چند سالى در ايام ماه شعبان براى تبليغ به شهر همدان مى رفتم . در آنجا با تعدادى از علماى بزرگ و اولياى خدا به لطف خدا محشور و مأنوس شدم و از انفاس قدسيه و بركات وجودى آنان بهره ى بسيار بردم .يكى از چهره هاى برجسته ى علمى ، كه عمرى با قرآن مجيد و روايات سر و كار داشت و بسيار اهل حال بود و از نفسى پاك و سازنده بهره داشت ، مرحوم آيت الله حاج شيخ محمد حسن بهارى فرزند مرجع مجاهد آيت الله العظمى حاج شيخ محمد باقر بهارى بود .من در اوّلين ديدار مشتاق و عاشق او شدم و در همه ى سفرهاى تبليغى ام به همدان خدمت آن مرد بزرگ كه در آن شهر در ميان مردم چهره اى ناشناخته بود براى بهره بردن معنوى زانوى شاگردى به زمين زدم . و هنگامى كه خبر فوتش را شنيدم ، چون سرمايه دارى كه همه ى سرمايه اش را از دست داده باشد ، متأثر و ناراحت شدم .در يكى از روزهايى كه خدمت آن عارف عاشق بودم داستانى را از زندگى خود به اين شرح براى من بيان كرد :به اشاره و خواست پير استعمار و گرگ خونخوار يعنى حكومت انگليس بى سوادى قلدر ، ستمگرى نابكار ، كافرى لجوج به نام رضا خان مير پنج كه پس از مدتى به رضا شاه پهلوى معروف شد زمام حكومت ايران را به دست گرفت .او از هيچ ستم و ظلمى به مردم امتناع نداشت . بسيارى از اموال و املاك مردم را به زور از دست آنان گرفت ، با مجالس مذهبى مخالفت ورزيد ، با عالمان دينى هم چون بنى اميه برخورد كرد ، و پرده ى حجاب را ـ كه از ضروريات دين است به اشاره ى ارباب كافرش انگليس ـ دريد ، و جوانان مردم را براى حفظ حكومت ظالمانه اش به اجبار به سربازخانه گسيل داشت .من كه از يك خانواده ى برجسته ى روحانى بودم و سنين جوانى را مى گذراندم ، از اين كه به سربازخانه بروم و دستيار حكومت ظلم باشم بسيار در ترس و وحشت بودم .روزى عمويم به خانه ى ما آمد و به من گفت : براى گرفتن شناسنامه اقدام مكن ; زيرا من براى تو شناسنامه گرفتم . گفتم در چه حدود سنى برايم شناسنامه گرفتى ؟ پاسخ داد : سن هيجده سالگى . گفتم : عمو جان بى توجه باعث گرفتارى من شدى . گفت : چرا ؟ گفتم : در اين موقعيت سنى افراد را به دستور قلدرى چون رضا خان به سربازخانه مى برند .چون آدرس منزلم را اداره ى ثبت احوال به ارتش داده بود و من مى دانستم دير يا زود دنبالم خواهند آمد ، نسبت به سنّ خود كه در شناسنامه قيد شده بود اعتراض دادم ولى اعتراضم پذيرفته نشد . روزى به سربازخانه نزد رئيس سربازگيرى كه هم چون اربابش رضا خان به شدت با روحانيان مخالف بود رفتم ، گفتم : مرا از خدمت معاف داريد . گفت : امكان ندارد ، بايد لباس سربازى بپوشى و دو سال كامل در خدمت دولت باشى .هرچه اصرار كردم كه مرا از خدمت ـ آن هم خدمت به دولتى ظالم و ستمكار و مخالف با اسلام ـ معاف بدارد نپذيرفت . از اداره ى سربازگيرى بيرون آمدم و به منطقه ى بهار در چند فرسخى همدان براى استمداد از روح عارف بزرگ مرحوم حاج شيخ محمد بهارى كه در آن ناحيه دفن است رفتم . كنار قبر به پيشگاه خدا ناليدم و گفتم : خدايا ! به خاطر نفس صاحب اين قبر از هشتاد حاجتم هفتاد و نه حاجت را براى قيامت مى گذارم و يك حاجت را براى دنيا ، آن حاجت هم اين كه وسيله ى خلاص شدنم را از بلايى چون سربازى براى حكومت رضا خان فراهم آور.از بهار به همدان برگشتم در حالى كه گسيل داشتن جوانان به سربازخانه بسيار شدت يافته بود و كسى هم جرأت فرار يا نرفتن به سربازى را نداشت ، من كه مى دانستم رئيس مربوطه به دنبالم خواهد فرستاد و ممكن است خانواده ام دچار مشقت شوند ، آماده ى رفتن به سربازخانه شدم .به مرد بزرگوارى از آشنايان برخورد كردم ، گفت : قصد كجا را دارى ؟ گفتم : سربازخانه . گفت : برگرد خانه زيرا از سربازى معافى . گفتم : مشكل به نظر مى رسد كه از چنگ اين ستمكاران آزاد شوم . گفت : شب گذشته خواب ديدم به سامرا رفتم ، جلسه ى مهم و باارزشى بود ، پدرت در آن جلسه حضور داشت ، به من گفت : به پسرم بگو ناراحت نباش ، با امام عصر (عليه السلام) درباره ى او صحبت كردم ، مشكل وى حلّ شد ، نه اين كه او را به سربازى نمى برند بلكه ورقه ى معافيت او را نيز خواهند داد .من با اطمينان به اين واقعه به سربازخانه رفتم . مأمور اطاق رئيس گفت : شما معافى ، پيش فلان عطار برو ، رئيس براى ملاقات با شما به آنجا مى آيد . از سربازخانه بيرون آمدم و به مغازه ى آن عطار رفتم . رئيس به آنجا آمد و ضمن احترام فوق العاده نسبت به من ، معافى مرا به دست من داد ، و من از آن رنج روحى سخت به خاطر دعا و درخواست يارى از خدا رها شدم .
3 ـ دعاى معتمر
عمره در كلام ائمه ى اطهار (عليهم السلام)حج و عمره از اعمالى است كه قرآن مجيد و اهل بيت عصمت (عليهم السلام) به انجام دادنش سفارشات مهم و تأكيدهاى فراوان و وصيت هاى باارزشى دارند .حضرت على (عليه السلام) در رواياتى فرموده است :نَفَقةُ دِرهَم فِى الحَجِّ تَعْدِلُ ألفَ دِرهَم.هزينه كردن يك درهم در زيارت خانه ى خدا برابر با هزار درهم است .الحاجُّ وَالمُعْتَمِرُ وفدُ اللهِ ، وَيَحبُوهُ بِالمَغْفِرَةِحاجى و كسى كه به عمره رفته وارد بر خدايند و با آمرزش و مغفرت از آنان پشتيبانى مى شود .اَلله اَلله ! فِى بَيتِ رَبِّكُم لاَ تُخَلُّوهُ مَا بَقِيتُم.خدا را خدا را نسبت به خانه ى پروردگارتان ، تا زنده هستيد آنجا را خالى مگذاريد .امام چهارم (عليه السلام) فرموده است :حِجُّوا وَاعْتَمِرُوا تَصِحَّ اَجْسَامُكُم ، وَتَتّسِعْ أرزَاقُكُم وَيَصْلُحُ اِيمانُكُم وَتُكْفَوا مؤنَةَ النّاسِ وَمَؤنَةَ عِيالاَتِكُم.حج و عمره به جا آوريد ( كه با به جا آوردن اين دو عمل ) بدنهايتان سالم مى شود ، و رزق و روزى هايتان فراوان مى گردد ، و ايمانتان اصلاح مى شود ، و از مؤنه ى مردم و مؤنه ى زن و فرزندانتان كفايت مى شويد .حضرت على (عليه السلام) مى فرمايد :وَحجّ البَيتِ والعُمرةِ ، فَإنّهما يَنفِيانِ الفَقرَ ، وَيُكفّرانِ الذَّنبَ ، وَيُوجِبانِ الجَنَّة.و حج خانه ى خدا و عمره ، كه اين دو عمل تهيدستى را از بين مى برند ،و گناهان را مى پوشانند ، و بهشت را بر انسان واجب مى كنند .حضرت صادق (عليه السلام) فرمود :مَن مَاتَ فِى طَرِيقِ مَكَّةَ ذَاهِباً أو جَائِياً ، أمِنَ مِنَ الفَزَعِ الأكبَرِ يَومَ القِيامةِ.كسى كه در راه مكه چه در حال رفتن ، چه در حال بازگشت بميرد از فزع و ترس اكبر در روز قيامت ايمن مى شود .از آنجا كه در روايات آمده : حاجى و عمره گزار وارد بر خدايند و مهمان حضرت حقند ، آن هم مهمان ميزبانى كريم و رحيم و غفور و شكور و رزّاق و ودود ، پس دعايشان به طور يقين مستجاب است .
برگرفته از کتاب زیباییهای اخلاق استاد حسین انصاریان