فارسی
چهارشنبه 26 دى 1403 - الاربعاء 14 رجب 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

نظر چاره ساز

در شرح حال محمود غزنوى كه چند روزى بر تخت حكومت تكيه داشت نوشته اند : روزى عبورش به لب دريا افتاد ، ديد جوانى در كمال حزن و اندوه آنجا نشسته و دام خود را براى ماهيگيرى به دريا انداخته .سلطان ، از علّت حزن و اندوه او پرسيد . جوان گفت : پادشاها ! چرا غمگين و محزون نباشم ، من و برادرانم هفت يتيم فقير هستيم و داراى مادرى پير و سال خورده ، من كه پس از پدر عهده دارمخارج اين عائله سنگين شده ام ، براى تأمين مخارج ، هر روز لب دريا مى آيم ، گاهى يك ماهى و زمانى دو ماهى صيد مى كنم و با زحمت و دشوارى مخارج سنگين اين خانواده يتيم را به دوش مى كشم . شاه گفت : علاقه دارى امروز در صيد ماهى با هم شركت كنيم ؟ جوان گفت :آرى . شاه گفت : دام صيادى را به نام شريكت از آب بيرون آور . جوان اندكى صبر كرد و سپس بندهاى دام را گرفت تا آن را از آب بيرون آورد ولى نتوانست ، شاه و يارانش براى بيرون كشيدن دام به او كمك دادند ، چون آن را از آب بيرون كشيدند ، ماهى فراوانى در آن بود .سلطان ، پس از بازگشتن به دربار ، دنبال شريكش فرستاد ، وقتى او را به حضور محمود غزنوى آوردند وى را كنار دست خود بر مسند نشاند و از او تفقد و دلجويى كرد . هركس مى گفت : شاها اين گداست و جاى او مسند شاهى نيست ; پاسخ مى داد : هرچه هست شريك ماست و بايد او هم از هر چه ما در اختيار داريم بهره مند شود .آرى ، جايى كه نظر شاه مجازى ، انسان را اينگونه رشد و ترقى دهد و نابسامانى اش را به سامان برساند ، نظر شاه حقيقى كه اوصاف كمالش بى نهايت و خزائن لطفش بى پايان است ، با انسانى نيازمند و فقير ، و تهى دستى محتاج كه براى تأمين كمبودهاى مادى و معنوى اش رو به حضرتش آورده چه مى كند ؟!نظر رحمت حق نظرى است كه پرتو آن نوح و مؤمنان را از آن طوفان عظيم رهانيد ، و چوب خشكى را در دست موسى براى از ميان بردن سطوت فرعون تبديل به اژدها كرد ، و بنى اسرائيل را از ميان امواج آب خروشان رود نيل به ساحل نجات رسانيد ، و ايّوب را از درياى بلا و مصيبت نجات داد و يوسف را از قعر چاه تاريك به تخت عزيزى مصر نشانيد و . . .  .

بر گرفته از کتاب داستانهای عبرت آموز استاد حسین انصاریان

0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

حکایت چهل روز نماز
تا صبح به نماز ايستادند
آيا مى‏دانى در حضور كه بودم ؟
بى ‏نيازى از خلق‏
حكايتى از اميرالمؤمنين (ع)
داستان عجيب سلمان و ابوذر
يوسف در آيينه واقعيات‏
بانيانِ جنگ‏هاى صليبى‏
داستانى شگفت از اثر الحمدلله
داستان جوان گناهكار

بیشترین بازدید این مجموعه

طلبه‌ای که به لوسترهای حرم امیرالمؤمنین(ع) ...
دامادی که شب عروسی غذایش را بخشید!
شكر او را از فقر نجات داد
حكايت موسى عليه السلام و برخ الأسود
حكايت‏ دلبستگي به دنيا
رفیق صمیمی امام حسین (ع)
حکایت چهل روز نماز
حکایت خدمت به پدر و مادر
ضايع كردن نماز
زينت ما باشيد

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^