بزرگ خداى مهربان هر يك از موجودات جهان را به دو قسم از كمال مخصوص ساخته كه يكى در اصطلاح دانشمندان كمال اول و ديگر را كمال دوم مى نامند.كمال اول هر موجود وجود اوست، زيرا هر موجود به وسيله هستى از نقص عدم و نيستى پيراسته مى گردد، و كمال دوم هر موجود به ظهور آمدن استعداد و قابليت هايى است كه در نهاد او به وديعت نهاده شده.مثلا كمال اول يك بذر گل وجود آن بذر است، و كمال دومش آن است كه برويد و ساق و برگ و شكوفه و ميوه پديد آورد. براى اينكه موجودات اين جهان از مرتبه كمال اول به مرحله كمال دوم برسند، خداى بزرگ در زندگى آنان قوانين و مقرراتى به نام سنن و نواميس طبيعى مقرر فرموده كه با پيروى از آن قوانين تدريجاً به كمال خود مى رسند و چون فاقد اراده و اختيارند ناچار از اين قوانين پيروى مى كنند، و از حدود مصلحت خود گامى فراتر نمى روند و منحرف نمى شوند. ولى انسان چون داراى اختيار و اراده است، براى اينكه از اين نعمت سوءاستفاده نكند و اين مواهب را در راه فساد و انحطاط بكار نبرد محتاج به راهنما و مربى است كه او را در رسيدن به كمال مطلوب خود ارشاد كند، و البته راهنما بايد از طرف خداوند تعيين شود، تا اولا به انجام اين وظيفه عالم و قادر باشد، و ثانياً از هوى و هوس پيروى نكند و تحت تأثير عوامل محيطى نباشد لذا پروردگار عالم به آيين لطف از ميان بشر كاملترين و صالحترين افراد را اختيار كرد و طرق تربيت و هدايت نوع انسان را به ايشان آموخت و به هدايت و تربيت مردم مأموريت داد كه اين افراد برگزيده در اصطلاح دين پيغمبر ناميده مى شوند.همانطورى كه در ناحيه جسمى انسان در معرض حوادث گوناگون و امراض مختلف است، و براى رفع آلام بدنى انسان نيازمند به طبيعت و دارو است، و براى ادامه سلامت رعايت برنامه هاى بهداشتى بر او لازم و واجب است به همان شكل ناحيه روان در معرض امراض گوناگون و آلام خطرناك است و براى دفع و رفع امراض انسان هيچ چاره اى جز مراجعه به طبيبان روحانى ندارد، و مى دانيد كه مريض معمولا براى مبارزه با درد به متخصص فن مراجعه مى كند و متخصصين علاج امراض روحى و بيمارى هاى...روانى جز انبياء و ائمه و تربيت شدگان مكتب آنان كسى نيست.آرى، حسد، كبر، دو رويى، دشنام، تهمت، غيبت، عادت به رشوه، تقلب، بى رحمى، تعرض و تجاوز به حقوق ديگران، جنايت، شهوت پرستى، مادى گرى صرف، بد خلقى، جبن، زنا، قمار بازى، وطن فروشى، شراب خوارى، كم فروشى، شرك، جهالت، ريا و ... مرض است و قابل معالجه و تنها گروهى كه اين امراض را در بشر معالجه كرده اند و مى كنند انبياء و مقررات الهى است، كه به وسيله آنان به بشر عرضه شده، تاكنون هيچ مكتبى نتوانسته بشر را آراسته به فضيلت و واقعيت كند، تنها اصولى كه انسان را آراسته به تربيت واقعى كرده اصول تربيتى انبياء(عليه السلام) بوده، اينان بشر را از كمال اول به كمال دوم راهنمايى كردند.پيامبران بزرگ بدون چشم داشت و توجه به منافع شخصى در ايام بعثت خود به معالجه بيماران روانى مى پرداختند و به مردم مى گفتند: چيزى ما پيغمبران راوادار به مداواى امراض روحى شما نمى كند مگر فرمانى كه از طرف حق داريم. بودجه شخصى انبياء از كارهايى اداره مى شد كه هر يك مشغول به آن بودند، در دوران عمر هيچكدام كمترين چشم طمعى به مال مردم نداشتند، ترويج اخلاق و فضيلت را مجانى بر عهده داشتند و در اين راه از هيچ كوششى مضايقه نمى كردند. مقصود اساسى و نظر اصلى از بعثت پيامبران دعوت خلق به سوى خالق، و استخدام نيروهاى فردى و اجتماعى و طبيعى و روانى در راه كسب سعادت دنيوى و اخروى، و بكار گماشتن شهوات تحت فرمان عقل بود تا بوسيله انسان به كمال مطلوب خود كه سعادت ابدى است برسد و از نقص و عذاب جاودانى برهد اميرالمؤمنين (عليه السلام) در اولين خطبه نهج البلاغه درباره پيامبران اين چنين مى فرمايد: خداى سبحان از فرزندان آدم پيامبرانى برگزيد و بر تبليغ وحى از ايشان پيمان گرفت، و آنان را بر اين وظيفه بزرگ امين قرار داد، پس چون بيشتر آفريدگان پيمان خدا را تغير دادند و حق او را نشناختند و شركايى با خدا قرار دادند و شياطين ايشان را از شناسايى خدا بگرداندند و از عبادتش باز داشتند، رسولانش را در ميان ايشان برگزيد و انبياء خود را به سوى ايشان برانگيخت تا به رعايت پيمان فطرت الهى وادارشان كنند، و نعمت فراموش شده او را به يادشان آرند و به وسيله تبليغ پيام الهى با ايشان احتجاج كنند، و گنج هاى عقولشان را استخراج نمايند و خاك هاى جهل و نسيان را از روى گوهرهاى مشاعرشان برطرف سازند. آيات قدرت خدا را از آن سقف كه بر فرازشان افروخته و آن گهواره كه زير پايشان ساخته، و معيشت هايى كه بدست فناشان بسپارد، و امراض و آمالى كه پيرشان مى كند، و حوادثى كه پياپى به سرايشان وارد مى شود به آنان نشان مى دهند. اين وظيفه اساسى انبياست، ولى چون تأمين اين منطور مستلزم آن است كه زندگى دنيوى مردم منظم و بر اساس عدالت استوار باشد لذا بايد براى اداره امور دنيا و حفظ جان و مال و نسل و ظاهر زندگى و پيشبرد حيات جسمى و حفظ عقل مردم، و براى جلوگيرى از ظلم و فساد و بطالت و ضرر و فريب و خدعه نيز قوانين و نظاماتى برقرار كنند و حدود حقوق مردم را تأمين و تعيين و تضمين نمايند، و بطور كلى زندگى دنيوى مردم را بر اساس صحيح استوار سازند روى اين اصل احكام معاملات و حدود حقوق نيز مورد توجه و عنايت پيغمبران قرار كمال در پرتو تربيت روح و روان گرفته است. سياست دنيوى و برنامه هاى بزرگداشت جسم و مسائل مادى از نظر مكتب انبياء وظيفه عرضى و در مرتبه دوم است، و از اين جهت هيچ يك از احكام و سياساتى كه دين براى مردم برقرار مى سازد خالى از منظور اخروى و تهذيب روحى نيست، و عدالت كه روح اجتماع و ميزان سعادت است از آن جهت منظور دين است كه به وسيله رعايت آن شهوات و هواهاى مردم مسخر عقل مى گردد، و ظلم و جور از آن سبب مذموم و منفور است كه عقل را در راه خدمت شهوات بكار مى دارد و شخص را از رسيدن به كمال معنوى و سعادت اخروى و قرب به خدا كه آخرين مرحله كمال انسانيت است مانع مى شود. به همين جهت مردم در امور زندگى و شؤون دنيوى خود نيز هيچگاه از پيروى شرايع آسمانى و قوانين الهى بى نياز نخواهند بود زيرا بهترين قوانين و كاملترين نظاماتى كه بشر آن را وضع كند تنها خاصيتش اين است كه امور زندگى دنيا را منظم كند ولى نمى تواند ضامن سعادت اخروى و كمال نفسانى انسان باشد، در حالى كه قوانين و نظامات ساخته بشر حتى از عهده اصلاح امور دنيوى مردم هم برنيامده تا چه رسد به امور معنوى و اخروى.
بر گرفته از کتاب لقمان حکیم استاد حسین انصاریان