گناه ذاتى انسان نيست
يكى از زيباترين و پرمنفعت ترين برنامه هايى كه در قرآن و معارف ملكوتى اهل بيت قدس سرهما همواره مطرح بوده، توبه است. خداوند در قرآن، به اين مسأله توجه خاصى دارد.
رسول خدا صلي الله عليه و آله و ائمه طاهرين قدس سرهما نيز به اين مسأله توجه فوق العاده اى داشته اند. ايشان گناه را ذاتىِ انسان نمى دانند. گناه در فرهنگ قرآن، يك بيمارى دانسته شده است كه اين به عللى متوجه انسان مى شود و بر او عارض مى گردد. هر انسانى كه متولد مى شود، پاك و به دور از گناه به دنيا مى آيد.
خداوند مى فرمايد :
«فِطْرَةَ اللّه ِ الَّتِى فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لاَ تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللّه ِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ »1.
با همه وجودت به سوى اين دين [ توحيدى ] روى آور [ پاى بند و استوار بر ]سرشت خدا، كه مردم را بر آن سرشته است، باش! براى آفرينش خدا هيچگونه تغيير و تبديلى نيست . اين است دين درست و استوار ؛ ولى بيش تر مردم، معرفت و دانش [ به اين حقيقت اصيل ] ندارند .
حتى يك نفر را نيز براى نمونه نمى توان يافت كه آلوده و ناپاك آفريده شده باشد ؛ زيرا خداوند منبع خير بى نهايت است. اگر كسى آلوده به دنيا آيد، در اين صورت، بايد براى حريم مقدس او ناپاكى و شر تصور شود، كه هنگام ساختن انسان، آن شر و ناپاكى به انسان سرايت كرده است ؛ اما از منبع خير، پاكى، سلامت و كمال، غير از خوبى و پاكى توليد نمى شود.
عوامل آلودگى
رسول خدا صلي الله عليه و آله مى فرمايد :
« كُلُّ مُولُودٍ يُولَدُ عَلَى الفِطْرَة .
هر انسانى بر مبناى توحيد، پاكى و ميل به پاكى به دنيا مى آيد.
رسول خدا صلي الله عليه و آله يكى از علت هاى آلوده شدن انسان را بيان كرده و مى فرمايد :
وإنما أبواهُ يُهوِّدانِهِ و يُنَصِّرانِه و يُمَجِّسانِه »2.
همانا پدر و مادر هستند كه فرزند را يهودى و نصرانى و مجوسى تربيت مى كنند .
نخستين منشأ آلودگىِ ارواح و نفوس و ناپاكىِ انسان ها، پدر و مادر هستند. پدر و مادرِ آلوده، وقتى فرزندى به دنيا مى آورند، آن فرزند پاك است ؛ ولى در كنار آنان او نيز آلوده و ناپاك مى شود. ممكن است فرزندى كه آلوده شده است، در مسير زندگى، به يك منبع پاك برخورد كند و به واسطه آن، پاك شود و به انسانى صالح تبديل گردد. يا ممكن است خود او از آلودگى سرخورده شود و به دنبال پاكى برود و از آلودگى نجات يابد.
عوامل ديگر در آلودگى
عوامل ديگرى كه باعث آلودگى انسان مى شوند، عبارتند از : معلم گمراه، رفيق ناباب، لقمه حرام، جامعه فاسد و حكومت فاسد. اين ها عواملى هستند كه در قرآن و روايات بيان شده اند.
حرام خوارى انسان را به سوى ناپاكى سوق خواهد داد ؛ زيرا لقمه حرام، تيرگى دل مى آورد و تيرگىِ باطن، ميل به عبادت را كم و ميل به گناه را تقويت مى كند.
در كربلا هنگامى كه زين العابدين عليه السلام از امام حسين عليه السلام پرسيد : چرا مردم به كشتنِ بى گناهان آلوده شده اند، امام فرمود : «مُلِئَتْ بُطُونُهُمْ مِنَ الحَرام»3 ؛ يعنى حرام خوارى باعث چنين امرى شده است.
حكومت فاسد نيز عامل فساد مردم است. چنين حكومتى بستر گناه را آماده مى سازد، عوامل تحريك شهوت را زياد مى كند و چون مردم از ايمان قوى برخوردار نيستند، به دام گناهان گرفتار مى شوند :
«وَ فِرْعَوْنَ ذِى الاْءَوْتَادِ * الَّذِينَ طَغَوْا فِى الْبِلادِ * فَأَكْثَرُوا فِيهَا الْفَسَادَ »4.و با فرعون نيرومند كه داراى ميخ هاى شكنجه بود، همانان كه در شهرها طغيان وسركشى كردند و در آن ها فساد و تباه كارى فراوانى به بار آوردند .
وقتى كه حكومت، الهى و معنوى نباشد و صاحبان قدرت آلوده باشند، مردم را نيز آلوده مى كنند :
«ظَهَرَ الْفَسَادُ فِى الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِى النَّاسِ»5.در خشكى و دريا به سبب اعمال زشتى كه مردم به دست خود مرتكب مى شدند ، فساد و تباهى نمودار شده است.
در رأس مردم، حاكمان و استانداران و دولتمردان قرار دارند. اگر انسان ها فاسد و رشوه خوار باشند، اگر روابط پنهانىِ نامشروعى را داشته باشند، زيردستان خود را هم آلوده مى كنند.
معلم آلوده، كودكان را آلوده مى كند. رفيق آلوده انسان را آلوده مى سازد ؛ اما آن چه مهم است، اين است كه هر انسانى، حتى فرعون، نمرود، ابوسفيان، ابولهب، معاويه و يا هر ستم گر ديگرى، همگى پاك به دنيا آمده اند.
آيا بيمارى گناه درمان شدنى است؟
اين گوهر گرانبها در مسير زندگى، در كنار پدر و مادر و ديگر انسان ها، در جامعه، كم كم آلوده مى شود و به انسان گناه كارى تبديل مى گردد. گفتيم كه در فرهنگ قرآن، گناه بيمارى است و بيمارى، عارضى است ؛ يعنى اين بيمارى از بيرون به انسان رسيده است. اكنون اين پرسش مطرح مى شود كه آيا اين بيمارى درمان شدنى است؟ آيا اين انسان گناه كار راهى براى نجات دارد؟ آيا فرد آلوده، زمينه اى براى پاك شدن دارد؟
پاسخ قرآن اين است كه هر آلوده اى، هر انسان پليدى، به سوى پاكى و سلامت و خروج از اين بيمارى، راه درمان و شفا دارد. انسانى بدتر از فرعون نبوده است. خداوند در كوه طور، در نخستين برنامه اى كه به موسى مى دهد، مى فرمايد : اى موسى! تو و برادرت، هارون، به سوى فرعون حركت كنيد :
«اذْهَبَا إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى »6.به سوى فرعون برويد ؛ زيرا او [ در برابر خدا ] سركشى كرده است .
فرعون انسانى بود كه شخصيت پليدى داشت ؛ اما خداوند در وحى به موسى مى فرمايد :
«فَقُولاَ لَهُ قَوْلاً لَّيِّناً لَّعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَى »7.
پس با گفتارى نرم به او گوييد ، اميد است كه هوشيار شود و [ آيين حق را بپذيرد ] يا بترسد [ و از سركشى باز ايستد . ]
پس راه براى پاك شدن انسانى چون فرعون نيز باز است. البته موسى 25 سال با فرعون سخن گفت و او را راهنمايى كرد ؛ ولى او خود نخواست كه درمان شود، نه اين كه درمان پذير نبود. قرآن مى گويد : انسان گناه كار درمان پذير است و مى تواند باز گردد و پاك شود. اين جا ديگر خدا و نبوت انبيا و امامت امامان زير سؤال نمى رود و اين در به روى احدى از مردم عالم بسته نيست.
طبيب معالج بيمارى گناه كيست؟
اكنون مى خواهيم بدانيم كه طبيب معالج اين بيمار كيست.
در كتاب مجموعه ورام نقل شده است كه رسول خدا صلي الله عليه و آله بالاى منبر به مردم فرمود :
« يا عباد اللّه ! أنتُمْ كَالْمَرضى .
شما در گرفتارى به گناهان، مانند بيمار هستيد ؛
واللّه رَبِّ العالَمينَ كَالطَّبيبِ .
و پروردگار عالميان، طبيب شما است.
فَصَلاحُ المَرضى فيما يَعْمَلَهُ الطَّبيبِ يدبّره بِهِ .
مصلحت بيمار، در كارى است كه طبيب انجام مى دهد.
لا فيما يَشْتَهيهِ المَريض وَ يَقْتَرِحَهُ » 8.
مصلحت بيمار در اين نيست كه به خواسته ها و اشتهاى خود تكيه كند.
طبيبان بيمارى گناه
اميرالمؤمنين عليه السلام در نهج البلاغه درباره پيغمبر اسلام صلي الله عليه و آله مى فرمايد :
«طَبيبٌ دَوّارٌ بِطِبِّهِ»9 .
يعنى پيامبر طبيب است، طبيبى كه دنبال بيمار مى رود،
براى او گريه مى كند، براى بيمارش ناراحت مى شود و رنج مى كشد.
او در طول 23 سال رسالت خود، هرگز از دست بيماران خود عصبانى نشد و همواره به دنبال درمان آنان بود ؛ بيمارانى كه از خدا دور بودند و با اتصال به منبع وحى، از درد فراق آنان كاسته مى شد. وقتى در جنگ اُحد، جلوى چشمش هفتاد نفر را قطعه قطعه كردند، پيشانى او را شكستند، دندانش را خرد كردند، عده اى كه از كوره در رفته بودند، نزد او آمدند و گفتند : مگر تو با خدا ارتباط ندارى، پس به پروردگار بگو كه اينان را نابود كنند. پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود : از من مى خواهيد درباره دشمن، با خدا حرف بزنم؟
آن گاه رو به سوى پروردگار كرد و گفت :
«اَلّلهُمَّ اهْدِ قَوْمى فإنَّهُمْ لا يَعْلَمونُ»10 .
خدايا اين بيماران را شفا بده! اينان نادانند و نمى دانند كه بيمارند.
پس از پايان جنگ جمل، اميرالمؤمنين بين كشته هاى دشمن آمد و دستور داد چند نفر از كشته ها را بنشانند. قاضى بصره، طلحه و يكى دو نفر ديگر را بلند كردند و نشاندند. اميرالمؤمنين عليه السلام به كشته هاى دشمن نگاه كرد و زار زار گريست كه چرا كار آنان به اين جا رسيد.
آرى، دل آن طبيبان به حال مردم مى سوخت. طبيبان اين بيمارى، خدا، انبيا و ائمه طاهرين قدس سرهما هستند.
دلسوزى طبيبان الهى
در كتاب حكمت عملى، نقل شده است كه حضرت عيسى عليه السلام از خانه يك زن بدكاره بيرون آمد. عيسى عليه السلام جوان و خوش قيافه بود. فردى او را ديد و تعجب كرد كه پيغمبر اولوالعزم، عيسى عليه السلام در منزل اين زن بدكاره چه كار داشته است! همان لحظه فكرى به ذهنش خطور كرد. عيسى عليه السلام به سرعت خود را به آن مرد رسانيد و گفت : برادر! ديدى من از كجا بيرون آمدم؟ مرد گفت : بله. حضرت عيسى عليه السلام گفت : تعجب كردى كه من اين جا چه كار داشتم؟
گفت : بله. حضرت عيسى عليه السلام گفت : حتما اكنون هم مى خواهى بين مردم بروى و بگويى : من با دو چشم خودم عيسى عليه السلام را ديدم كه از منزل آن زن بدكاره اى كه همه او را مى شناسند، بيرون آمد.
آن گاه، حضرت به او فرمود : برادرم! در اين عالم دو بيمار هست : اول بيمارى كه به بيمارى خود واقف است و براى درمان نزد طبيب مى رود. دوم بيمارى كه از پا درآمده است و توجهى به خود ندارد و بايد طبيب نزد او برود.
آن گاه فرمود : اين زن، بيمار از پا افتاده بود. من نزد او آمدم و او را معالجه كردم. از امروز به بعد، اين در به روى هيچ مردى باز نمى شود.
طبيبان الهى تا اين اندازه دلسوز بودند، نگران جامعه بودند، و از آبروى خود براى درمان بيمار مايه مى گذاشتند.
نسخه طبيبان الهى براى درمان گناه
اما داروى اين طبيبان چيست؟ توبه، دارويى است كه اين طبيبان به بيماران خود مى دهند.
در اين جا چند مسأله را درباره اين بيماران، طبيب و داروى آنان ذكر مى كنيم.
مسأله اول : اين طبيبان، از همه، بيماران گناه، دعوت كرده اند كه براى معالجه شدن، رو به سوى پروردگار كنند و اين را بر تك تك بيماران، واجب شرعى، اخلاقى و فورى دانسته اند.
«وَ تُوبُوا إِلَى اللّه ِ جَمِيعاً أَيُّهَ الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ »11.و [ شما ] اى مؤمنان ! همگى به سوى خدا بازگرديد تا رستگار شويد .
اى مردم مؤمن! اگر در پى نجات، رستگارى، پيروزى و برطرف كردن موانع راه بهشت هستيد، توبه كنيد! توبه امر واجب الهى است.
در آيه ديگر مى فرمايد :
«يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا تُوبُوا إِلَى اللّه ِ تَوْبَةً نَّصُوحاً»12.
اى مؤمنان ! به پيشگاه خدا توبه كنيد ، توبه اى كه شما را [ از بازگشت به گناه ]بازدارد .
اى مردمى كه ايمان آورده ايد! خالصانه به سوى خدا برگرديد. از اين راهى كه در پيش گرفته ايد، خيرى نمى بينيد.
بنابراين، مسأله اول اين است كه طبيبان معالج، از بيماران به طور مؤكد خواسته اند كه به راه سلامت و عافيت صدق و درستى برگردند.
مسأله دوم : آنان اعلام كرده اند كه ما هر گناه كارى را با هر گناهى كه انجام داده باشد، گر چه گناهان او به تعداد ريگ هاى بيابان باشد، براى معالجه مى پذيرم و همه درها به روى او باز است. خداوند در قرآن مى فرمايد:
«وَ هُوَ الَّذِى يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ»13.و اوست كه توبه را از بندگانش مى پذيرد .
او خدايى است كه همواره بازگشت بندگانش را مى پذيرد، و آنان را طرد نمى كند.
مسأله سوم : كسى كه به خود توجه كند و خود را منبع انواع آلودگى ها بداند، نبايد از درمان شدن دلسرد و نااميد باشد؛ زيرا خداوند فرموده است كه نااميدى، مساوى است با كفر به پرورگار :
«إِنَّهُ لاَ يَايْئَسُ مِن رَّوْحِ اللّه ِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْكافِرُونَ »14.و از رحمت خدا مأيوس نباشيد ؛ زيرا جز مردم كافر، از رحمت خدا مأيوس نمى شوند .
اين دلسردى، خود نوعى بيمارى است، نا اميدى بيمارى خطرناكى است، كه نمى گذارد انسان از زير بار سنگين گناه، رها شود.
مسأله چهارم : كسى كه توبه نمى كند و يا خدا را قادر بر بخشيدن نمى داند، دچار فرهنگ يهوديت است ؛ چون يهوديان اعتقاد دارند كه خدا بسيارى از كارها را نمى تواند انجام دهد. خداوند نيز در قرآن كريم، قوم يهود را نفرين كرده است :
«وَقَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللّه ِ مَغْلُولَةٌ»15.و يهود گفتند : دست [ قدرت ]خدا [ در تصرّف در امور آفرينش ، تشريع قوانين و عطا كردنِ روزى ]بسته است .
كسى هم كه به علت كبر توبه نمى كند، بايد بداند كه كبر، صفت ناپسند ابليس است. پس دچار اخلاق شيطانى شده است.
حكايت انسان وارسته
يكى از مردان الهى، در تهران، در بهترين نقطه بازار، مغازه اى را اجاره كرده بود كه شايد سر قفلىِ آن، چهل ميليون تومان بود. ايشان چهل سال پيش اين مغازه را از مالك مغازه اجاره كرده بود. مالك مغازه از دنيا رفت و ورثه او نزد مستأجر رفتند و به ايشان گفتند : شما به پدر ما سر قفلى داده ايد؟ مرد گفت : نه. آنان گفتند : آيا مستأجر پدر ما بوده اى؟ مرد گفت : بله. سپس به او گفتند كه پدر ما از دنيا رفته است و ما اين مغازه را نياز داريم. مرد گفت : چَشم! آنان هم تشكر كردند و رفتند. نيم ساعت بعد از آن، يك نفر مشترى براى خريد جنس به مغازه آمد ؛ اما فروشنده گفت : نمى توانم بفروشم. آن گاه همه جنس ها را همان روز جمع كرد و از مغازه بيرون آورد و كليد مغازه را به صاحبان مغازه تحويل داد.
پس انسان اگر بخواهد، مى تواند به امر پروردگار عمل كند و وارسته شود. مى تواند از گناهانى كه مرتكب شده است توبه كند. اگر مسير توبه براى انسان بسته بود، بعثت انبيا، امامت ائمه و آمدن قرآن، بيهوده بود. خداوند انسان ها را به آن چه انجام شدنى است، امر كرده است. اگر توبه، امرى ناشدنى بود، هيچ گاه خداوند به آن امر نمى كرد. در حالى كه در قرآن، بارها بر آن تأكيد شده است.
توبه واقعى در حرم امن الهى
در يكى از سال ها، در ايام رجب، براى تبليغ در ميان حاجيان بيت اللّه الحرام، همراه آنان به حج رفته بودم. شبى در يكى از جلسه هاى سخنرانى، كه با حضور آقايان و بانوان تشكيل شده بود، خطاب به بانوان حاضر در جلسه اين پرسش را مطرح كردم كه شما تاكنون، از زيبايى ظاهرى و گفتار و جاذبه هايى كه خدا به شما عطا كرده است، چگونه استفاده كرده ايد؟ آيا تاكنون جوان هايى را از مسير الهى باز داشته ايد؟ اين پرسشى است كه در اين حريم پاك و حرم الهى، بايد به آن فكر كنيد.
پس از پايان سخنرانى، خانمى 32 ساله نزدم آمد و گفت : من از هفت ـ هشت سالگى تاكنون حجاب خود را رعايت نكرده ام و نمى دانم با اين بدحجابى، چه جوانانى را از مسير الهى بازداشته ام ؛ اما اكنون پشيمانم و نمى دانم تكليفم چيست؟ او بسيار ناراحت بود و اشك مى ريخت. به او گفتم : تو ديگر تكليفى ندارى، همين پشيمانى، بار گناه را از دوش تو برمى دارد. تو ديگر تكليفى ندارى :
«وَ هُوَ الَّذِى يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ».
همه كارها شدنى اند. خروج از هر گناهى ممكن است و از هر گناهى مى شود پاك شد.
1 . روم (30) : 30.
2 . الكافى: 2/12 ، حديث 3.
3 . بحار الأنوار: 45/8 .
4 . فجر (89) : 10 ـ 12.
5 . روم (30) : 41.
6 . طه (20) : 43.
7 . طه (20) : 44.
8 . تفسير الصافى: 1/196، ذيل : 141 سوره بقره.
9 . نهج البلاغة: خطبه 108.
10 . الخرائج والجرائح: 164/252.
11 . نور (24) : 31.
12 . تحريم (66) : 8 .
13 . شورى (42) : 25.
14 . يوسف (12) : 87 .
15 . مائده (5) : 64.