پنج نگرش اهل توحيد به نظام آفرينش
كرج، مسجد جامع رجائي شهر دهة سوم محرم 138 (ع)
الحمد للـه رب العالمين و صلّي اللـه علي جميع الانبياء و المرسلين و صلّ علي محمد و آله الطاهرين.
پنج نگرش اهل توحيد به نظام آفرينش
اهل توحيد با پنج برنامه، به پنج حقيقت، نگاه ويژهاي دارند. بنا به فرمودۀ امام صادق (ع)، نگاه آنان محصول معرفت و آگاهي آنها است. يک نگاه به دنيا دارند که مثبتترين نگاه است. يک نگاه به عمر دارند؛ نگاهی به مال دارند؛ يک نگاه به مردم دارند؛ و يک نگاه هم به وجود مقدس پروردگار دارند.
خيمۀ زندگي آنها هم بر اين پنج نگاه استوار است. تا لحظۀ آخر عمرشان، برايشان يقيني است که چنين ديدگاههايي صحيح و حقيقي است.
نگاه اول: نگاه به دنيا
اما نگاهي که به دنيا دارند، در حکمتهاي اميرالمؤمنين (ع) چنين آمده است:
«ان الدنيا دار صدق لمن صدقها»[1]
همۀ دنيا خانۀ درستي و راستي است؛ خانۀ صدق و حقيقت است. اين نگاه از معرفت آنها به دنيا گرفته شده است. وقتي سازندۀ دنيا در قرآن مجيد اعلام فرمايد:
(خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَق)[2]
نگرش آنان نسبت به دنيا و عناصر دنيا، برخورد حکيمانه و عالمانه است.
با نگاه مثبت به نعمتهاي دنيا، کم يا زياد و سخت يا آسان، برابر با نقشۀ خود پروردگار، برداشت ميکنند و مطابق با نقشۀ پروردگار هم هزينه ميکنند. در ضمن هم هيچ دلي به دنيا نميبندند. زيرا دنيا براي آنها کاروانسراي دو در است؛ که از رحم مادر وارد آن ميشوند و با ملاقات فرشتۀ مقرّب، «ملک الموت» از آن خارج ميشوند. هيچ وقت نميتوانند به اين مسافرخانه دل خوش کنند. البته فرمايش اميرالمؤمنين (ع) طولاني است. همچنين در سخنان عرشي و الاهی ميفرمايد:
«و دار موعظة لمن اتعظ بها»
دنيا را کلاس پند و موعظه ميدانند؛ غفلتي هم از او ندارند. خيلي هم زيبا از همه چيز دنيا پند ميگيرند.
بر لب جوي نشين و گـذر عمـر ببيـن
کيـن اشـارت ز جهـان گذرا ما را بس
مزرع سبـز فلک ديـدم و داس مـه نـو
يادم از کشتۀ خويش آمد وهنگام درو[3]
وقتي جنازۀ ديگران روي شانه مردم است، ميگويند: يک روزي جنازۀ ما هم بر روي دست مردم میرود، همه چيز را در اين عالم، در حال تحول ميبينند. او چگونه دل ببندد؛ زيرا بايد دل به معشوقي ببندد که در دنيا بماند، من ماندني نيستم و اصل خانه هم ماندني نيست. حالا بر فرض که من ماندني باشم، پايان کار را قرآن خيلي صريح بيان ميکند:
(إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَت * وَ إِذَا النُّجُومُ انْكَدَرَت * وَ إِذَا الْجِبالُ سُيِّرَتْ * وَ إِذَا الْعِشارُ عُطِّلَتْ *وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَت * وَ إِذَا الْبِحارُ سُجِّرَت )[4]
اصلاً تمام اين ساختمان هستي، ويران ميشود:
(الْقارِعَةُ * مَا الْقارِعَة * وَ ما أَدْراكَ مَا الْقارِعَة * يَوْمَ يَكُونُ النَّاسُ كَالْفَراشِ الْمَبْثُوثِ * وَ تَكُونُ الْجِبالُ كَالْعِهْنِ الْمَنْفُوش)[5]
حبيب من! هر چه کوه بر روي گردۀ زمين است، مانند پنبۀ حلاجي ميشود. خود من ماندني نيستم؛ کل ماندگاري من در دنيا از لحظة ولادت، بیشتر از صد و بيست سال نمیشود.
پيغمبر اکرم (ص) ميفرمايد: سن عمر امت من بين شصت تا هفتاد است. بسياري تا هفتاد سالگي ميميرند.[6] خود من ماندني نيستم، مكان هم ماندني نيست، من چگونه اينجا را به عنوان معشوق بدانم؟ دنيا را بايد مسافرخانه يا پل عبوري و گذري ببينم؛ و اگر حقيقت را بيابم، به باطل گرايش پيدا نميکنم.
دنيا دار موعظه و تحوّل
آنان از تحولات پند ميگيرند. وقتي روز بيستم ديدن اميرالمؤمنين (ع) آمد، داشت بلند بلند گريه ميکرد. به اميرالمؤمنين (ع) گفت: علي جان! من اصلاً به اين قصد آمدم که مرا موعظه کني! حضرت فرمود: بالاترين موعظه خودم هستم. ديروز امير مملکت بودم؛ امروز بدون قدرت و توان در بستر افتادهام و فردا هم اسير خروارها خاک ميشوم. اين بهترين موعظه و پند است.[7]
اميرالمؤمنين را در اين دنيا زير خاک لحد چيدند و خاک بر پيكر ايشان ريختند و برگشتند. ما چه کسي هستيم. تحولات دنيا هم خدا را نشان ميدهد و هم ماندگار نبودن دگرگونيها را نشان ميدهد.
آزادمنشي اهل توحيد به اين است كه دل به دنيا ندارند، اما دنيا را بسيار عالي نگاه ميکنند. ميگويند دنيا ابزار ساخت آخرت است. ارزش دارد، ولي ارزش معشوق شدن و معبود شدن ندارد؛ چون ماندني نيست و من هم ماندني نيستم. من بايد با او پيوند داشته باشم که ماندني است؛ هميشه هم به من توجه داشته باشد و رو برنگرداند. اگر من لغزشي پيدا کردم، رابطهاش را با من قطع نکند. من معشوقي ميخواهم كه مرا بپذيرد، اعمالم را قبول کند؛ و از لغزشم چشم پوشي کند.
دنيا دار عافيت و ثروت و موعظه
«و دار عافية لمن فهم عنها»
انواع سلامتيها را در اين دنيا ميتوان به دست آورد؛ سلامت فکر، سلامت قلب، سلامت عمل، و سلامت اخلاق.
«و دار غني لمن تزود منها»
خدا دنيا را انبار ثروت قرار داده است و به انسان استعداد داده هر چه ثروت ميتواند از اينجا براي زندگي ماندگار، ذخيره كند.
اهل توحيد عاقلترين مردم هستند:
«دار موعظة لمن اتعظ بها»
بعد از این اميرالمؤمنين (ع) سه جملۀ زيبا درباره دنيا دارد؛ ميفرمايد:
«مصلي ملائکة الله و مهبط وحي الله»
دنيا جاي نماز فرشتگان است. فرشتگان روي زمين و آسمانها افتخار ميكنند كه خدا را با نماز عبادت ميکنند. اين دنيا ظرف نزول وحي پروردگار است. خدا فقط اينجا را انتخاب کرده كه قرآن را نازل کند. معلوم است دنيا خيلي ارزش دارد، ولي ابزاري است و ارزش ايجاد تحول دارد؛ ولي ارزش معشوق بودن ندارد.
گفت و گوي عارف با دنيا
عارفي شد به خواب در فکري ديـد دنيـا چـو دختـر بکـري[8]
عارفي به دنيا گفت: دنيا چند سال داري؟ (تحقيقات نشان ميدهد چهار ميليارد و پانصد ميليون سال از عمر زمين گذشته است؛ و هفت برابر عمر زمين، از عمر آسمانها گذشته است) چرا بکر ماندهاي؟ دنيا به او گفت: چون در اين جا هر چه مرد بود با من ازدواج نکرد و هر چه نامرد بود آمد و بدبخت از نزد من رفت و به وصال من نرسيد. بنابراين من بکر ماندم.
در نهجالبلاغه چنين آمده که گویی: دنيا به صورت يک زن زيبا و مشهور خود را در برابر اميرالمؤمنين (ع) نشان داد. اميرالمؤمنين (ع) به او فرمود: من از اول تو را سه طلاقه کردم.[9] هنوز ازدواج نکرده، تو را سه طلاقه کردم.
تجارتخانه بودن دنيا
«و متجر اولياءِ الله»
دنيا تجارتخانه است. هيچ کس با مغازه و کارخانه ازدواج نميكند؛ دنيا وسيله است. کسي نبايد به آن دل ببندد؛ هم دنيا و هم مال دنيا و خود من و هم آنچه که اطراف من است، همه در تحول هستند. نگاه آنان به دنيا اين گونه است، و بر سر دنيا با کسي دعوا نميکنند؛ و دچار حرص و طمع و کبر نميشوند. خود را يک مسافر ميبينند كه از يك در وارد شرق دنيا شدند و از در ديگر به عالم آخرت غروب ميكنند. چرا طمع کنند؟ آنهايي که انحراف فکري دارند، به دنيا طمع ميکنند؛ چنین کسانی حرص، طمع، منيت، تکبر و حسد دارند. باطن اهل توحيد، نور محض است. بعد هم خدا به آنها خبر داده که درون آنها خوش نيست:
(وَ تِلْكَ الْأَيَّامُ نُداوِلُها بَيْنَ النَّاسِ)[10]
دنيا و هر چه در اوست، دائماً دست به دست ميگردد؛ يک روز پيش او است، يک روز پيش ديگران. سپس دنيا و همۀ موجودات را نابود ميكنم و براي پاداش خوبيهای نيكوكاران يا کيفر بدي بدکاران، انسان را زنده ميکنم.
براي انسان هيچ حالي بهتر از حال تسليم به وجود مقدس خداوند نيست و هيچ سرمايهاي بهتر از استفاده کردن مثبت از تحوّلات نيست.
نگاه دوم: نگاه به عمر
عمر ما کوتاه است. در اين عمر کوتاه، به چه دليل در اين دنيا دزدي کنيم؟ به چه دليل ربا بخوريم؟ به چه دليل مال مردم را غصب کنيم؟ بايد دليل قانع کنندهای وجود داشته باشد؛ مگر ما چقدر وقت داريم؟! اين وقت را بايد هزينۀ ربّ کنيم.
هر بچهاي که به دنيا ميآيد، گريه ميکند. تا حالا ديده نشده از رحم مادر كودكي بيرون بيايد و در دنيا لبخند بزند؛ چون هر بچهاي كه از مادر جدا ميشود، مأمور خدا به او ميگويد: مردن در انتظار تو است؛ پس فرياد او بلند ميشود. عمر کوتاه است؛ ولي با اين عمر کم، اولياي خدا چه کردند!!
نگاه سوم: نگاه به مال دنيا
نگاهي هم به مال دنيا دارند. آيه ميفرمايد که انسان طبق آيات سورۀ حديد، جانشين خدا و در کنار مال است. مال از پروردگار است. ما را انتخاب کرده که با مال چگونه عمل كنيم:
(وَ أَنْفِقُوا مِمَّا جَعَلَكُمْ مُسْتَخْلَفينَ فيه)[11]
ميفرمايد: با اين مال بهشت من را بخر. بهشت من قيمت ندارد؛ ولي من با مال، بهشتم را به تو ميفروشم:
(إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ)[12]
اين لطف خدا است که ميگويد: با اندكي، بهشت را براي ابد به تو ميفروشم. با يک ميليون تومان كمك به خانوادۀ يتيم، يک قطعه بهشت میپردازم؛ بعد با پرداخت خمس و زکات يک قطعۀ ديگر، با کمک کردن به کار خير نیز يک قطعه ديگر، تا برسد به جايي که پيغمبر اكرم (ص) ميفرمايد:
فقيرترين آدم، جايش در بهشت از کرۀ زمين بزرگتر است.[13]
نگاه به مردم را نیز از خدا گرفتهاند؛ ميگويند خدا به ما پيغام داده است.
خدا در مواعظ، به عيسي بن مريم ميفرمايد: به بندگان من، هر که ميخواهد باشد، مانند خورشيد باش، [14] به همه بتاب![15] اهل توحيد چه موجوداتي هستند؟ طلاي بيست و چهار عيارند.
پيرمرد مسيحي بعد چهل سال، دو شب که ميگذرد، به زن و بچهاش ميگويد: اين چهل ساله كسي شبها در خانه ميآمد و لباس و خرما و کفش و پول ميگذاشت. او ميدانست ما فقيريم. او کيست که دو شب نيامده است؟ پس ميپرسند و ميفهمند که امام زين العابدين (ع) بوده است.[16]
مثل خورشيد بتاب! نگو او يهودي، مسيحي يا زرتشتي است؛ اين با من لج کرده است، اين به من بد گفته است، اصلاً اینها را دور بريز؛ فقط بتاب!
نگاه پنجم: نگاه به پروردگار
نگاهي هم به پروردگار دارند. اين نگاه در دعاي جوشن کبير و دعاي کميل و دعاي عرفۀ امام حسين (ع) است.
يعني به اين نقطه رسيدند که کليد همۀ امور در دست اوست؛ از اول تا روز مرگ، چشم و گوش اويند. دلشان هم عاشق او است. اهل توحيد عجيب هم اعتقاد دارند که او در کوران مشکلات، دست عاشقش را ميگيرد.
(وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجا * وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لايَحْتَسِب)[17]
حكايت برخورد ملا محمد تقي مجلسي با اراذل و اوباش
اوباش فاسد به سردستۀ خود گفتند: ما در اين منطقه، يک مزاحم داريم؛ اين را از سر راه بردار. گفت: مزاحم ما كيست؟ گفتند: ملا محمد تقي مجلسي.[18] خيلي آدم بد پيلهاي است. هميشه از اين محله رد ميشود، ميگويد: برادر عرق نخور جهنم ميروي، برادر زنا نکن جهنم ميروي؛ بيا با خدا آشتي کن. ما نميخواهيم، مگر زور است. گفت: حال او را ميگيرم. آمد پرسيد: چه کسي خيلي مريد ملا محمد تقي است. او را پيدا کرد و به او گفت: ملا محمد تقي را شب جمعه به خانهات دعوت كن؛ اما به او نگو كه ما ميآييم. ما سي نفر هستيم، براي ما غذا بپز؛ ما ميآييم. هيچ چيز به او نگو. گفت: باشد؛ و با ترس خدمت مرحوم مجلسي گفت: آقا شب جمعه، برای شام به منزل، تشريف بياوريد. مرحوم مجلسي هم به او مطمئن بود كه او اهل خداست؛ گفت: ميآيم. اما بعد از نماز جماعت، خواهم آمد. مرحوم مجلسي وارد شد، ولي ديد که غذاهاي موجود زياد است. گفت: حتماً بازاري متدين را دعوت کرده که ناگهان در سالن باز شد، عدّهاي فاسق بدون سلام همه وارد شده، نشستند و پا را روي پا انداختند. نقشهاي کشيده بودند و زن جوان زيباي بدکارهاي را ديده بودند كه آخر مجلس بيايد. آن زمان هم بدکارهها چادري بودند. گفتند: تا در اتاق را باز کرديم، چادرت را بينداز و آرايش کرده بايست؛ تصنيف بخوان و برقص! ما هم كسي را ميفرستيم اهل محل را بياورند، به آنها بگوييم اين شيخي است که ميگوييد اهل خدا و اهل نماز است.
تو با خداي خود انداز کار و دل خوش دار
کـه رحـم اگـر نکنـد مدّعـي خـدا بکنــد
ز ملک تــا ملکـوتش حجــاب بـردارنـد
هر آنکه خـدمت جـام جهـاننمـا بکنـد
طبيب عشق مسيحادم است و مشفق ليک
چـو درد در تـو نبينـد کــه را دوا بکنـد[19]
ناگهان در خانه باز شد، زن جوان و آرايشکردۀ بيحجاب وسط مجلس پريد و دايره را بلند کرد و شروع کرد.
در کوي نيکنامي ما را گذر ندادند گر تو نميپسندي تغيير ده قضا را[20]
مرحوم مجلسي هم سرش را بلند کرد و گفت: گر تو نميپسندي تغيير ده قضا را.
آن زن به سجده افتاد و ناله کرد: خدايا! غلط کردم. همه به سجده رفتند، شب جمعه بود. مرحوم مجلسي هم دعاي کميل خواند و همه را ديوانه کرد. خدا عاشقش را تنها نميگذارد. آنان نگاهشان به خدا اين است که کارگشا است. يا مقلب القلوب، دلها را تغيير ميدهد. زن بدکاره يک دفعه روي خاک ميافتد و يارب يارب ميگويد. فردا همه در صف اول نماز جماعت بودند. مرحوم مجلسي با يک دنيا تواضع، شاخ شيطاني را شکست و خدا هم بيدارشان کرد.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
پی نوشت ها:
[1]) نهجالبلاغه، حکمت 131: «وَ قَالَ7 وَ قَدْ سَمِعَ رَجُلًا یذُمُّ الدُّنْیا أَیهَا الذَّامُّ لِلدُّنْیا الْمُغْتَرُّ بِغُرُورِهَا الْمَخْـدُوعُ بِأَبَاطِیلِهَا أَ تَغْتَـرُّ بِالدُّنْیا ثُمَّ تَذُمُّهَا أَنْتَ الْمُتَجَرِّمُ عَلَیهَـا أَمْ هِی الْمُتَجَرِّمَةُ عَلَیکÛ
Ü ... مَصْرَعَک إِنَّ الدُّنْیا دَارُ صِدْقٍ لِمَنْ صَدَقَهَا وَ دَارُ عَافِیةٍ لِمَنْ فَهِمَ عَنْهَا وَ دَارُ غِنًى لِمَنْ تَزَوَّدَ مِنْهَا وَ دَارُ مَوْعِظَةٍ لِمَنِ اتَّعَظَ بِهَا مَسْجِدُ أَحِبَّاءِ اللَّهِ وَ مُصَلَّى مَلَائِکةِ اللَّهِ وَ مَهْبِطُ وَحْی اللَّهِ وَ مَتْجَرُ اولیاءِ اللَّهِ اکتَسَبُوا فِیهَا الرَّحْمَةَ وَ رَبِحُوا فِیهَا الْجَنَّةَ.»
[2]) انعام/ 73: «اوست که آسمان ها و زمین را به درستى آفرید.»
[3]) حافظ شیرازی.
[4]) تکویر/ 1 ـ 6: «هنگامى که خورشید را به هم درپیچند * و هنگامى که ستارگان تیره و بى نور شوند * و هنگامى که کوه ها را به حرکت آرند و از جا برکنند * و هنگامى که اموال نفیس و با ارزش رها و بى صاحب شود * و هنگامى که همه حیوانات وحشى محشور شوند * و هنگامى که دریاها مشتعل و برافروخته گردند.»
[5]) القارعه/ 1 ـ 5: «آن کوبنده * چیست آن کوبنده؟ * و تو چه مى دانى آن کوبنده چیست؟ *Û Ü روزى که مردم [در سراسیمگى] چون پروانه هاى پراکنده اند * و کوه ها مانند پشم رنگینِ حلاجى شده گردد!»
[6]) إرشاد القلوب، 1/40: «قَالَ النَّبِی9 أَعْمَارُ أُمَّتِی بَینَ السِّتِّینَ إِلَى السَّبْعِینَ وَ قَلَّ مَنْ یتَجَاوَزُهَا.
و جاء فی قوله تعالى: أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْکمْ ما یتَذَکرُ فِیهِ مَنْ تَذَکرَ آنها معاتبة لابن الأربعین و قیل لابن ثمانیة عشر وَ جاءَکمُ النَّذِیرُ الشیب و فی قوله وَ قَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْکبَرِ عِتِیا جاوزت الستین و روی أن لله تعالى ملکا ینادی یا أبناء الستین عدوا أنفسکم فی الموتى.»
[7]) نهجالبلاغه، خطبۀ149؛ الکافی، 1/299، باب الإشارة والنص على الحسن بن علی، حدیث6: «عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ إِسْحَاقَ الْأَحْمَرِی رَفَعَهُ قَالَ لَمَّا ضُرِبَ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ7 حَفَّ بِهِ الْعُوَّادُ وَ قِیلَ لَهُ Û
Ü یا أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ أَوْصِ فَقَالَ اثْنُوا لِی وِسَادَةً ثُمَّ قَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ حَقَّ قَدْرِهِ مُتَّبِعِینَ أَمْرَهُ وَ أَحْمَدُهُ کمَـا أَحَبَّ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ الْوَاحِدُ الْأَحَدُ الصَّمَدُ کمَا انْتَسَبَ أَیهَا النَّاسُ کلُّ امْرِئٍ لَاقٍ فِی فِرَارِهِ مَا مِنْهُ یفِرُّ وَ الْأَجَلُ مَسَاقُ النَّفْسِ إِلَیهِ وَ الْهَرَبَ مِنْهُ مُوَافَاتُهُ کمْ أَطْرَدْتُ الْأَیامَ أَبْحَثُهَا عَنْ مَکنُونِ هَذَا الْأَمْرِ فَأَبَى اللَّهُ عَزَّ ذِکرُهُ إِلَّا إِخْفَاءَهُ هَیهَاتَ عِلْمٌ مَکنُونٌ أَمَّا وَصِیتِی فَأَنْ لَاتُشْرِکوا بِاللَّهِ جَلَّ ثَنَاؤُهُ شَیئاً وَ مُحَمَّداً9 فَلَا تُضَیعُوا سُنَّتَهُ أَقِیمُوا هَذَینِ الْعَمُودَینِ وَ أَوْقِدُوا هَذَینِ الْمِصْبَاحَینِ وَ خَلَاکمْ ذَمٌّ مَا لَمْ تَشْرُدُوا حُمِّلَ کلُّ امْرِئٍ مَجْهُودَهُ وَ خُفِّفَ عَنِ الْجَهَلَةِ رَبٌّ رَحِیمٌ وَ إِمَامٌ عَلِیمٌ وَ دِینٌ قَوِیمٌ أَنَا بِالْأَمْسِ صَاحِبُکمْ وَ أَنَا الْیوْمَ عِبْرَةٌ لَکمْ وَ غَداً مُفَارِقُکمْ... .»
[8]) اوحدی مراغی.
[9]) نهجالبلاغه، حکمت 77: «یا دُنْیا یا دُنْیا إِلَیک عَنِّی أَ بِی تَعَرَّضْتِ أَمْ إِلَی تَشَوَّقْتِ لَا حَانَ حِینُک هَیهَاتَ غُرِّی غَیرِی لَا حَاجَةَ لِی فِیک قَدْ طَلَّقْتُک ثَلَاثاً لَا رَجْعَةَ فِیهَا فَعَیشُک قَصِیرٌ وَ خَطَرُک یسِیرٌ وَ أَمَلُک حَقِیرٌ آهِ مِنْ قِلَّةِ الزَّادِ وَ طُولِ الطَّرِیقِ وَ بُعْدِ السَّفَرِ وَ عَظِیمِ الْمَوْرِدِ.»
[10]) آل عمران/ 140: «و ما این روزها [ىِ پیروزى و ناکامى] را [به عنوان امتحان] در میان مردم مى گردانیم [تا عبرت گیرند].»
[11]) حدید/ 7: «و از اموالى که خدا شما را در آن جانشین خود قرار داده، انفاق کنید.»
[12]) توبه/ 111: «یقیناً خدا از مؤمنان جان ها و اموالشان را به بهاى آنکه بهشت براى آنان باشد، خریده.»
[13]) بحارالأنوار، 69/49، باب 94، ذیل حدیث 58: «قَالَ النَّبِی9: الْفُقَرَاءُ مُلُوک أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ النَّاسُ کلُّهُمْ مُشْتَاقُونَ إِلَى الْجَنَّةِ وَ الْجَنَّةُ مُشْتَاقَةٌ إِلَى الْفُقَرَاءِ.»
بحارالأنوار، 69/54، باب 94، ذیل حدیث 85: «قَالَ أَبُوذَرٍّ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَیهِ یا رَسُولَ اللَّهِ الْخَائِفُونَ الْخَاشِعُونَ الْمُتَوَاضِعُونَ الذَّاکرُونَ اللَّهَ کثِیراً یسْبِقُونَ النَّاسَ إِلَى الْجَنَّةِ قَالَ لَا وَ لَکنَّ فُقَرَاءَ الْمُؤْمِنِینَ یأْتُونَ فَیتَخَطَّوْنَ رِقَابَ النَّاسِ فَیقُولُ لَهُمْ خَزَنَةُ الْجَنَّةِ کمَا أَنْتُمْ حَتَّى تُحَاسَبُوا فَیقُولُونَ بِمَ نُحَاسَبُ فَوَ اللَّهِ مَا مَلِکنَا فَنَجُورَ وَ نَعْدِلَ وَ لَاأُفِیضَ عَلَینَا فَنَقْبِضَ وَ نَبْسُطَ وَ لَکنْ عَبَدْنَا رَبَّنَا حَتَّى أَتَانَا الْیقِینُ.»
الکافی،2/260، بَابُ فَضْلِ فُقَرَاءِ الْمُسْلِمِینَ، حدیث 1: «عَنْ أَبِی عَبْدِاللَّهِ7 قَالَ إِنَّ فُقَرَاءَ الْمُسْلِمِینَ یتَقَلَّبُونَ فِی رِیاضِ الْجَنَّةِ قَبْلَ أَغْنِیائِهِمْ بِأَرْبَعِینَ خَرِیفاً ثُمَّ قَالَ سَأَضْرِبُ لَک مَثَلَ ذَلِک إِنَّمَا مَثَلُ ذَلِک مَثَلُ سَفِینَتَینِ مُرَّ بِهِمَا عَلَى عَاشِرٍ فَنَظَرَ فِی إِحْدَاهُمَا فَلَمْ یرَ فِیهَا شَیئاً فَقَالَ أَسْرِبُوهَا وَ نَظَرَ فِی الْأُخْرَى فَإِذَا هِی مَوْقُورَةٌ فَقَالَ احْبِسُوهَا.»
[14]) بحارالأنوار، 14/326، باب 21، حدیث 40: «أَوْحَى اللَّهُ إِلَى عِیسَى7 أَنْ کنْ لِلنَّاسِ فِی الْحِلْمِ کالْأَرْضِ تَحْتَهُمْ وَ فِی السَّخَاءِ کالْمَاءِ الْجَارِی وَ فِی الرَّحْمَةِ کالشَّمْسِ وَ الْقَمَرِ فَإِنَّهُمَا یطْلُعَانِ عَلَى الْبَرِّ وَ الْفَاجِرِ.»
[15]) بحارالأنوار، 14/326، باب 21، حدیث 40: «أَوْحَى اللَّهُ إِلَى عِیسَى7 أَنْ کنْ لِلنَّاسِ فِی الْحِلْمِ کالْأَرْضِ تَحْتَهُمْ وَ فِی السَّخَاءِ کالْمَاءِ الْجَارِی وَ فِی الرَّحْمَةِ کالشَّمْسِ وَ الْقَمَرِ فَإِنَّهُمَا یطْلُعَانِ عَلَى الْبَرِّ وَ الْفَاجِرِ.»
[16]) بحارالأنوار، 46/88، باب 5، حدیث 77: «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْحَاقَ أَنَّهُ کانَ نَاسٌ مِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ یعِیشُونَ لَایدْرُونَ مِنْ أَینَ مَعَاشُهُمْ فَلَمَّا مَاتَ عَلِی بْنُ الْحُسَینِ فَقَدُوا مَا کانُوا یؤْتَوْنَ بِهِ بِاللَّیلِ.»
وسائل الشیعه، 9/402، باب 14، حدیث 12336: «عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِی فِی حَدِیثٍ قَالَ وَ کانَ عَلِی بْنُ الْحُسَینِ7 لَیخْرُجُ فِی اللَّیلَةِ الظَّلْمَاءِ فَیحْمِلُ الْجِرَابَ فِیهِ الصُّرَرُ مِنَ الدَّنَانِیرِ وَ الدَّرَاهِمِ حَتَّى یأْتِی بَاباً بَاباً فَیقْرَعَهُ ثُمَّ ینَاوِلَ مَنْ یخْرُجُ إِلَیهِ فَلَمَّا مَاتَ عَلِی بْنُ الْحُسَینِ7 فَقَدُوا ذَلِک فَعَلِمُوا أَنَّ عَلِی بْنَ الْحُسَینِ7 الَّذِی کانَ یفْعَلُ ذَلِک.»
[17]) طلاق/ 2 ـ 3: «و هر که از خدا پروا کند، خدا براى او راه بیرون شدن [از مشکلات و تنگناها را] قرار مى دهد. * و او را از جایى که گمان نمى کند، روزى مى دهد.»
[18]) شرح حال ایشان در کتاب وسایل هدایت، جلسۀ 24 آمده است.
[19]) حافظ شیرازی.
[20]) حافظ شیرازی.
منبع : پایگاه عرفان