نصر بن مزاحم در كتاب وقعه ى صفّين نقل مى كند: هاشم مرقال مى گويد: با تعدادى از قاريان قرآن در جنگ صفّين براى يارى اميرالمؤمنين عليه السلام شركت داشتم، جوانى از طايفه ى غسّان از لشكرگاه معاويه به ميدان آمد، رجز خواند، به على عليه السلام ناسزا گفت و مبارز طلبيد. به شدت ناراحت شدم، از اينكه فرهنگ خطرناك معاويه، اينچنين مردم را گمراه كرده بود دلم سوخت، به ميدان تاختم و به آن جوان غافل گفتم: اى جوان! هر سخنى كه از دهان درآيد، در پيشگاه خداوند حساب دارد، اگر حضرت حق از تو بپرسد: چرا به جنگ على بن ابى طالب رفتى، چه پاسخ مى دهى؟ جوان گفت: مرا در پيشگاه خدا حجت شرعى هست، زيرا جنگ من با شما به خاطر بى نمازى على بن ابى طالب است!
هاشم مرقال مى گويد: حقيقت را براى او بيان كردم، نيرنگ و خدعه ى معاويه را براى او ثابت نمودم، چون به حقيقت واقف شد، از خداوند مهربان عذرخواهى كرد، و به عرصه گاه توبه وارد شد و به دفاع از حق با ارتش معاويه به جنگ برخاست .
منبع : پایگاه عرفان