علّامه طباطبايى فيلسوف بزرگ و مفسّر كم نظير مى فرمودند:
در مسجد سهله در مقام ادريس نماز مى خواندم و در نماز پس از حمد، سوره مباركه «ص» قرائت مى كردم، ناگهان ديدم از جاى خود حركت كردم ولى بدنم در زمين است، به اندازه اى با بدنم فاصله گرفتم كه او را دورترين نقطه مى ديدم تا پس از چندى به حال اول برگشتم.
خداوند در قرآن مجيد در شأن ادريس مى فرمايد:
وَرَفَعْناهُ مَكاناً عَلِيّاً»
و او را به جايگاه و مقام بلندى ارتقا داديم.
درختان عالم ملكوت
بينايان و بيداران، عارفان و والهان و واصلان و عاشقان بر اساس حقايق قرآنيّه و معارف الهيّه مى فرمايند:
عالم ملكوت را دو درخت است:
1- شجره طوبى
2- شجره زقّوم
هر يك شاخه هايى به دنيا دارند، هر يك از حسنات اخلاقى شاخه اى از شاخه هاى درخت طوبى است و هر يك از رذايل اخلاقى شاخه اى از شاخه هاى درخت زقّوم.
انسان اگر به مبارزه با هواى نفس برنخيزد و بگذارد شهوات و غرايز رذايل، نفس را ميدان تاخت و تاز قرار دهند بدون شك هر يك از رذايل تبديل به خُلق يا ملكه و رنگ ثابت شود و در حقيقت ريشه در ذات دوانده بلكه عين ذات گردد، آنوقت است كه انسان شاخه اى از آن درخت گشته و پس از جمع شدن بساط عالم، هيزم ثابت جهنّم شود. داستان در حسنات هم از اين قرار است.
در «كافى» شريف آمده:
السَّخاءُ شَجَرَةٌ فِى الْجَنَّةِ، فَمَنْ كانَ سَخِيًّا أخَذَ بِغُصْنٍ مِنْها، فَلَمْ يَتْرُكْهُ ذلِكَ الْغُصْنُ حَتّى يُدْخِلَهُ الْجَنَّةَ. وَالشَّحُّ شَجَرَةٌ فِى النّارِ، فَمَنْ كانَ شَحيحاً أخَذَ بِغُصْنٍ مِنْها، فَلَمْ يَتْرُكْهُ حَتّى يُدْخِلَهُ النّارَ.
سخاوت درختى در بهشت است، سخى شاخه اى از آن را در دست جان دارد، آن شاخه وى را رها نكند تا وارد بهشت نمايد. و بخل درختى در جهنّم است، بخيل آويخته به شاخه اى از اوست، آن شاخه او را رها نكند تا وى را داخل در جهنّم كند.
آن كه دچار هواى نفس و رذايل اخلاقى است، آتشى است كه هم خود را مى سوزاند و هم آتش به خرمن زندگى و حقوق ديگران مى اندازد. و از همين جا عظمت رسالت رسول اللَّه صلى الله عليه و آله روشن مى شود كه براى مهار كردن و خاموش نمودن اين آتش كه در تنور نفس است آمده كه:
وَيُزَكّيهِمْ»
و [از آلودگى هاى ظاهرى و باطنى ] پاكشان كند.
براى نجات وجود از شرّ هواى نفس بايد به حقيقت و واقعيّت يعنى به حقّ و قيامت و انبيا و امامان و قرآن آشنا شد و به آن منابع عالى عشق ورزيد و به اطاعت از دستورهاى آن منابع الهيّه برخاست، كه حكما فرموده اند:
«چنانكه عشق مادّى يا مجازى سبب خروج جسم از عقيمى ومولّد فرزند و مايه بقاى نوع و نسل است، عشق حقيقى هم روح را و عقل را از عقيمى و بسته بودن در آورده، مايه ادراك اشراق و دريافت زندگى جاويد يعنى نيل به معرفت جمال حقيقت و خير مطلق و زندگى روحانى است.»
منبع : پایگاه عرفان