابين نظر مساعدي نداشت. او اين قيام راناکام مي دانست. مختار از فرماندهي قيام انتقاد مي کرد و مي گفت: سليمان تجربه اي از جنگ ندارد.
تبليغات مختار عليه سليمان بن صرد خزاعي بسيار مؤثر بود. حدود دو هزار نفر از توابين به مختار پيوستند.
درباره علت مخالفت مختار ثقفي با سليمان بن صرد خزاعي تنهاگفته شده است که وي کارايي نظامي سليمان بن صرد را قبول نداشت اما سليمان بن صردخزاعي در زمان قيام، بيش از 90 سال عمر داشت و حداقل پنجاه سال تجربه ي نظامي داشت. او درتمام جنگهاي امام علي(ع)عليه دشمنان اسلام شمشير کشيده بود. بقيه فرماندهان توابين نيز جزو دلاوران عرب و پهلوانان کوفه بودند که سابقه ي حداقل چهل ساله در جنگ داشتند.
به نظر مي رسد علت مخالفت مختار ثقفي با سليمان بن صرد خزاعي،به ارتباط مختار ثقفي و عبدالله بن زبير برمي گردد. مختار قبل از ورود به کوفه، مدتي به خدمت عبدالله بن زبير در آمده بود. از سوي ديگر گفته شده است که مختار که در حادثه ي عاشورا درکوفه زنداني شده بود، با وساطت داماد خود که از طرفداران عبدالله بن زبير بود، آزاد شده بود. به نظر مي رسد که عبدالله بن زبير، مختار را به کوفه روانه کرده بود تا فرماندهي قيام رابه دست بگيرد. فرماندار کوفه که کارگزار ابن زبير بود، اطلاعات کاملي از فعاليت هاي توابين را به ابن زبير داده بود و ابن زبيرمختار را از حجاز به عراق فرستاد تا رهبري قيام را در اختياربگيرد و به اين صورت ابن زبير بتواند از جنبش خونخواهي امام حسين(ع)به نفع خويش بهره بجويد.
اکثريت توابين همچنان به پيمان خود وفادار ماندند و فرماندهي سليمان بن صرد را پذيرفتند. به هرحال، ماه هاي آخر آمادگي براي قيام سپري شد و شيعيان آماده ي انتقام از قاتلان امام حسين(ع)شدند.
الف- قرارگاه نخيله
نخيله وعدگاه شيعيان براي آغاز قيام بود. شيعيان کوفه، بصره و مداين مي دانستند که قيام در روز اول ربيع الاول سال 65 ه. شروع خواهد شد. روز نخست ربيع الاول فرا رسيد. سليمان بن صرد به فراخواني نيروها پرداخت.
سپاه سواره نظام توابين دربازارهاي کوفه مانور دادند و باشعارهاي «يا لثارات الحسين!» مردم را به شرکت در قيام فراخواندند. مردم براي پيروزي آن ها دعا کردند. توابين از شهر خارج شدند و به سمت نخيله حرکت کردند.
نخيله منطقه اي در نزديکي کوفه بود که همواره اردوگاه نظامي جنگجويان بود. نخيله در مسير شام قرار داشت. انتخاب نخيله به عنوان مرکز گردهم آيي توابين و وعده گاه شيعياني که از تمام عراق آمده بودند تا به جنگ قاتلان امام حسين(ع) بپردازند، مشخص مي کردکه هدف اصلي مبارزان، دمشق است.
توابين با بدرقه ي مردم کوفه، شبانه به سمت نخيله حرکت کردند. سپاه توابين تا روز آخر نبرد، همواره شبانه حرکت مي کرد. علت اين حرکت رامي توان گرماي سوزان روزهاي عراق و يا ترس از خبرچينان و جاسوسان شام دانست.
نخيله مملو از جمعيت شيعيان انتقامجو بود. توابين در منطقه ي نخيله که از نظر سوق الجيشي براي تمرينات نظامي، تهيه تدارکات و استراحت نظاميان مناسب بود، اردو زدند و درکنار برکه ها به آماده ساختن خود براي جنگ پرداختند.
سليمان بن صرد دستور آماده باش داد. نيروها به صف ايستادندتا سليمان بن صرد از آن ها سان ببيند. فرماندهان توابين به نظاره ايستاده بودند و توابين رو به روي آن ها رژه رفتند. سليمان بن صرد از اين که همه ي افرادي که براي قيام ثبت نام کرده بودند، نيامده بودند، ناراحت بود.
چند نفر سواره نظام از سوي فرماندهي قيام توابين به کوفه رفتند تا بازماندگان فراخواني را به نخيله بخوانند. سواران توابين در مسجد اعظم، ميان طايفه ها و هرکجا که جمعيت موج مي زد،رفتند و با شعار «يالثارات الحسين!» مردم را به نخيله فراخواندند. سواران در تمام مدت شب در کوچه ها و خيابانهاي شهربزرگ کوفه فرياد «يالثارات الحسين!» سردادند. و آن ها را به پيوستن به توابين تشويق کردند. يکي از شعارهايي که سواران درکوچه ها و خيابانهاي کوفه سر مي دادند، اين بود: «آنان که خواهان بهشت، رضايت خداوند و توبه هستند، و از ياري نکردن امام حسين(ع)پشيمانند، در نخيله به سليمان بن صرد بپيوندند.»
نخيله شب را به صبح نبرده بود که بسياري از توابين که نتوانسته بودند به نخيله بيايند، خود را به آنجا رساندند. تبليغات سواران توابين بسيار مؤثر بود. افرادي که آن شب کوفه را به سوي نخيله ترک کردند، برابر با افرادي بود که در نخيله گرد آمده بودند.
سليمان بن صرد، صبح دوم ربيع الاول، بارديگر از توابين سان ديد. هنوز شمار آنان کم بود. سليمان بن صرد درحالي که به اجتماع بزرگ نخيله نگاه مي کرد گفت: سبحان الله! از16 هزار نفرکه اسم نويسي کرده بودند، تنها 4 هزار نفر آمده اند! حميد بن مسلم به سليمان بن صرد گفت: سوگند به خدا! مختار ثقفي شيعيان را از ملحق شدن به ما باز داشته است. حدود 2 هزار نفر از ياران ما به او ملحق شده اند. سليمان بن صرد با اندوه و خشم فراوان گفت: فرضا که دو هزار نفر از ما جدا شده، به او پيوستند، چرا10 هزار نفر ديگر نيامدند؟ آيا اينان ايمان ندارند؟! آيا ازخدا نمي ترسند؟! آيا خداوند را فراموش کردند؟! آيا پيماني که باما بستند تا با قاتلان امام حسين(ع)جهاد کنند، را از يادبرده اند؟!
سپاه توابين سه روز در نخيله ماند تا افرادي که اميد مي رفت به آن ها ملحق شوند، به نخيله بيايند. در اين مدت، سواران ديگري از نخيله به کوفه رفت و بار ديگر شيعيان را به خونخواهي امام حسين(ع)فرا خواندند. هزار نفر به توابين افزوده شد. اينک 5هزار نفر در نخيله گردآمده بودند. سليمان بن صرد در اندوه بي پيماني و بي وفايي کوفيان به سر مي برد. کوفيان همواره سست اراده و پيمان شکن بودند. کوفيان بارها پيمانهاي خويش را باحضرت علي(ع)، امام حسن و امام حسين عليهما السلام شکستند و اينک پيماني ديگر را زير پا نهادند.
شيعيان بصره و مداين نيز که قول شرکت در قيام رابه سليمان بن صرد داده بودند، نيامده بودند. سليمان بن صرد از آمدن آن هامايوس شده بود. کوفيان نيز که ديگر اميدي به آن ها نبود. فرمانده ي قيام توابين تصميم مي گيرد قبل از خروج از نخيله، براي نيروها سخنراني کند و اهداف قيام را براي آن ها بازگو کند تااگر افرادي به نيت هاي ديگري آمده باشند، آنجا را ترک کنند. سليمان در سخنراني نخيله، در اجتماع 5 هزار نفري توابين گفت:
اي مردم! هرکه با قصد قربت به خدا و براي ثواب اخروي به اين جا آمده، جزو ماست و ماهم از او هستيم و خداوند او را درزندگاني و مرگ، مورد رحمت خويش قرار دهد. هرکه خواهان دنياو... است، به خدا سوگند! ما به سوي غنيمت نمي رويم، جز رضايت خداوند.... طلا، نقره، خز و ديبا همراه ما نيست. تنها شمشيرهابردوش و نيزه ها به دست را همراه مي بريم. توشه اي به اندازه ي رسيدن به محل نبرد هم همراه خود مي بريم. هرکسي قصدي ديگر دارد،همراه ما نيايد.
ب- پيشنهاد فرماندار کوفه
سپاه توابين آماده ي حرکت از نخيله بود که پيکي از سوي فرماندار کوفه به نخيله آمد. فرماندار کوفه خواستار ديدار باسليمان بن صرد شده بود. سليمان پذيرفت تا قبل از حرکت، بافرماندار ديداري داشته باشد. رفاعه بن شداد که از رهبران قيام توابين و از مشاوران سليمان بن صرد خزاعي بود به دستور سليمان به توابين آرايش نظامي داد تا هنگام ديدار فرماندار از نخيله،آن ها در صفوف منظم و منسجم قرار بگيرند. فرماندار کوفه به نخيله آمد و با فرماندهان قيام توابين به گفتگو پرداخت.
عبدالله بن يزيد فرماندار کوفه به آن ها پيشنهاد کرد که قيام رابه عقب بياندازند. نظر فرماندار کوفه اين بود که مدتي صبرکنندتا نيروهاي بيشتري جمع شوند، سپس فرماندار کوفه نيز از آنان پشتيباني نظامي خواهد کرد.
به نظر مي رسد که فرماندار کوفه امکانات نظامي زيادي نداشت ونيروهاي نظامي مستقر درکوفه نيز زياد نبود، بنابراين احتمال مي رود که طراح به عقب افتادن قيام، عبدالله بن زبير باشد، نه فرماندار کوفه. احتمال ديگر اين است که مختار ثقفي پيشنهاددهنده ي اصلي باشد، زيرا مختار نتوانسته بود بيش از دوهزار نفراز توابين را با خود همراه سازد. احتمال نخست قوي تر است. ابن زبير مي خواست براي مبارزه با دشمن مشترک با توابين همکاري نمايد، زيرا دشمن اصلي ابن زبير و توابين، حکومت اموي بود.
سليمان بن صرد به فرماندار گفت: ما به خدا تکيه داريم و درراه خدا هستيم... ان شاءالله به سوي شام حرکت خواهيم کرد.
فرماندار به رهبران قيام توابين پيشنهاد کرد که در صورت تاخير قيام، ماليات منطقه ي «جوخي » را به آن ها خواهد داد. اما توابين بازهم پيشنهاد او را ردکردند.
علت اصلي نپذيرفتن پيشنهاد فرماندار را مي توان در تفاوت دوجريان فکري آن عصر دانست که باهم معارض بودند. توابين طرفداراسلام ناب محمدي، يعني شيعه بودند و زبيري ها طرفدار اسلام بدون ولايت و امامت.
رد شدن پيشنهاد همکاري بين توابين و زبيري ها دليل براين است که خط فکري نهضت توابين، کاملا شيعي بود و در اين راه، حتي به خاطر بهره جستن از امکانات نظامي و مالي و حتي پيروزي بردشمنان اهل بيت: و کشتن قاتلان امام حسين(ع)حاضر عليهم السلام بودندبا دشمنان ديگر اهل بيت همکاري نمايند.
برخي از فرماندهان قيام و بسياري از توابين در زمره ي جنگجويان سپاه امام علي(ع)در نبرد با زبير بودند، بنابراين عمق کينه ي آنان نسبت به زبير و خاندان او هويدا بود.
سابقه ي درخشان فرماندهان قيام و بسياري ديگر از نيروهانشانگر اين بود که آن ها در حيات سياسي گذشته خويش نيز نشان داده بودند که از لحاظ فکري پيرو مکتب ائمه: بودند، گرچه بارهادر مقام عمل سست اراده بودند.
ج- دو نظر در مسير نبرد
گروهي از توابين نزد سليمان بن صرد آمدند و به سرزنش شيعيان بصره و مداين که قول شرکت در قيام را داده بودند، پرداختند. سليمان بن صرد به آن ها گفت: ملامت آن ها زود است... شايد اگر ازحرکت ما به سوي شام با خبر شوند، آن ها نيز به ما ملحق شوند. من احتمال مي دهم که آن ها به خاطر نداشتن آذوقه، به اينجانيامده اند. شايد در حال جمع آوري اسلحه و تهيه ي امکانات سفر ونبرد هستند. ان شاءالله پس از آن، با شتاب به سوي ما خواهندآمد.
سليمان بن صرد از ابتداي قيام توابين مصمم بود که هدف اصلي قيام را شام قرار دهد اما برخي از توابين با اين نظر موافق نبودند. بسياري از قاتلان امام حسين(ع) از جمله: عمربن سعد وديگر فرماندهان لشگر يزيد در روزعاشورا، در کوفه مي زيستند. جاي تعجب اين بود که آن ها از ترس انتقام توابين، به دارالاماره(فرمانداري) پناهنده شده بودند و با اين حال،فرماندار کوفه پيشنهاد همکاري باتوابين را ارائه مي دهد. بسياري از فرماندهان قبيله ها و بزرگان محله هاي کوفه نيز جزو فرماندهان نظامي لشگر يزيد در سال 61 ه . بودند و در شهادت امام حسين(ع)و يارانش سهيم بودند.
سليمان بن صرد براين باور بود که عامل اصلي در حادثه ي کربلا،عبيدالله بن زياد بود که پس از مرگ يزيد، از بصره گريخت و به دربار مروان در شام رفت. سليمان بن صرد در برابر درخواست شماري از توابين که خواستار بازگشت به کوفه و شروع قيام از آن جابودند، گفت:
کسي که يارشما(امام حسين(ع » را کشت و لشگرها سوي اوفرستاد... اين فاسق...، عبيدالله بن زياد است. اکنون با نام خدا، به سوي دشمنان حرکت کنيد. اگر با ياري خدا بر او پيروزشديم، اميدواريم دشمنان ديگر و قاتلان ديگر امام حسين(ع) که نيروي کمتري دارند، والان در شهر هستند، تسليم شوند و همه ي افرادي که در قتل امام حسين(ع)شرکت داشتند را بکشيم. اگر هم به شهادت رسيديم که به وظيفه ي خود که جنگ با فاسقان است، عمل کرده ايد.
عبيدالله بن زياد درسال 61 ه . فرماندارکوفه بود. اوتوانسته بود با اجراي جنگ رواني، مردم را از حمايت مسلم بن عقيل منصرف سازد. او با شهادت مسلم بن عقيل و هاني بن عروه،لرزه براندام کوفيان انداخته بود. جنگ رواني او بر قريب الوقوع بودن ورود لشگر يزيد به کوفه، عامل اصلي پراکنده شدن مردم ازپشتيباني مسلم بن عقيل شده بود. عبيدالله بن زياد باتطميع وتهديد اشراف و سران قبايل کوفه توانست نه تنهامردم کوفه را ازبيعت با امام حسين(ع)منصرف سازد، بلکه از خود آن ها لشگري فراهم ساخته، به کربلا آورده و در قتل امام حسين(ع)شرکت دهد.
بنابراين، او پس از يزيد، عامل اصلي در به شهادت رساندن امام حسين(ع)و يارانش بود.
د- بازرگانان آخرت
سليمان بن صرد خزاعي در آخرين سخنراني درنخيله گفت:
اي مردم! خداوند آگاه است که نيت شما براي پيوستن به ماچيست...؟ بازرگان آخرت سوي آن مي شتابد و در طلب آن مي کوشد. آن را به هيچ چيز نمي فروشد و پيوسته در قيام، قعود، رکوع و سجوداست... در اين سفر، در دل شب بسيار نماز بخوانيد. درهرکار و باهرکارخيري که در توان شماست، به خدا تقرب بجوييد تا با اين دشمن ستمکار، منحرف و... جنگ کنيد. شما در پيشگاه خدا، وسيله اي نداريد که ثواب آن از جهاد و نماز بزرگ تر باشد که جهاد گل سرسبد اعمال است. خداوند ما و شما را در شمار بندگان صالح جهادگر خود قرار بدهد تا در سختي ها صابر باشيم. امشب از اين جاحرکت مي کنيم. ان شاءالله.
ه - درکربلا
سپاه توابين شامگاه جمعه، پنجم ربيع الاخر 65 ه.، از نخيله به سوي دمشق حرکت کردند. آن ها از بيابانهاي ساحل فرات گذشتند ودر «اقساس مالک » اردو زدند. سليمان بن صرد از نيروها سان ديد. هزار نفر در بين راه به عقب برگشته بودند. سليمان بن صردگفت: دوست نداشتم آن ها که برگشتند، همراه شما باشند. آن ها اگرهمراه شما بودند، جز گرفتاري چيزي نصيب ما نمي شد. خداوند دوست نداشت آن ها در اين سفر همراه باشند و آنان را از ادامه ي سفرباز داشت.
توابين پس از استراحت در اقساس مالک، شبانه به سوي دمشق حرکت کردند و صبحگاه به کربلا رسيدند. توابين وقتي به کربلا رسيدند،از اسب ها پياده شدند و خود را به قبر حسين(ع)رساندند و به شدت گريستند. برخي از شيعيان، خود را از اسب به زمين مي انداختند وناله مي زدند و شيون و زاري مي کردند. آن ها از اين که امام حسين(ع) را درکربلا ياري نکرده بودند، پشيمان بودند. گناه بزرگ آن ها در دعوت از امام حسين(ع)و تنها گذاشتن آن حضرت، گناهي بس بزرگ بود. توابين يک شبانه روز در کنار قبر امام حسين(ع)گريه وزاري کردند و از بي وفايي خود توبه کردند و با روح آن حضرت پيمان بستند که تا آخرين قطره ي خون، با قاتلان آن حضرت جهادکنند.
سليمان بن صرد در کنار مزار سالار شهيدان کربلا گفت:
خداوندا! حسين شهيد، پسر شهيد... را قرين رحمت قراربده. خداوندا! شاهد باش که ما بر دين و راه آن ها و دشمن قاتلان ودوست دوستانشان هستيم.
زيارت قبر امام حسين(ع)موجب شد تا کينه ي توابين نسبت به قاتلان امام حسين(ع) بيشتر شود و آن ها در تصميم خود بر انتقام از قاتلان آن حضرت مصمم تر شوند.
سپاه توابين به دستور سليمان بن صرد آماده ي حرکت از کربلا به سوي شام شد. تمام شيعيان قبل از خروج از کربلا، بر سر قبر امام حسين(ع)گرد مي آمدند و بر او رحمت مي فرستادند. گفته شده است که ازدحامي که در کنار قبر آن حضرت به وجود آمده بود، بيشتر ازازدحام برحجرالاسود بود.
وداع جانسوز توابين با امام حسين(ع)با دعاي آنان از خداوندبراي طلب پيروزي همراه بود. توابين در کنار قبر امام حسين(ع)باچشماني گريان از خداوند مي خواستند که گناه بزرگ آن ها را ببخشدو شهادت را نصيبشان گرداند. سليمان نيز در کنار قبر آن حضرت گفت: حمد خدايي را که اگر خواسته بود، به ما نيز افتخار شهادت همراه حسين(ع)نصيب مي کرد. خداوندا! اکنون که ما را از شهادت درکنار آن حضرت محروم داشتي، از شهيد شدن پس از او محروم مدار.
9 - پيشنهاد دوباره ي فرماندار کوفه
سپاه توابين صبحگاه، از کربلا به سوي شام حرکت کرد و از «حصاصه » گذشت و به «قياره »رسيد در قياره، نامه اي از فرماندار کوفه رسيدکه خواستار بازگشت توابين به کوفه بود.عبدالله بن يزيد بار ديگر از توابين خواسته بود که قيام را به تاخير بياندازند تا با فراهم آوردن نيروها و امکانات بيشتر، در کناريکديگر به نبرد با قاتلان امام حسين عليه السلام بپردازند. سليمان پيشنهاد فرماندار کوفه رابار ديگر نپذيرفت و خطاب به يارانش گفت:
«... وقتي در شهرمان... بوديم، اين پيشنهادرا نپذيرفتيم. اينک که... دل برجنگ نهاده ايم و به سرزمين دشمن نزديک شده ايم، تصميم درست، بازگشت نيست.... نظر من اين است که هيچ گاه مانند امروز به يکي از اين دونيکويي پيروزي; يا شهادت، نزديک نشده ايم.
اين ها(فرماندارکوفه) اگر پيروز شوند، ما رادعوت مي کند که همراه ابن زبير جهاد کنيم وجهاد همراه ابن زبير را گمراهي مي دانم. اگر ماپيروز شديم، کار را به اهلش مي سپاريم و اگرکشته شديم، به وظيفه ي خود عمل کرده ايم واز گناهان توبه کرده ايم. ما را راهي است و ابن زبير را راهي ديگر...» (1)
سليمان بن صرد همکاري با ابن زبير راضلالت ناميد و راه خود را از راه او جدا دانست.بنابراين او حاضر نبود به هيچ قيمتي، بازبيري ها همکاري کند. او شکست و شهادت را سزاوارتر مي دانست تا همکاري با ابن زبير،پيروزي و کشتن قاتلان امام حسين عليه السلام را.
سليمان بن صرد براين باور بود که تنها بايدبه وظيفه انديشيد و فرجام عمل هرچه خواهد باشد.
در قرقيسياء
سپاه توابين به شهر «قرقيسياء» نزديک شدو در بيرون شهر اردو زد. فرماندار شهردستورداده بود دروازه هاي شهر را ببندند.همه ي مردم از ترس به داخل قلعه پناه برده بودند. مردم شهر قرقيسياء گمان کردند که سپاهي که از دور نمايان بود، قصد حمله به شهر آن ها را دارد. زفربن حارث کلابي فرماندار شهر بود. وي به همه ي سربازان خوددستور آماده باش داده بود. سربازان بالاي ديوار قلعه ها نگاهباني مي دادند.
توابين که پشت دروازه هاي شهر اردو زده بودند به استراحت پرداختند. سليمان بن صرد دستور داد تا مسيب بن نجبه با فرماندارقرقيسياء ملاقات کند و به او بگويد که به هيچ وجه قصد حمله به شهر را ندارند. مسيب بن نجبه به ديدار فرماندار رفت و به او گفت که آن ها براي جنگ با شام بسيج شده اند.فرماندار قيسياء وقتي از قصد توابين آگاه شد،دستور داد تا بازار شهر گشوده شود. توابين آذوقه ي خود را از بازار شهر خريداري کردند وخود را آماده ي ادامه ي حرکت کردند.
فرماندار قرقيسياء استقبال گرمي از توابين نمود و به آن ها کمک مالي کرد. زفربن حارث به سليمان بن صرد گفت: لشگر عبيدالله بن زياد در «رقه » هستند و پيشاهنگان لشگر او درپنج دسته به سوي عراق در حرکتند. فرمانداربه سليمان بن صرد پيشنهاد کرد که از ادامه ي سفر منصرف شوند و در شهر بمانند تا پس ازتهيه ي نيرو و امکانات بيشتر، با کمک سربازان او و مردم شهر، با يکديگر، به جنگ باعبيدالله بن زياد بروند. سليمان بن صردخزاعي پيشنهاد او را نپذيرفت و به سپاه دستور حرکت داد.
فرماندار قرقيسياء جزو فرماندهان لشگرمعاويه در جنگ صفين بود، يعني در اين جنگ رو به روي سليمان بن صرد خزاعي بود.سليمان بن صرد در آن جنگ جزء فرماندهان سپاه امام علي عليه السلام بود. زفربن حارث در زمان حکومت يزيد، فرماندار «قنسرين » و «عوام » بودو با عبدالله بن زبير بيعت کرده بود. وي درزمان حکومت مروان، در جنگ مروان باضحاک، فرماندار دمشق که او نيز با عبدالله بن زبير بيعت کرده بود، جزو فرماندهان لشگرضحاک بود و پس از شکست ضحاک، به قرقيسياء گريخت.
فرماندار که ساليان دراز در جنگ هاي فراوان شرکت کرده بود و تجربه ي نظامي زيادي داشت و از همه مهمتر با منطقه به خوبي آشنا بود، به سليمان بن صرد پيشنهادکرد:
1 - پيش از لشگر عبيدالله بن زياد، خود رابه «عين الورده » برسانند.
2 - موقعيت خود در عين الورده را طوري قرار دهد که شهر قرقيسياء پشت سر آن هاباشد تا بتوانند از عقبه، تدارکات لازم را تهيه کنند.
3 - جنگ را در دشت قرارندهند، زيرانيروي دشمن آن ها بيشتر است و امکانات محاصره ي آن ها وجود دارد.
4 - جنگ را به ميان خرابه هاي عين الورده بکشانند تا بتوانند در پناه ديوارها قرار داشته باشند.
5 - تاکتيک نظامي را به صورت جنگ وگريز قرار دهد، چون تعداد نيروهاي آن هابسيار کمتر از لشگر عبيدالله بن زياد است.
توابين با بدرقه ي فرماندار قرقيسياء به سوي عين الورده حرکت کردند. سليمان بن صرد از ميهمان نوازي فرماندار تشکر کرد و به توابين دستور داد تا با سرعت به سوي محل نبرد حرکت کنند. سپاه توابين از «سانح »گذشت و به عين الورده رسيد. (2)
جنگ در عين الورده
سپاه توابين پيش از لشگر شام به عين الورده رسيد و در غرب آن جا اردو زد. سليمان بن صرد که داراي تجربه ي فرماندهي نظامي بود، موقعيت سوق الجيشي منطقه را بررسي کرد و محل اردو را طوري قرار داد که تنها ازيک طرف مي توانست مورد حمله ي دشمن قرار بگيرد و از سه طرف ديگر، موانع طبيعي مانع نفوذ دشمن به اردوي آن ها مي شد.
پنج روز گذشت و توابين به استراحت پرداختند. تمرينات نظامي توابين هر روز ادامه داشت. سرانجام طليعه ي نيروهاي لشگر شام به عين الورده رسيد. سليمان بن صرد نيروهارا جمع کرد و براي آن ها سخنراني کرد. در بخشي از سخنان او آمده است:
خداوند دشمن را که روزها و شبها،سوي او رهسپار بوديد، سوي شماآورده است... در جنگ با آن ها با تمام توان بجنگيد و صابر باشيد که خداوندبا صابران است. به دشمن پشت نکنيدمگر اين که اين کار يک تاکتيک نظامي باشد. فراري ها و مجروحان را نکشيد.اسير مسلمان رانکشيد، مگر اين که پس از اسارات، بخواهد به شما حمله کند و يا اگر جزو قاتلان برادران شمادر کربلا باشد که رحمت خداوند برشهيدان کربلا باد. روش اميرمؤمنان علي بن ابي طالب عليه السلام در جنگ اين بود.
اگر من کشته شدم، فرمانده ي سپاه مسيب بن نجبه است و اگر او کشته شد، عبدالله بن سعدبن نفيل و اگر اوکشته شد، عبدالله بن وال و اگر او هم کشته شد، رفاعة بن شدادفرمانده ي سپاه خواهد بود. خداوند رحمت کند کسي را که به پيمان خود وفا کند.
چهارصد نفر از توابين به فرماندهي مسيب بن نجبه مامور شدند تا در يورشي برق آسا،نخستين ضربه را به دشمن وارد سازند.سليمان به جانشين اول خود گفت: به دشمن حمله کنيد، اگر پيروز شديد که ما به شماملحق خواهيم شد و اگر شکست خورديد،سريع عقب نشيني کنيد. در هر صورت، هيچ يک از نيروها را تنها مگذار. بکوش که همه نيروها برگردند.
گردان خط شکن توابين يک شبانه روز درراه بودند تا به دشمن برسند. مسيب بن نجبه دو گروه شناسايي را پيشاپيش نيروها به سمت دشمن فرستاده بود. نيروهاي گشتي توابين در بين راه، از يک صحرا نشين درباره ي لشگر عبيدالله بن زياد سؤال کردند.صحرانشين به آن ها گفت: نزديک ترين اردوي آن ها، نيروهاي ابن ذوالکلاع است که بين او وحصين بن نمير بر سر فرماندهي اختلاف است. نيروهاي ابن ذوالکلاع يک ميل با شمافاصله دارند.
نيروهاي خط شکن توابين در يک حمله ي غافلگيرانه بر طلايه داران لشگر شام يورش بردند و آن ها را تارومار کردند. بسياري ازنيروهاي دشمن کشته، زخمي و اسير شدند وبقيه آن ها عقب نشيني کردند. توابين نيز به عقب برگشتند و به استراحت پرداختند.
در روز دوم نبرد، لشگر شام با دوازده هزارنيروي تازه نفس که به کمک نيروهاي حصين بن نمير آمده بودند، در برابر سپاه چهارهزارنفري توابين صف کشيدند. سليمان بن صرد به نيروها آرايش نظامي داد و خود درقلب سپاه ايستاد و فرماندهي جناح مياني رابه دست گرفت. عبدالله بن سعد فرمانده ي جناح راست و مسيب بن نجبه فرمانده ي جناح چپ توابين بود.
لشگر شام قبل از نبرد، به توابين پيشنهادصلح و بيعت با عبدالملک بن مروان (×) را دادند.توابين هم به آن ها پيشنهاد کردند که عبدالملک را از خلافت عزل و عبيدالله بن زياد را به آن ها تسليم کنند و در مقابل، توابين هم کارگزاران عبدالله بن زبير در عراق را ازحکومت عزل مي کنند و حکومت را به خاندان پيامبر واگذار مي کنند.
در 22 جمادي الاول 65 ه . نبرد سهمگين بين توابين و لشگرشام آغاز شد. نيروهاي توابين چون کمتر از لشگر شام بودند به صورت جنگهاي چريکي (جنگ و گريز) بادشمن مي جنگيدند. ضربه به دشمن و عقب نشيني، تاکتيک نظامي توابين بود.دسته هاي کوچک توابين در حملات برق آسابه صفوف فشرده ي دشمن حمله مي کردند وپس از وارد ساختن تلفات به دشمن عقب مي نشستند و سپس دسته اي ديگر از توابين به قسمتي ديگر از لشگر دشمن حمله مي کردند. عمليات سپاه توابين باعث ايجادترس، دلهره و شکاف در صفوف به هم پيوسته ي لشگر شام شد. پيروزي ابتدايي جنگ با توابين بود. تاريکي شب اعلان پايان نبرد و آغاز ستراحت بود.
توابين و لشگر شام روزها را به نبرد و شبهارا به استراحت و مداواي مجروحان مشغول بودند. روزهاي نخست، پيروزي با توابين بود.در روز سوم نبرد، هشت هزار نيروي کمکي دشمن وارد عين الورده شد. جنگي بسيارسخت درگرفت. تنها هنگام نماز، دست ازجنگ مي شستند. رفاعة بن شداد و دو نفرديگر از توابين، در طول نبرد و در هنگام استراحت در شب، با سخنراني هاي حماسي خويش، نيروها را به مقاومت فرا مي خواندند.
گرچه شمار نيروهاي دشمن بسيار بيشتراز توابين بود ولي ايمان و شجاعت توابين توانست باعث برتري آن ها در روزهاي نخست جنگ شود. ساز و برگ نظامي دشمن هم بسيار بهتر و بيشتر از توابين بود. نيروهاي سواره نظام لشگر شام، شمار تيراندازان وشمار اسلحه ي دشمن به مراتب بيشتر ازتوابين بود.
سرانجام ورق جنگ برگشت و پيروزي هاي لشگر شام آغاز شد. ده هزار نيروي تازه نفس به فرماندهي «ابن نمير» و «ادهم بن محرزباهلي » در برابر نيروهاي خسته و مجروح توابين قرار گرفتند. سواره نظام توابين به سه نفر رسيده بود. بسياري از توابين شهيد وزخمي شده بودند. تيراندازان دشمن درپيروزي آن ها نقش مؤثر داشتند.
بالاخره توابين در محاصره ي لشگر شام قرار گرفتند. بيشتر توابين در چهار روز نبردسهمگين به شهادت رسيده بودند. شمارمجروحان نيز فراوان بود. سليمان بن صردبراي شکستن حلقه ي محاصره از اسب پايين آمد و بانگ برآورد:
اي بندگان خدا! هرکه مي خواهد زودتر به پيشگاه خداوند برود، از گناه خود توبه کند و به پيمان خود وفا نمايد; نزد من بيايد. اي شيعيان اهل بيت محمدصلي الله عليه وآله! اي افرادي که خواهان خونخواهي فرزند شهيد فاطمه عليها السلام هستيد، مژده باد برشما به کرامت خداوند!سوگند به خدا! بين شما و شهادت و بهشت وآسودگي از اين دنيا، فاصله اي نيست مگرجدايي جان ها، توبه و وفاکردن به پيمان.
توابين شمشيرها را از نيام کشيدند وشمشيرهاي لخت را به دست گرفته دورتا دورسليمان بن صرد حلقه زدند و به دشمن يورش بردند. شماري از لشگر دشمن را کشته و زخمي کردند و شجاعانه پيش رفتند.تيراندازان دشمن، توابين را تيرباران کردند.حلقه ي محاصره تنگ ترشد. يزيد بن حصين نيزه اي به سوي سليمان بن صرد پرتاب کرد وسليمان بن صرد را نقش برزمين کرد.سليمان بن صرد در حالي که غرق به خون بود، آرام گفت: «فزت و رب الکعبه »; به خداي کعبه سوگند که رستگار شدم.
سليمان بن صرد خزاعي از شيعيان مخلص امام علي عليه السلام بود. در آخرين لحظات عمر به يادآورد که امام علي عليه السلام در جنگ صفين به او فرموده بود: سليمان! تو از افرادي هستي که به انتظار شهادت به سر مي برند وهرگز تغييري در عهد و پيمان خود نمي دهي.
سليمان بن صرد چنان شيفته مولاي خويش بود که هنگام وصال به آرزوي خويش،همان جمله اي را بر زبان آورد که مولايش درلحظه ي وصال گفته بود.
مسيب بن نجبه پس از شهادت سليمان بن صرد، فرماندهي توابين را برعهده گرفت و به جنگ ادامه داد. پس از شهادت او، عبدالله بن سعد فرماندهي توابين را عهده دار شد. در اين زمان، سه نفر اسب سوار از سوي قرقيسياء به کمک توابين آمدند. آن ها پيک شيعيان بصره و مدائن بودند که براي کمک به توابين در بين راه بودند. پيک شيعيان بصره و مدائن به توابين خبر دادند که شيعيان بصره و مدائن در نزديکي قرقيسياء هستند و به زودي به کمک آن ها خواهند آمد.
عبدالله بن وال، پس از شهادت عبدالله بن سعد فرماندهي توابين را به عهده گرفت و پس از شهادت او، رفاعة بن شداد فرمانده ي توابين شد. آخرين روز نبرد نيز به پايان رسيد. ازچهارهزار نفر، تنها چند نفر بيشتر زنده نمانده بودند. رفاعة بن شداد ادامه ي نبرد رابي فايد دانست و شبانه دستور عقب نشيني راء;ءداد. توابين شبانه عقب نشيني کردند و به قرقيسياء برگشتند. فرماندار قرقيسياء به گرمي از آن ها پذيرايي کرد و دستور داد تاپزشکان به مداواي مجروحان بپردازند.
توابين پس از استراحت در قرقيسياء، به سوي کوفه حرکت کردند و به روستاي «صندوداء» که نزديک «هيت » واقع شده بود،رسيدند و در آنجا با شيعيان بصره و مداين که به کمک آن ها آمده بودند، مواجه شدند.شيعيان بصره و مداين وقتي از شهادت توابين آگاه شدند، به همراه بازماندگان قيام در صندوداء به عزاداري براي شهيدان قيام پرداختند. روز بعد، توابين به کوفه برگشتند.هنگامي که توابين به کوفه رسيدند، مختارثقفي در زندان بود. مختار ثقفي از زندان براي توابين پيغام داد و به تعريف از سليمان بن صرد و شهداي قيام پرداخت و به آن ها نويدداد که پس از آزادي، به خونخواهي امام حسين عليه السلام قيام خواهد کرد.
شاعر معاصر نهضت توابين، «اعشي همدان » قصيده اي در باره ي قيام توابين سرود که تا مدتها، مردم پنهاني آن رامي خواندند. در قسمتي از سرودهاي او آمده است:
هرچند من روزگار عشق و جواني رافراموش نمي کنم، ولي بيشتر ازآن به يادمصيبت آن بزرگوار هستم.
او به تقوا و پرهيزگاري، از روي صدق نزدخداوند توسل و تقرب جست. خداپرستي وپرهيزگاري بهترين کالاي کاسب است.
او دنيا را ترک کرد. به دنيا اعتنا نکرد. نزدخداوند بلند مرتبه توبه کرد.
او از بار دنيا سبک شد و گفت: من اين دنيارا ترک کرده ام و تا زنده هستم به دنيا دل نخواهم بست و از عقيده ي خود بر نمي گردم.
من مانند مردمي که بر فقدان دنيا افسوس مي خورند و براي به دست آوردن آن مي کوشند، نخواهم بود و غبت به آن وبرگشت به سوي آن نخواهم داشت.
او با مردمي پرهيزگار، خردمند، برگزيده ونجيب روانه شد...
آن ها روانه شدند در حالي که بعضي از آن هاتقوا را طالب و برخي از گناه گذشته، توبه کردند.
آن ها در عين الورده، با لشگر جنگجو رو به رو شدند که آن ها را با شمشيرهاي برنده دروکردند...
... کسي از آن ها نجات نيافت جز جماعتي.
رئيس آن ها که خزاعي بود کشته و به خون آغشته شد...
همچنين رئيس بني شمخ (مسيب بن نجبه) و پهلوان قوم شنواء (عبدالله بن سعد)و فرمانده ي ديگر که تيمي بود (عبدالله بن وال)...
از هرقومي رئيس و پيشواي بزرگي کشته شد...
آن ها ابا داشتند که چيزي جز جنگ که سرها را مي شکافد، قبول کنند...
اي بهترين لشگرهاي عراق! اي پرهيزگارترين و پاک ترين مردم عراق! ابرهاي رحمت شما را سيراب کند...
آن ها کشته نشدند مگر زماني که جمعي ازتبهکاران و روادارندگان حرام را کشتند و خودمانند شيران شرژه، پس از دليري جان دادند. (3)
پی نوشتها:
1 - تاريخ طبري، ج 7، ص 327 - 3229 ; تاريخ الاسلام،ج 5، ص 47.
2 - همان، ص 3231 - 3234; کامل تاريخ اسلام و ايران، ج 6، ص 22 و 23; مروج الذهب، ج 3، ص 108; تاريخ الاسلام، ج 5، ص 47; الفتوح، ج 6، ص 78; تذکرة الخواص، ص 283.
× در هنگام جنگ خبر رسيد که مروان مرد و پسرش،عبدالملک به خلافت رسيد.
3 - تاريخ طبري، ج 7، ص 3234 - 3248; کامل تاريخ برزگ اسلام و ايران، ج 6، ص 23 - 331; تاريخ الاسلام، ج 5،ص 48; تذکرة الخواص، ص 283 و 284; ذوب النضار في شرح الثار، ص 87 و 89; انساب الاشراف، ج 5، ص 210; تجارب الامم، ج 2، ص 109 - 112; الفتوح، ج 6، ص 82; مروج الذهب،ج 3، ص 108 - 110; طبقات الکبري، ج 4، ص 292; تاريخ مختصرالدول، ص 111 و 112; التنبيه و الاشراف، ص 269;شذرات الذهب، ج 1، ص 73.
منبع : نويسنده: محمد رضا سماک اماني.