نظر دانشمندان غیر مسلمان درباره امیرالمومنین
جورج جرداق مسيحي درباره اين بزرگ مرد آقا اميرالمؤمنين علي (ع) مي گويد:
در پيشگاه حقيقت و تاريخ برابر است چه اين بزرگ مرد را بشناسي و چه نشناسي زيرا حقيقت و تاريخ گواهي مي دهند که او عنصر بي پايان فضيلت، شهيد و سالار شهيدان نداي عدالت انساني و شخصيت جاودانه شرق است.
اي جهان چه مي شد اگر همه نيروهايت را درهم مي فشردي و در هر روزگاري شخصيتي مانند (آقا) علي (ع) با آن عقل و قلب و زبان و شمشير نمودار مي کردي اسلام علي (ع) مانند اسلام ساير مسلمانان در شرايط خاصي نبود، اسلام او از نهاد قلبش مانند جريان آب از سرچشمه جوشش داشت، نيايش هر يک از مسلمانان آن روز در آغاز براي بت هاي قريش بود اما نخستين نيايش علي (ع) در برابر خداي محمد(ص) برگزار شد آري اين است اسلام مردي که آنچنان خواسته شده تا در عشق به نيکي و ياري پيامبر رشد کند و رهبر عدالت خواهان و ناخداي کشتي در اعماق طوفانهاي سهمگين و امواج فتنه گردد.
درميان فرزندان آدم و حوا در تاريخ بشريت هيچکس مانند علي (ع) و سقراط در راه حق گام برنداشته است از يک اجتماع نوين و نيازمنديهاي تازه اي بودند که اصول فرسوده اي را در هم ريختند و بنيادي نو درانداختند ولي مردم به دشمني آنان برخاستند.
اما آنها هم مانند کوه در راه حق پاي استقامت بدامن کشيدند هر کدام از اين دو مرد با سرشت انساني پاک و نيروي خرد و دلگرمي روشني نهاد و ايماني که به خيرو نيکي داشت در برابر اشرافيت و سرمايه پرستي و ظلم و قدرتهاي حکومت فاسد مقاومت و مبارزه کرد هر يک از اين دو مرد بزرگ بر انسانيت ميراثي گرانبها بشمار مي رود.
(فراموش نشود که جورج جرداق يک مسيحي است و اين مقايسه علي و سقراط از لحاظ يک مسيحي چندان قابل سرزنش نمي باشد ولي از لحاظ يک مسلمان اين مقايسه مع الفارق است هر چند که سقراط را در هر مرتبه اي هم بشناسند).
چه بزرگ مردي که بشريت او را مقياس مردي و انسانيت مي بيند، آنچنان که اگر کسي به او عشق بورزد و پيرو او باشد، عاشق و جوياي نيکي و عدالت و حق و جوانمردي است، و اگر از محبت او برکنار باشد، از نيکي و فضائل بزرگي سرزده است.
آري نام علي (ع) در تاريخ اسلام انگيزه آرزوهاي هر ستمديده اي است و فريادي است که از گلوي هر مظلومي برمي خيزد تا آنجا که نام علي (ع) مرادف نهضت و اصطلاحات شده است.
از نقطه آساني کار هيچ چيز را نمي توان يافت که در اعلاميه حقوق بشر که سازمان ملل متحد آن را انتشار داده وجود داشته و فرزند ابوطالب در قانونش آن را فرو گذار کرده باشد بلکه در قانون او چيزهائي خواهيد يافت که به مراتب برتر و افزون تر است.
علي (ع) درياي مواجي است که سراسر هستي را فرا گرفته اما از قطره اشک يتيمي طوفاني مي شود.
اين علي (ع) است که در جنگ معني ديگري مي دانست غير آنکه ديگران مي دانستند و به قصد ديگر جنگ مي کرد غير آنکه ديگران مي کردند. با زهد جهاد را برگزيد و زاهدان گوشه انزوا را، مهرباني نسبت به بيچارگان او را به فتح قلعه ها و اميداشت و در راه محبت به درماندگان کاخ ستمگران را با خاک يکسان کرد چون در مکارم اخلاق به حداعلي رسيده بود.
قرن بيستم مي آيد و ناگاه مي نگريم که معاني و ارزشهائي که از شخصيت فرزند ابوطالب نمودار مي شود.همواره در نفوس بزرگ مي گردد و اوج مي گيرد، و ادب اخلاق دامنه داري را نتيجه مي دهد که بدان وسيله وفاي انسان مجسم مي شود به ارجمندترين کيفيت تجسم وفا، و همينگونه زمانها به کمک هم برمي خيزند تا همه با هم در آستانه دوستي و بزرگداشت علي (ع) فرو آيند و همانا اين دوستي عظيم و اين تجليل و بزرگداشت عظيم است که در راه آن بيش از گذشتن هزار سال و با اختلاف زمين ها و شرايط جغرافيائي نابغه معرّه و هنرمندان لبنان بهم مي رسند.
نهج البلاغه علي (ع) از فکر و خيال و عاطفه آياتي بدست مي دهد که تا انساني وجود دارد با ذوق بديع ادبي و هنري وي پيوند خواهد داشت.
عبارات بهم پيوسته و متناسب جوشان از حسي عميق و ادراکي ژرف بيان شده با شور و شوق واقعيت زيبا و نغز، که زيبائي موضوع و بيان در آن بهم آميخته تا آنجا که تعبير با مدلول و شکل با معني چنان يکي مي شود و متحد مي گردد که حرارت با آتش و نور خورشيد با هوا، و آدمي در برابر آن چيزي نيست مگر همانند مردي در برابر سيل خروشان و درياي مواج و تند بادي که مي وزد و تکان مي دهد.
يا مانند مردي در مقابل يک پديده طبيعي که بايد بالضروره و به حکم جبر، جريان به آن نحوي باشد که اکنون هست.
با يگانگي و وحدتي که اگر در اجزاء آن تغييري داده شود وجود آن از بين مي رود و تغيير ماهيت مي دهد. با بياني که اگر براي انتقاد سخن گويد. گوئي تندباد خروشاني است.
اگر فساد و مفسدين را تهديد کند همچون آتشفشانهاي سهمناک و پرغرش زبانه مي کشدو اگر به استدلال منطقي بپردازد عقلها و احساسات و ادراکات بشري را مورد توجه قرار مي دهد، و راه هر دليل و برهاني را مي بندد و عظمت منطق و برهان خود را ثابت مي کند و اگر براي تفکر و دقت دعوت کند حس و عقل را در آدمي همراه مي سازد و بسوي آنچه که مي خواهد سوق مي دهد، و آدمي را با جهان هستي پيوند مي دهد و نيرو و قواي انساني را آنچنان متحد و يگانه مي سازد که حقيقت را کشف مي کند و اگر پند و اندرز دهد، مهر و عاطفه پدري و وفاي انساني و گرمي محبت بي انتها در آن ديده مي شود آنگاه که براي آدمي از ارزش هستي و زيبائيهاي خلقت و کمالات جهان آفرينش سخن مي گويد.
آنها را با قلمي از نور ستارگان در دل قلب مي نويسد و ترسيم مي کند بياني که بلاغتي از بلاغت قرآن است، بياني که در اسباب و اصول بيان عربي به آنچه که بوده و خواهد بود پيوند دارد. تا آنجا که درباره آن گفته اند گفتار او پائين تر از کلام خداوند و بالاتر از سخن مخلوقات است.
انشاء علي (ع) پس از قرآن عالي ترين نمونه بلاغت است، و بلاغت ادبيات علي (ع) هميشه در خدمت تمدن و بشريت بوده و خواهد بود.
واقعا سزاوار است که در جهان امروز آتش افروزان جنگ و عوامل و مسببين بدبختي ملتها و افراد به سخنان و کلمات قهرمان انديشه عربي، بزرگمرد وجدان انساني علي بن ابيطالب (ع) گوش فرا دهند و آن را حفظ کنند و در مقابل گوينده بزرگ آن سخنان سر تعظيم فرو آورند....
بولس سلامه مسيحي مي گويد:
آري من يک مسيحي هستم ولي ديده باز دارم و تنگ بين نيستم من يک مسيحي هستم که درباره شخصيت بزرگي صحبت مي کنم که مسلمانان درباره او مي گويند خدا از او راضي است.صفا با اوست و شايد هم خدا به او احترام مي گذارد و مسيحيان در اجتماعات خود از وي سخن گفته از تعليمات او سرمشق مي گيرند و دينداريش را پيروي مي نمايند، از آنجا که در آئينه تاريخ مردم پاک و نفس کش بخوبي نمايان هستند مي توان علي (ع) را بزرگتر از همه آنها شناخت.
او بطوري از وضع رقت بار يتيمان و فقيران متاءثر و غمگين مي گشت که حالت وحشتناکي بخود مي گرفت.
اي علي شخصيت تو مرتفع تر از مدار ستارگان است و اين خصائص نور است که پاک و منزه باقي مانده گرد و غبار نمي تواند آن را لکه دار و کثيف نمايد.
آن کس که از حيث شخصيت ثروتمند و غني است هرگز نمي تواند فقير باشد، نجابت و شرافت او با غم ديگران عالي تر و بزرگتر شده است، شهيد راه دينداري و ايمان با لبخند و رضايت درد و مشقت را مي پذيرد.
اي استاد ادب و سخن شيوه گفتار تو مانند اقيانوس است که در عرصه پهناور آن روح ها بهم مي رسند و به يکديگر مي پيوندند.
ميخائيل نعيمه مسيحي مي گويد:
البته قهرمانيهاي علي (ع) فقط منحصر به ميدان کارزار نيست بلکه او در روشن انديشي، پاکي وجدان، شيوايي بيان، عمق و کمال انسانيت، شور و حرارت ايمان، بلندي همت و فکر، ياوري و هواداري از رنجديده ها و ستم کشيده ها در قبال جفاکاران و ستم پيشگان، فروتني در مقابل حق هر کجا که تجلي کند نيز قهرمان بوده و به هر اندازه که از زمان آن بگذرد هميشه پناهگاه پرمايه اي است که امروز و هر روز ديگري که شوق ما براي پي ريزي اجتماع و زندگي سعادتمندانه و فاصله اي شديد مي شود بسوي آن رو مي کنيم.
در واقع بر مورخ و نويسنده اي به هر اندازه که با هوش و با شخصيت نکته سنج نابغه هم باشد امکان ندارد که حتي در هزار صفحه بتواند تصوير کاملي از علي (ع) نشان دهد و براي شما مجسم سازد و بتواند رويدادهاي مهمي را که در دوران آن به وقوع پيوسته به نحو شايسته اي روشن سازد پس آنچه را که علي (ع) درباره آن فکر و دقت نموده و آنچه که اين شخصيت بزرگ عربي بين خود و خداي خود گفته و عمل کرده است از اموري است که هرگز هيچ گوشي آن را نشنيده و هيچ چشمي آن را نديده البته آن خيلي بيشتر از آن است که با دستش نمودار و يا با قلم و زبانش آشکار کرده است.
گابريل دانگيري درباره شخصيت علي (ع) مي گويد:
شخصيت علي (ع) داراي دو خاصيت برجسته و ممتاز است که در هيچ يک از قهرمانان بزرگ نمي توان يافت نخست آنکه علي (ع) در عين حال که عنوان قهرماني و امام هر دو را دارا بود.
سردار جنگي شکست ناپذير و عالم الهي و فصيح ترين خطباي صدر اسلام بشمار مي رفت. آيا ممکن است (رولان) و (بايار) دو قهرمان مشهور تاريخ اروپا را تصور کرد که متون مقدس را استادانه تفسير نموده و نکات مهم تورات و انجيل را شرح داده و از بالاي منبر نطق نموده و بغرنج ترين معضلات قانون مدني و قانون جزا راحل نمايند؟
آيا مي توان (سن تماس داکن) و (سن ژان کريز و ستوم) يا(سونه) روحاني بزرگ مذهب را در نظر مجسم کرد که شمشير بدست به خيل دشمنان هجوم کرده و ديوارهاي محکم ترين دژها را فرو ريزند؟
خاصيت دوم علي (ع) اين است که از نظر تمام مذاهب اسلام مورد ستايش و تکريم است و بي آنکه او خود خواسته باشد، تمام فرق و مذاهب اسلامي او را پيشواي خود مي شناسند، در صورتي که پيشواياني از قبيل (نسطوريوس ) و (فوسيوس) و (لوتر) فقط مورد احترام کليساهاي خود هستند و از نظر کليساهاي ديگر طرد شده اند.
علي (ع) خطيبي زبردست و نويسنده اي توانا و قاضي عاليقدري مي باشد و در صف مؤسسين و واضعين مکتب ها مقام اول را دارد، و مکاتبي که او تاسيس نموده از لحاظ صراحت و روشني و استحکام منطق و همچنين از لحاظ تمايل بارز آنها به ترقي و تجدد امتياز دارد.
علي (ع) بلند همتي و نجابت را براستي از حد گذرانده بود، بلاغت علي (ع) به پايه اي است که گوئي سخن را مانند جواهر تراشي مي دهد.
توماس کارلايل مي گويد:
پيامبر اسلام سالياني دراز رسالت خود را به عالميان ابلاغ مي نمودند و اشراف قريش و حتي اقوام و اقارب او با او مخالفت مي کردند تا اينکه روزي مي گفت: آيا کسي به ياري من و اعلاء کلمه حق قيام خواهد کرد؟
تنها کسي که دعوت او را اجابت نمودند نوجواني 16 ساله بنام علي بود که تمام بزرگان مکه و اکابر قريش و اقوام و اقارب او، صاحب دعوت و ناصر، او را مضحکه نمودند و لکن اشتباه نمودند و ندانستند که اينکار بيهوده و بازي نيست.
نمي توانيم از ستايش و مدح علي خودداري کنيم زيرا جواني بود شريف القدر و بزرگ منش، سرچشمه رحمت و لطف و رأفت آميخته بود و عدل و داد تنها شعار اخلاقي اين قهرمان مذهبي بشمار مي رفت بهترين شاهد اين مدعا عبارتي است که پيش از رحلت خود با فرزندان خود در باب قصاص قاتل گفت و فرمود: اگر من زنده ماندم عفو يا قصاص ضارب با خود من و اگر در گذشتم اين فسخ عزيمت کرد. کار با شماست.
ولي اگر خواستيد او را قصاص کنيد در برابر ضربتي که به من وارد آورده است فقط يک ضربت به او بزنيد و اگر از او درگذريد و خطاي او را ببخشيد به پرهيزگاري و جوانمردي نزديکتر خواهد بود.
رودلف ژايگر آلماني مي گويد:
در صدر اسلام علي بن ابيطالب (ع) يکي از دانشمندان معدود اسلام بود و علي (ع) را در کشورهاي خارج بخصوص در ايران خوب مي شناختند در صورتيکه مردي جوان بشمار مي آمدو کمتر اتفاق مي افتاد که يک دانشمند جوان بتواند در خارج از زادگاه خود معروفيت و احترام پيدا کند.
يکي از علل ارادت ايرانيان به علي (ع) معروفيت و احترامي است که وي به عنوان يک دانشمند در ايران داشت.
به همين جهت قبل از سقوط مدائن دانشگاه جندي شاپور (واقع در خوزستان امروزي) از علي (ع) دعوت کرد که براي تدريس به آنجا برود و علي (ع) هم مي خواست عازم ايران شود ولي جنگ عرب و ايران پيش آمد و علي (ع) فسخ عزيمت کرد.
استاد فؤاد افرام بستاني مسيحي، استاد ادبيات عربي در بيروت در کتاب علي بن ابيطالب مي نويسد:
علي بن ابيطالب (ع) داراي شخصيت جذابي است که مورخان و دانشمندان در پيرامون آن قلمفرسائي نموده اند. و عقول نقادان و اشخاص فکور در فهم اين شخصيت کوشش کرده اند و سالکان و زاهدان به هدايت او راه پيموده اند و بسياري از ادباء در زير پرچم آن حضرت قد افراشته اند. و اختلاف آراء و نظريات متباين در صدها سال براي افزوني ظهور مقام بلند و عقل نيرومند او بوجود آمده.
شگفتا عظمت اين مرد بزرگ تا چه حد است و علو مقام اين مجسمه ادب تا چه پايه است؟
علي (ع) داراي روح بزرگ و اخلاص شديد و ايمان قوي بود.
علي (ع) در هموار ساختن راه اسلام که دين جديدي بود و خوشنود کردن پيغمبر(ص) پسر عمويش خود را مي گداخت. در آن موقع که پيغمبر(ص) ناچار شد به مدينه فرار کند، علي (ع) بجاي آن حضرت قرار گرفت و به خود کوچکترين هراسي راه نداد.
علي (ع) نيمي از عمر خود را در مبارزه با بت پرستان و مشرکان بسر برد و بقيه را در احتياجات و اعتراضات صرف کرد و با مردان و ياراني انيس و جليس شد که اغلب آنها معني اخلاص را نمي فهميدند.
علي (ع) در آن هنگام که ديد نتيجه زحماتش مانند ذرات متلاشي شده دست به گريبان شد و در صلاحيت بشر براي اصلاح شک کرد و وقتي ديد حق را نفهميده. به رايگان از دست مي دهند حيات و زندگي را ملامت نمود.
حکمت نزد پسر ابوطالب پرمعني و زيبا است عقل بي درنگ و خالص و بي نشان او حکمت را گرفته و در بوته انديشه خود فرو گداخت سپس بصورتي چنان زيبا نشان داد که هستي را به اهتزاز در آورد.
پس علي (ع) بيش از هر کس حکيم است، او در تمام مواعظ و خطبه هاي خود فيلسوفي بي مانند است.
جبران خليل جبران فيلسوف و شاعر بزرگ مسيحي لبنان مي گويد:
به عقيده من پسر ابوطالب اولين قديسي است که با روح کلي ملازم شده و با او همنشيني ها داشته است، و آهنگهاي ابديت را از روح کلي شنيده و در گوش قومي که از اين گونه نغمه ها نشنيده بودند. منعکس ساخته است. هر کس از او خوشش آيد بر فطرت توحيد است و هر کس که با او دشمن است از انباء جاهليت است.
پسر ابوطالب شهيد راه عظمت خود شد. در حالتي از دنيا گذشت که نماز را بر زبان داشت و قلبش از شوق لقاي پروردگار سرشار بوده اعراب حقيقت مقام و موقعيت آن حضرت را نشناختند تا آن زمان که مرداني از ايران ظهور کردند که گوهر را از سنگريزه تشخيص دادند.
بارون کاراديفو مي گويد:
علي (ع) همچون قهرمان شکست ناپذير دوشادوش پيامبر پيکار و معجزاتي نشان داد و پيامبر به او مهر ورزيد و اطميناني عميق به وي داشت تا آنجا که يک روز در حالي که به وي اشاره مي کرد چنين گفت:هر کس را من سرور و آقايم تو نيز سرور و آقا هستي. علي (ع) قهرماني رزمنده و شهسواري پاک نهاد و پاکباز و امامي شهيد بود که روحي بس عميق و آرام داشت که در ژرفاي آن اسرار خدائي نهفته بود.
استاد سليمان کتاني دانشمند و اديب مسيحي در کتاب (الامام علي نبراس و متراس) يا امام علي (ع) مشعلي و دژي مي گويد:
چه کم اند کساني که از سرنوشت علي بن ابيطالب (ع) عبرت گرفته باشند....
زندگي از ايشان مايه بگيرد و برفراز نسل هاي بشر همچون مشعلي فروزان نهاده باشند تا با سوز و فروز پيوسته اي راه بشريت را روشن سازند.
و يا همه کمي، به ستونهائي مي مانند که در ميانه پهنه هاي معبدي به پا ايستاده و سنگين هاي توانفرسا را بر دوش گرفته باشند تا از فراز بلندي هايش به مناره ها نور افشانند.
بسان کوهسارند، که وزش تند بادهاي باران ريز و غرش ابرها را به سينه مي گيرد، تا از چشمه ساران دامنه اش جويبارهايي با برکت و لطف و زيبائي بردشت ها روان گردند. در ميان همين گروه کم شمار چهره علي بن ابيطالب (ع) مي درخشد.
آن هم در هاله اي از تابش رسالت. در تاريک ترين شبي که طولاني سياهي اعصار و قرون را با خود داشت، و آدمي را به زير خروارها ستم و انحراف به گور سرد خاموشي و فراموشي خوابانده بود....
مردي به وجود آمد با گنجينه هائي گرانبار از مواهب و استعداد و فضائل که نمي شود کسي بدان دست يابد و هم طراز نوابغ و قهرمانان بزرگ نشود.
سخن را به علي بن ابيطالب (ع) کشاندم، آبي پاک که عطش مرا فرو بنشاند و مايه تسلي خاطر من است.اي سرور من! آيا اين روا و سزاست که به جاي فراهم آمدن به خدمتت درباره ات اختلاف پيدا کنند.؟
با اين مناجات، مي خواهم رو به آستان علي بن ابيطالب (ع) آورم و سخن آغاز کنم، و مي دانم که در آمدن به آستان وي کم تر از در آمدن به محراب نيست.
آن علي (ع) که در مکه بزاد و شصت سال بزيست و سپس شهيد شد با گذشت چهارده قرن هنوز زنده است و فرسودگي کفن را به خود نديده است.
هر سخني درباره علي بن ابيطالب (ع) گفته شود، که او را در مکان و زمان محصور دارد، جز سخن پردازي و ترتيب الفاظ نخواهد بود. گام هرگز به محراب اين سرور بزرگوار نخواهم نهاد، مگر به حالي که سر از تعظيم و ستايش بر درگهش فرو افکنده، و مهر سکوت بر لب، و گوش پند نوش فرا داده باشم.
در دست او شمشيري درخشان و بران و روان بود با دو لبه: لبه اي بر سپرو ديگر لبه بر کاغذ.
و در دو جبهه مبارزه مي کرد: جبهه پيکار مسلحانه، و جبهه پيکار اعتقادي، به خاطر بر قراري نظم و حق و عدالت.
عفت و راستي در وي چنان محکم و پر صلابت است که سپر و تيغ در دو دستش، پارسايي و بخشندگي دو بالند که او را به سايه خويش گرفته اند: تقوي و ايمان دو احساس صميم و وفا دارند و دو چشمه پاک که در سينه اش نفوذ کرده و از زبانش جوشيده است، چنان که او را چون شمشيري در برانداختن بت هاي کعبه به کار مي آيند و در همان حال او را قبله اهل اسلام مي سازند.
حق و عدالت، دو صفت همراهند و دو گردن بند بي همتاو درخشان... در وجدانش احساسند و در بيانش برهان و در شمشيرش بران. عشق و اخلاص، دو رشته متيني بودند که دل و زبانش را به هم مي پيوستند... و بشريت را با همه گروهها و نژادهايش در نظرش يگانه مي نمودند.
مواهب و فضائلي در شخصيت علي بن ابيطالب (ع) شکل گرفت و تبلور يافت که انسان، ارزش خويش را از او مي گيرد و به او مديون است.
از علي بن ابيطالب (ع) پوزش مي خواهم اگر نتوانستم بخوبي از عهده برآيم که او خوب ترين پوزش پذيران است و سرآمد بخشايشگران.
کار و شاعر مسيحي معاصر مي گويد:
سلام بر تو اي پرچم دار حقانيت انکار ناپذير حق، اي يکپارچه ترين مردان قرون ديرين..... اي دست خدا..... دست آسمان..... دست زمين.....
سلام بر تو اي اميرالمؤمنين..... اي انسان فناناپذير، انسان جاوداني، تو اي علي اي مرد تکرار ناپذير تاريخ..... تو شمشير برهنه بر دست در وحشي ترين ادوار تاريخ زندگي، بخاطر نجات بشر از چنگ ظلمت، بخاطر رهائي بندگان گمنام و بيگناه خدا از سيه چال زندگي، متين و مطمئن و سرافراز سينه بازت را پناهگاه قلب محبت پرور نغمه پردازت را طپش به طپش به پاي حقيقت ريختي.
شبها خودت را بخاطر راحت خواب درماندگان با بيداري هاي پايان ناپذير به هم آميختي... صميمانه استدعا مي کنم، اي شاه مردان، پذيرا باش.
درود بي پايان يکي از بندگان مسيح را که در مقابل عظمت روح تو زانو به زمين زده است. من به همان مسيح که مي پرستم سوگند، مطمئنم که اگر مسيح زنده بود با کمال صميميت همراه من بر شرافت يکپارچه تو، به عدم نيازت به فکر آفريننده و سپهر پروازت درود مي فرستاد.
دکتر شبلي شميّل ماترياليست معروف ميگويد:
علي بزرگ بزرگان جهان و تنها نسخه منحصر بفردي است که در گذشته و حال شرق و غرب جهان نمونه اي مانند او را نديده است.
فؤاد جرداق مسيحي مي گويد:
هر گاه دشواريهاي زندگي به من رو مي آورد و از رنج روزگار آزرده مي شوم به آستان علي (ع) از اندوه خود پناه مي برم زيرا او پناهگاه هر ماتمي است، او بر ستمکاران همچون رعد و برشکست خوردگان ياوري دلسوز و مشفق است
جرجي زيدان مسيحي مي گويد:
اگر بگويم مسيح از علي بالاتر است عقلم اجازه نمي دهد و اگر بگويم علي از مسيح بالاتر است دينم اجازه نمي دهد.
جورج جرداق مسيحي درباره اين بزرگ مرد آقا اميرالمؤمنين علي (ع) مي گويد:
در پيشگاه حقيقت و تاريخ برابر است چه اين بزرگ مرد را بشناسي و چه نشناسي زيرا حقيقت و تاريخ گواهي مي دهند که او عنصر بي پايان فضيلت، شهيد و سالار شهيدان نداي عدالت انساني و شخصيت جاودانه شرق است.
اي جهان چه مي شد اگر همه نيروهايت را درهم مي فشردي و در هر روزگاري شخصيتي مانند (آقا) علي (ع) با آن عقل و قلب و زبان و شمشير نمودار مي کردي اسلام علي (ع) مانند اسلام ساير مسلمانان در شرايط خاصي نبود، اسلام او از نهاد قلبش مانند جريان آب از سرچشمه جوشش داشت، نيايش هر يک از مسلمانان آن روز در آغاز براي بت هاي قريش بود اما نخستين نيايش علي (ع) در برابر خداي محمد(ص) برگزار شد آري اين است اسلام مردي که آنچنان خواسته شده تا در عشق به نيکي و ياري پيامبر رشد کند و رهبر عدالت خواهان و ناخداي کشتي در اعماق طوفانهاي سهمگين و امواج فتنه گردد.
درميان فرزندان آدم و حوا در تاريخ بشريت هيچکس مانند علي (ع) و سقراط در راه حق گام برنداشته است از يک اجتماع نوين و نيازمنديهاي تازه اي بودند که اصول فرسوده اي را در هم ريختند و بنيادي نو درانداختند ولي مردم به دشمني آنان برخاستند.
اما آنها هم مانند کوه در راه حق پاي استقامت بدامن کشيدند هر کدام از اين دو مرد با سرشت انساني پاک و نيروي خرد و دلگرمي روشني نهاد و ايماني که به خيرو نيکي داشت در برابر اشرافيت و سرمايه پرستي و ظلم و قدرتهاي حکومت فاسد مقاومت و مبارزه کرد هر يک از اين دو مرد بزرگ بر انسانيت ميراثي گرانبها بشمار مي رود.
(فراموش نشود که جورج جرداق يک مسيحي است و اين مقايسه علي و سقراط از لحاظ يک مسيحي چندان قابل سرزنش نمي باشد ولي از لحاظ يک مسلمان اين مقايسه مع الفارق است هر چند که سقراط را در هر مرتبه اي هم بشناسند).
چه بزرگ مردي که بشريت او را مقياس مردي و انسانيت مي بيند، آنچنان که اگر کسي به او عشق بورزد و پيرو او باشد، عاشق و جوياي نيکي و عدالت و حق و جوانمردي است، و اگر از محبت او برکنار باشد، از نيکي و فضائل بزرگي سرزده است.
آري نام علي (ع) در تاريخ اسلام انگيزه آرزوهاي هر ستمديده اي است و فريادي است که از گلوي هر مظلومي برمي خيزد تا آنجا که نام علي (ع) مرادف نهضت و اصطلاحات شده است.
از نقطه آساني کار هيچ چيز را نمي توان يافت که در اعلاميه حقوق بشر که سازمان ملل متحد آن را انتشار داده وجود داشته و فرزند ابوطالب در قانونش آن را فرو گذار کرده باشد بلکه در قانون او چيزهائي خواهيد يافت که به مراتب برتر و افزون تر است.
علي (ع) درياي مواجي است که سراسر هستي را فرا گرفته اما از قطره اشک يتيمي طوفاني مي شود.
اين علي (ع) است که در جنگ معني ديگري مي دانست غير آنکه ديگران مي دانستند و به قصد ديگر جنگ مي کرد غير آنکه ديگران مي کردند. با زهد جهاد را برگزيد و زاهدان گوشه انزوا را، مهرباني نسبت به بيچارگان او را به فتح قلعه ها و اميداشت و در راه محبت به درماندگان کاخ ستمگران را با خاک يکسان کرد چون در مکارم اخلاق به حداعلي رسيده بود.
قرن بيستم مي آيد و ناگاه مي نگريم که معاني و ارزشهائي که از شخصيت فرزند ابوطالب نمودار مي شود.همواره در نفوس بزرگ مي گردد و اوج مي گيرد، و ادب اخلاق دامنه داري را نتيجه مي دهد که بدان وسيله وفاي انسان مجسم مي شود به ارجمندترين کيفيت تجسم وفا، و همينگونه زمانها به کمک هم برمي خيزند تا همه با هم در آستانه دوستي و بزرگداشت علي (ع) فرو آيند و همانا اين دوستي عظيم و اين تجليل و بزرگداشت عظيم است که در راه آن بيش از گذشتن هزار سال و با اختلاف زمين ها و شرايط جغرافيائي نابغه معرّه و هنرمندان لبنان بهم مي رسند.
نهج البلاغه علي (ع) از فکر و خيال و عاطفه آياتي بدست مي دهد که تا انساني وجود دارد با ذوق بديع ادبي و هنري وي پيوند خواهد داشت.
عبارات بهم پيوسته و متناسب جوشان از حسي عميق و ادراکي ژرف بيان شده با شور و شوق واقعيت زيبا و نغز، که زيبائي موضوع و بيان در آن بهم آميخته تا آنجا که تعبير با مدلول و شکل با معني چنان يکي مي شود و متحد مي گردد که حرارت با آتش و نور خورشيد با هوا، و آدمي در برابر آن چيزي نيست مگر همانند مردي در برابر سيل خروشان و درياي مواج و تند بادي که مي وزد و تکان مي دهد.
يا مانند مردي در مقابل يک پديده طبيعي که بايد بالضروره و به حکم جبر، جريان به آن نحوي باشد که اکنون هست.
با يگانگي و وحدتي که اگر در اجزاء آن تغييري داده شود وجود آن از بين مي رود و تغيير ماهيت مي دهد. با بياني که اگر براي انتقاد سخن گويد. گوئي تندباد خروشاني است.
اگر فساد و مفسدين را تهديد کند همچون آتشفشانهاي سهمناک و پرغرش زبانه مي کشدو اگر به استدلال منطقي بپردازد عقلها و احساسات و ادراکات بشري را مورد توجه قرار مي دهد، و راه هر دليل و برهاني را مي بندد و عظمت منطق و برهان خود را ثابت مي کند و اگر براي تفکر و دقت دعوت کند حس و عقل را در آدمي همراه مي سازد و بسوي آنچه که مي خواهد سوق مي دهد، و آدمي را با جهان هستي پيوند مي دهد و نيرو و قواي انساني را آنچنان متحد و يگانه مي سازد که حقيقت را کشف مي کند و اگر پند و اندرز دهد، مهر و عاطفه پدري و وفاي انساني و گرمي محبت بي انتها در آن ديده مي شود آنگاه که براي آدمي از ارزش هستي و زيبائيهاي خلقت و کمالات جهان آفرينش سخن مي گويد.
آنها را با قلمي از نور ستارگان در دل قلب مي نويسد و ترسيم مي کند بياني که بلاغتي از بلاغت قرآن است، بياني که در اسباب و اصول بيان عربي به آنچه که بوده و خواهد بود پيوند دارد. تا آنجا که درباره آن گفته اند گفتار او پائين تر از کلام خداوند و بالاتر از سخن مخلوقات است.
انشاء علي (ع) پس از قرآن عالي ترين نمونه بلاغت است، و بلاغت ادبيات علي (ع) هميشه در خدمت تمدن و بشريت بوده و خواهد بود.
واقعا سزاوار است که در جهان امروز آتش افروزان جنگ و عوامل و مسببين بدبختي ملتها و افراد به سخنان و کلمات قهرمان انديشه عربي، بزرگمرد وجدان انساني علي بن ابيطالب (ع) گوش فرا دهند و آن را حفظ کنند و در مقابل گوينده بزرگ آن سخنان سر تعظيم فرو آورند....
بولس سلامه مسيحي مي گويد:
آري من يک مسيحي هستم ولي ديده باز دارم و تنگ بين نيستم من يک مسيحي هستم که درباره شخصيت بزرگي صحبت مي کنم که مسلمانان درباره او مي گويند خدا از او راضي است.صفا با اوست و شايد هم خدا به او احترام مي گذارد و مسيحيان در اجتماعات خود از وي سخن گفته از تعليمات او سرمشق مي گيرند و دينداريش را پيروي مي نمايند، از آنجا که در آئينه تاريخ مردم پاک و نفس کش بخوبي نمايان هستند مي توان علي (ع) را بزرگتر از همه آنها شناخت.
او بطوري از وضع رقت بار يتيمان و فقيران متاءثر و غمگين مي گشت که حالت وحشتناکي بخود مي گرفت.
اي علي شخصيت تو مرتفع تر از مدار ستارگان است و اين خصائص نور است که پاک و منزه باقي مانده گرد و غبار نمي تواند آن را لکه دار و کثيف نمايد.
آن کس که از حيث شخصيت ثروتمند و غني است هرگز نمي تواند فقير باشد، نجابت و شرافت او با غم ديگران عالي تر و بزرگتر شده است، شهيد راه دينداري و ايمان با لبخند و رضايت درد و مشقت را مي پذيرد.
اي استاد ادب و سخن شيوه گفتار تو مانند اقيانوس است که در عرصه پهناور آن روح ها بهم مي رسند و به يکديگر مي پيوندند.
ميخائيل نعيمه مسيحي مي گويد:
البته قهرمانيهاي علي (ع) فقط منحصر به ميدان کارزار نيست بلکه او در روشن انديشي، پاکي وجدان، شيوايي بيان، عمق و کمال انسانيت، شور و حرارت ايمان، بلندي همت و فکر، ياوري و هواداري از رنجديده ها و ستم کشيده ها در قبال جفاکاران و ستم پيشگان، فروتني در مقابل حق هر کجا که تجلي کند نيز قهرمان بوده و به هر اندازه که از زمان آن بگذرد هميشه پناهگاه پرمايه اي است که امروز و هر روز ديگري که شوق ما براي پي ريزي اجتماع و زندگي سعادتمندانه و فاصله اي شديد مي شود بسوي آن رو مي کنيم.
در واقع بر مورخ و نويسنده اي به هر اندازه که با هوش و با شخصيت نکته سنج نابغه هم باشد امکان ندارد که حتي در هزار صفحه بتواند تصوير کاملي از علي (ع) نشان دهد و براي شما مجسم سازد و بتواند رويدادهاي مهمي را که در دوران آن به وقوع پيوسته به نحو شايسته اي روشن سازد پس آنچه را که علي (ع) درباره آن فکر و دقت نموده و آنچه که اين شخصيت بزرگ عربي بين خود و خداي خود گفته و عمل کرده است از اموري است که هرگز هيچ گوشي آن را نشنيده و هيچ چشمي آن را نديده البته آن خيلي بيشتر از آن است که با دستش نمودار و يا با قلم و زبانش آشکار کرده است.
گابريل دانگيري درباره شخصيت علي (ع) مي گويد:
شخصيت علي (ع) داراي دو خاصيت برجسته و ممتاز است که در هيچ يک از قهرمانان بزرگ نمي توان يافت نخست آنکه علي (ع) در عين حال که عنوان قهرماني و امام هر دو را دارا بود.
سردار جنگي شکست ناپذير و عالم الهي و فصيح ترين خطباي صدر اسلام بشمار مي رفت. آيا ممکن است (رولان) و (بايار) دو قهرمان مشهور تاريخ اروپا را تصور کرد که متون مقدس را استادانه تفسير نموده و نکات مهم تورات و انجيل را شرح داده و از بالاي منبر نطق نموده و بغرنج ترين معضلات قانون مدني و قانون جزا راحل نمايند؟
آيا مي توان (سن تماس داکن) و (سن ژان کريز و ستوم) يا(سونه) روحاني بزرگ مذهب را در نظر مجسم کرد که شمشير بدست به خيل دشمنان هجوم کرده و ديوارهاي محکم ترين دژها را فرو ريزند؟
خاصيت دوم علي (ع) اين است که از نظر تمام مذاهب اسلام مورد ستايش و تکريم است و بي آنکه او خود خواسته باشد، تمام فرق و مذاهب اسلامي او را پيشواي خود مي شناسند، در صورتي که پيشواياني از قبيل (نسطوريوس ) و (فوسيوس) و (لوتر) فقط مورد احترام کليساهاي خود هستند و از نظر کليساهاي ديگر طرد شده اند.
علي (ع) خطيبي زبردست و نويسنده اي توانا و قاضي عاليقدري مي باشد و در صف مؤسسين و واضعين مکتب ها مقام اول را دارد، و مکاتبي که او تاسيس نموده از لحاظ صراحت و روشني و استحکام منطق و همچنين از لحاظ تمايل بارز آنها به ترقي و تجدد امتياز دارد.
علي (ع) بلند همتي و نجابت را براستي از حد گذرانده بود، بلاغت علي (ع) به پايه اي است که گوئي سخن را مانند جواهر تراشي مي دهد.
توماس کارلايل مي گويد:
پيامبر اسلام سالياني دراز رسالت خود را به عالميان ابلاغ مي نمودند و اشراف قريش و حتي اقوام و اقارب او با او مخالفت مي کردند تا اينکه روزي مي گفت: آيا کسي به ياري من و اعلاء کلمه حق قيام خواهد کرد؟
تنها کسي که دعوت او را اجابت نمودند نوجواني 16 ساله بنام علي بود که تمام بزرگان مکه و اکابر قريش و اقوام و اقارب او، صاحب دعوت و ناصر، او را مضحکه نمودند و لکن اشتباه نمودند و ندانستند که اينکار بيهوده و بازي نيست.
نمي توانيم از ستايش و مدح علي خودداري کنيم زيرا جواني بود شريف القدر و بزرگ منش، سرچشمه رحمت و لطف و رأفت آميخته بود و عدل و داد تنها شعار اخلاقي اين قهرمان مذهبي بشمار مي رفت بهترين شاهد اين مدعا عبارتي است که پيش از رحلت خود با فرزندان خود در باب قصاص قاتل گفت و فرمود: اگر من زنده ماندم عفو يا قصاص ضارب با خود من و اگر در گذشتم اين فسخ عزيمت کرد. کار با شماست.
ولي اگر خواستيد او را قصاص کنيد در برابر ضربتي که به من وارد آورده است فقط يک ضربت به او بزنيد و اگر از او درگذريد و خطاي او را ببخشيد به پرهيزگاري و جوانمردي نزديکتر خواهد بود.
رودلف ژايگر آلماني مي گويد:
در صدر اسلام علي بن ابيطالب (ع) يکي از دانشمندان معدود اسلام بود و علي (ع) را در کشورهاي خارج بخصوص در ايران خوب مي شناختند در صورتيکه مردي جوان بشمار مي آمدو کمتر اتفاق مي افتاد که يک دانشمند جوان بتواند در خارج از زادگاه خود معروفيت و احترام پيدا کند.
يکي از علل ارادت ايرانيان به علي (ع) معروفيت و احترامي است که وي به عنوان يک دانشمند در ايران داشت.
به همين جهت قبل از سقوط مدائن دانشگاه جندي شاپور (واقع در خوزستان امروزي) از علي (ع) دعوت کرد که براي تدريس به آنجا برود و علي (ع) هم مي خواست عازم ايران شود ولي جنگ عرب و ايران پيش آمد و علي (ع) فسخ عزيمت کرد.
استاد فؤاد افرام بستاني مسيحي، استاد ادبيات عربي در بيروت در کتاب علي بن ابيطالب مي نويسد:
علي بن ابيطالب (ع) داراي شخصيت جذابي است که مورخان و دانشمندان در پيرامون آن قلمفرسائي نموده اند. و عقول نقادان و اشخاص فکور در فهم اين شخصيت کوشش کرده اند و سالکان و زاهدان به هدايت او راه پيموده اند و بسياري از ادباء در زير پرچم آن حضرت قد افراشته اند. و اختلاف آراء و نظريات متباين در صدها سال براي افزوني ظهور مقام بلند و عقل نيرومند او بوجود آمده.
شگفتا عظمت اين مرد بزرگ تا چه حد است و علو مقام اين مجسمه ادب تا چه پايه است؟
علي (ع) داراي روح بزرگ و اخلاص شديد و ايمان قوي بود.
علي (ع) در هموار ساختن راه اسلام که دين جديدي بود و خوشنود کردن پيغمبر(ص) پسر عمويش خود را مي گداخت. در آن موقع که پيغمبر(ص) ناچار شد به مدينه فرار کند، علي (ع) بجاي آن حضرت قرار گرفت و به خود کوچکترين هراسي راه نداد.
علي (ع) نيمي از عمر خود را در مبارزه با بت پرستان و مشرکان بسر برد و بقيه را در احتياجات و اعتراضات صرف کرد و با مردان و ياراني انيس و جليس شد که اغلب آنها معني اخلاص را نمي فهميدند.
علي (ع) در آن هنگام که ديد نتيجه زحماتش مانند ذرات متلاشي شده دست به گريبان شد و در صلاحيت بشر براي اصلاح شک کرد و وقتي ديد حق را نفهميده. به رايگان از دست مي دهند حيات و زندگي را ملامت نمود.
حکمت نزد پسر ابوطالب پرمعني و زيبا است عقل بي درنگ و خالص و بي نشان او حکمت را گرفته و در بوته انديشه خود فرو گداخت سپس بصورتي چنان زيبا نشان داد که هستي را به اهتزاز در آورد.
پس علي (ع) بيش از هر کس حکيم است، او در تمام مواعظ و خطبه هاي خود فيلسوفي بي مانند است.
جبران خليل جبران فيلسوف و شاعر بزرگ مسيحي لبنان مي گويد:
به عقيده من پسر ابوطالب اولين قديسي است که با روح کلي ملازم شده و با او همنشيني ها داشته است، و آهنگهاي ابديت را از روح کلي شنيده و در گوش قومي که از اين گونه نغمه ها نشنيده بودند. منعکس ساخته است. هر کس از او خوشش آيد بر فطرت توحيد است و هر کس که با او دشمن است از انباء جاهليت است.
پسر ابوطالب شهيد راه عظمت خود شد. در حالتي از دنيا گذشت که نماز را بر زبان داشت و قلبش از شوق لقاي پروردگار سرشار بوده اعراب حقيقت مقام و موقعيت آن حضرت را نشناختند تا آن زمان که مرداني از ايران ظهور کردند که گوهر را از سنگريزه تشخيص دادند.
بارون کاراديفو مي گويد:
علي (ع) همچون قهرمان شکست ناپذير دوشادوش پيامبر پيکار و معجزاتي نشان داد و پيامبر به او مهر ورزيد و اطميناني عميق به وي داشت تا آنجا که يک روز در حالي که به وي اشاره مي کرد چنين گفت:هر کس را من سرور و آقايم تو نيز سرور و آقا هستي. علي (ع) قهرماني رزمنده و شهسواري پاک نهاد و پاکباز و امامي شهيد بود که روحي بس عميق و آرام داشت که در ژرفاي آن اسرار خدائي نهفته بود.
استاد سليمان کتاني دانشمند و اديب مسيحي در کتاب (الامام علي نبراس و متراس) يا امام علي (ع) مشعلي و دژي مي گويد:
چه کم اند کساني که از سرنوشت علي بن ابيطالب (ع) عبرت گرفته باشند....
زندگي از ايشان مايه بگيرد و برفراز نسل هاي بشر همچون مشعلي فروزان نهاده باشند تا با سوز و فروز پيوسته اي راه بشريت را روشن سازند.
و يا همه کمي، به ستونهائي مي مانند که در ميانه پهنه هاي معبدي به پا ايستاده و سنگين هاي توانفرسا را بر دوش گرفته باشند تا از فراز بلندي هايش به مناره ها نور افشانند.
بسان کوهسارند، که وزش تند بادهاي باران ريز و غرش ابرها را به سينه مي گيرد، تا از چشمه ساران دامنه اش جويبارهايي با برکت و لطف و زيبائي بردشت ها روان گردند. در ميان همين گروه کم شمار چهره علي بن ابيطالب (ع) مي درخشد.
آن هم در هاله اي از تابش رسالت. در تاريک ترين شبي که طولاني سياهي اعصار و قرون را با خود داشت، و آدمي را به زير خروارها ستم و انحراف به گور سرد خاموشي و فراموشي خوابانده بود....
مردي به وجود آمد با گنجينه هائي گرانبار از مواهب و استعداد و فضائل که نمي شود کسي بدان دست يابد و هم طراز نوابغ و قهرمانان بزرگ نشود.
سخن را به علي بن ابيطالب (ع) کشاندم، آبي پاک که عطش مرا فرو بنشاند و مايه تسلي خاطر من است.اي سرور من! آيا اين روا و سزاست که به جاي فراهم آمدن به خدمتت درباره ات اختلاف پيدا کنند.؟
با اين مناجات، مي خواهم رو به آستان علي بن ابيطالب (ع) آورم و سخن آغاز کنم، و مي دانم که در آمدن به آستان وي کم تر از در آمدن به محراب نيست.
آن علي (ع) که در مکه بزاد و شصت سال بزيست و سپس شهيد شد با گذشت چهارده قرن هنوز زنده است و فرسودگي کفن را به خود نديده است.
هر سخني درباره علي بن ابيطالب (ع) گفته شود، که او را در مکان و زمان محصور دارد، جز سخن پردازي و ترتيب الفاظ نخواهد بود. گام هرگز به محراب اين سرور بزرگوار نخواهم نهاد، مگر به حالي که سر از تعظيم و ستايش بر درگهش فرو افکنده، و مهر سکوت بر لب، و گوش پند نوش فرا داده باشم.
در دست او شمشيري درخشان و بران و روان بود با دو لبه: لبه اي بر سپرو ديگر لبه بر کاغذ.
و در دو جبهه مبارزه مي کرد: جبهه پيکار مسلحانه، و جبهه پيکار اعتقادي، به خاطر بر قراري نظم و حق و عدالت.
عفت و راستي در وي چنان محکم و پر صلابت است که سپر و تيغ در دو دستش، پارسايي و بخشندگي دو بالند که او را به سايه خويش گرفته اند: تقوي و ايمان دو احساس صميم و وفا دارند و دو چشمه پاک که در سينه اش نفوذ کرده و از زبانش جوشيده است، چنان که او را چون شمشيري در برانداختن بت هاي کعبه به کار مي آيند و در همان حال او را قبله اهل اسلام مي سازند.
حق و عدالت، دو صفت همراهند و دو گردن بند بي همتاو درخشان... در وجدانش احساسند و در بيانش برهان و در شمشيرش بران. عشق و اخلاص، دو رشته متيني بودند که دل و زبانش را به هم مي پيوستند... و بشريت را با همه گروهها و نژادهايش در نظرش يگانه مي نمودند.
مواهب و فضائلي در شخصيت علي بن ابيطالب (ع) شکل گرفت و تبلور يافت که انسان، ارزش خويش را از او مي گيرد و به او مديون است.
از علي بن ابيطالب (ع) پوزش مي خواهم اگر نتوانستم بخوبي از عهده برآيم که او خوب ترين پوزش پذيران است و سرآمد بخشايشگران.
کار و شاعر مسيحي معاصر مي گويد:
سلام بر تو اي پرچم دار حقانيت انکار ناپذير حق، اي يکپارچه ترين مردان قرون ديرين..... اي دست خدا..... دست آسمان..... دست زمين.....
سلام بر تو اي اميرالمؤمنين..... اي انسان فناناپذير، انسان جاوداني، تو اي علي اي مرد تکرار ناپذير تاريخ..... تو شمشير برهنه بر دست در وحشي ترين ادوار تاريخ زندگي، بخاطر نجات بشر از چنگ ظلمت، بخاطر رهائي بندگان گمنام و بيگناه خدا از سيه چال زندگي، متين و مطمئن و سرافراز سينه بازت را پناهگاه قلب محبت پرور نغمه پردازت را طپش به طپش به پاي حقيقت ريختي.
شبها خودت را بخاطر راحت خواب درماندگان با بيداري هاي پايان ناپذير به هم آميختي... صميمانه استدعا مي کنم، اي شاه مردان، پذيرا باش.
درود بي پايان يکي از بندگان مسيح را که در مقابل عظمت روح تو زانو به زمين زده است. من به همان مسيح که مي پرستم سوگند، مطمئنم که اگر مسيح زنده بود با کمال صميميت همراه من بر شرافت يکپارچه تو، به عدم نيازت به فکر آفريننده و سپهر پروازت درود مي فرستاد.
دکتر شبلي شميّل ماترياليست معروف ميگويد:
علي بزرگ بزرگان جهان و تنها نسخه منحصر بفردي است که در گذشته و حال شرق و غرب جهان نمونه اي مانند او را نديده است.
فؤاد جرداق مسيحي مي گويد:
هر گاه دشواريهاي زندگي به من رو مي آورد و از رنج روزگار آزرده مي شوم به آستان علي (ع) از اندوه خود پناه مي برم زيرا او پناهگاه هر ماتمي است، او بر ستمکاران همچون رعد و برشکست خوردگان ياوري دلسوز و مشفق است
جرجي زيدان مسيحي مي گويد:
اگر بگويم مسيح از علي بالاتر است عقلم اجازه نمي دهد و اگر بگويم علي از مسيح بالاتر است دينم اجازه نمي دهد.