پس از آنكه مختار بر اوضاع مسلط شد، از خزينه بازديد نمود نه ميليون درهم در خزينه مـوجود بود، بهر يك از سه هزار و هشتصد نفرى كه تا هنگام محاصره قصر با او بودند پـانصد درهم داد، و به شش هزار نفر كه پس از محاصره بايشان ملحق شدند بهر يك دويست درهم داد.
و با عـمـوم مـردم با خـوشروئى مـواجه مـى شد و به همه وعده عدالت مى داد، اشراف و بزرگـان را نزديك خـواند و با آنها مـلاطفـت مـى فـرمـود، عـبدالله بن كامل شاكرى را رئيس شهربانى و كيسان آزاد شده عرينه را رئيس گارد خود قرار داد.
يكى از روزها كه مختار با اشراف كوفه گرم گرفته بود و تمام توجهش بآنها بود يكى از افـراد گـارد به رئيس خود گفت ، مى بينى مختار چه توجهى به اشراف دارد و مـاها را فـرامـوش كرده است ؟ مختار كه مرد زيركى بود دريافت كه درباره او صحبت مى كنند.
كيسان را خـواست و گـفت : چه صحبت مى كرديد؟ كيسان در گوش مختار گفت : افراد غير عـرب از تـوجه شمـا به اشراف عرب ناراحت شده اند، مختار گفت : بايشان بگو ناراحت نباشيد كه مـن از شمـا و شمـا از مـنيد، پس از سكوت طولانى گفت : (( انّا من المجرمين مـنتـقـمـون ))
يعـنى از ستـمـكاران انتقام خواهم گرفت ، موالى كه اين جمله را شنيدند خوشحال شدند و به يكديگر مژده مى دادند كه اشراف كشته مى شوند.
منبع : تبیان