روز عيد فطر با هزاران نفر نماز عيد را در صحن مطهر حضرت مولى الموحدين بجاى آورد، فقيرى دل شكسته كه از شدّت فقر و ندارى كارد به استخوانش رسيده بود به محضر او آمد و اظهار حاجت كرد و گفت: از فطريه اى كه مردم نزد شما آورده اند به من كمك كن كه سخت محتاجم. آن جناب فرمود: من تمام فطريه ها را به محلّ خودش رساندم و اكنون از آن پول چيزى نزد من نيست، نيازمند دچار عصبانيت شد، آب دهن به روى آن مرجع بزرگ انداخت و گفت: تو كه از كمك به هم چون منى عاجزى چرا بر اين مسند نشسته اى؟!
كاشف الغطا آب دهان آن مرد را به روى و به محاسن خود كشيد، آن گاه برخاست و عبا از دوش خويش برداشت و روى به جانب نمازگزاران كرد و گفت: هر كس مرا دوست دارد به اندازه وسعش در اين عبا پول بريزد، آن گاه خود آن جناب در صف نمازگزاران گشت و براى آن فقير كمك قابل توجهى از مردم گرفت!!
منبع : برگرفته از کتاب حکایتهای عبرت آموز استاد حسین انصاریان