
برترى ارزش عمر بر ساير نعمتها
در ميان جميع نعمتهايى كه به ما مرحمت شده است، مادر و ظرف همه نعمتها، عمر است. عمر نبود كه اين همه نعمت نداشتيم، اما چون هستيم، تمام عالم را براى ما نعمت است:
«وَسَخَّرَ لَكُمُ الَّيْلَ وَ النَّهَارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومُ مُسَخَّرَ تُ بِأَمْرِهِ»
يعنى همه اين نعمتها را به طور رايگان در استخدام تو گرفتم. اگر كره زمين، روز نداشت، ما مىخواستيم روز و شب، نور خورشيد و ماه را بخريم، اصلًا نمىشد. آنچه كه در اين عالم هست، براى شما رام و مسخّر كردم و در اختيار شما قرار دادم، ولى همه اينها در ظرف عمر طلوع مىكند و الّا اگر عمر و زمان در اختيار ما نبود، طلوع نعمت معنا نداشت. رسول خدا صلى الله عليه و آله روى منبر به مردم رو كرد و پرسيد: بالاترين نعمت خدا چيست؟ هر كسى اجازه گرفت، بلند شد و نعمتى را ذكر كرد و حضرت فرمود: اين نعمت خوبى است، اما جواب سؤال من نيست. همه حرفهاى خود را زدند، آخرين نفر، وجود مبارك اميرالمؤمنين عليه السلام از جا بلند شد، عرض كرد: بالاترين نعمتى كه خدا به ما داده است، نعمتِ «بودن» است. اين عمر، نعمت خيلى بزرگى است. «1» اگر خاك بوديم، هر چه حيوان هست، از روى ما رد مىشد، اما خداوند مشتى از خاك را جمع كرد و از طريق نطفه و رحم مادر ما را از حالت خاك بودن درآورد، اين بدن، روح، عقل، گوش، چشم، هوش و اين موجوديت را به ما داد. بعد از اين وجود، نعمتهايى داده است كه ما با هزينه كردن صحيح آنها مىتوانيم عرش را پاانداز خود كرده، ملائكه را مستخدم خود كنيم.
بازگشت به اصل خويش
چقدر مولوى زيبا گفته است:
روزها فكر من اين است و همه شب سخنم كه چرا غافل از احوال دل خويشتنم
از كجا آمدهام، آمدنم بهر چه بود به كجا مىروم آخر؟ ننمايى وطنم
مرغ باغ ملكوتم، نيم از عالم خاك چند روزى قفسى ساختهاند از بدنم
و حافظ مىسرايد:
من ملك بودم و فردوس برين جايم بود آدم آورد در اين دير خراب آبادم
ما در وجود آدم و حوا عليهما السلام به صورت بالقوه بوديم. اولين جايى كه به ما دادند:«يَادَمُ اسْكُنْ أَنتَ وَ زَوْجُكَ الْجَنَّةَ» صورت، سيرت و طبع ما در اصل بهشتى است، پس حركات ما نيز بايد بهشتى باشد. با آن حركات است كه طبع، صورت و سيرت بهشتى بودن را مىتوانيم نگهداريم؛«وَ الْعَمَلُ الصلِحُ يَرْفَعُهُ»
نعمت عمر چه جايگاهى دارد؟ جزء اعظم نعمتهاست. اين نعمت، شكر مىخواهد.
برترى ارزش عمر بر ساير نعمتها
در ميان جميع نعمتهايى كه به ما مرحمت شده است، مادر و ظرف همه نعمتها، عمر است. عمر نبود كه اين همه نعمت نداشتيم، اما چون هستيم، تمام عالم را براى ما نعمت است:
«وَسَخَّرَ لَكُمُ الَّيْلَ وَ النَّهَارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومُ مُسَخَّرَ تُ بِأَمْرِهِ»
يعنى همه اين نعمتها را به طور رايگان در استخدام تو گرفتم. اگر كره زمين، روز نداشت، ما مىخواستيم روز و شب، نور خورشيد و ماه را بخريم، اصلًا نمىشد. آنچه كه در اين عالم هست، براى شما رام و مسخّر كردم و در اختيار شما قرار دادم، ولى همه اينها در ظرف عمر طلوع مىكند و الّا اگر عمر و زمان در اختيار ما نبود، طلوع نعمت معنا نداشت. رسول خدا صلى الله عليه و آله روى منبر به مردم رو كرد و پرسيد: بالاترين نعمت خدا چيست؟ هر كسى اجازه گرفت، بلند شد و نعمتى را ذكر كرد و حضرت فرمود: اين نعمت خوبى است، اما جواب سؤال من نيست. همه حرفهاى خود را زدند، آخرين نفر، وجود مبارك اميرالمؤمنين عليه السلام از جا بلند شد، عرض كرد: بالاترين نعمتى كه خدا به ما داده است، نعمتِ «بودن» است. اين عمر، نعمت خيلى بزرگى است. «1» اگر خاك بوديم، هر چه حيوان هست، از روى ما رد مىشد، اما خداوند مشتى از خاك را جمع كرد و از طريق نطفه و رحم مادر ما را از حالت خاك بودن درآورد، اين بدن، روح، عقل، گوش، چشم، هوش و اين موجوديت را به ما داد. بعد از اين وجود، نعمتهايى داده است كه ما با هزينه كردن صحيح آنها مىتوانيم عرش را پاانداز خود كرده، ملائكه را مستخدم خود كنيم.
بازگشت به اصل خويش
چقدر مولوى زيبا گفته است:
روزها فكر من اين است و همه شب سخنم كه چرا غافل از احوال دل خويشتنم
از كجا آمدهام، آمدنم بهر چه بود به كجا مىروم آخر؟ ننمايى وطنم
مرغ باغ ملكوتم، نيم از عالم خاك چند روزى قفسى ساختهاند از بدنم
و حافظ مىسرايد:
من ملك بودم و فردوس برين جايم بود آدم آورد در اين دير خراب آبادم
ما در وجود آدم و حوا عليهما السلام به صورت بالقوه بوديم. اولين جايى كه به ما دادند:«يَادَمُ اسْكُنْ أَنتَ وَ زَوْجُكَ الْجَنَّةَ» صورت، سيرت و طبع ما در اصل بهشتى است، پس حركات ما نيز بايد بهشتى باشد. با آن حركات است كه طبع، صورت و سيرت بهشتى بودن را مىتوانيم نگهداريم؛«وَ الْعَمَلُ الصلِحُ يَرْفَعُهُ»
نعمت عمر چه جايگاهى دارد؟ جزء اعظم نعمتهاست. اين نعمت، شكر مىخواهد.