هدايت و الهام
هدايت پروردگار
اراك، مسجد الزهراء محرم 1376
الحمدلله رب العالمين و صلّى الله على جميع الانبياء والمرسلين و صلّ على محمد و آله الطاهرين.
هدايت الهى واقعيتى است كه در سراسر عالم هستى به كيفيت هاى گوناگون و متنوع حاكم است و موجودى در عالم خلقت چه در باطن عالم، چه در ظاهر عالم، وجود ندارد مگر اينكه اتصال به هدايت حضرت حق دارد.
قرآن مجيد مى فرمايد: از برنامه هاى خداوند به وجود آوردن موجودات و در مسير هدايت قرار دادن آنهاست:
« الَّذِى أَعْطَى كُلَّ شَىْ ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى »[1]
پروردگار عالم، ابتدا مخلوقى را كه لباس هستى به او مى پوشاند، در دايره خلقت قرار مى دهد و سپس او را در مسيرى كه لازمه حيات او و وجود او است هدايت مى كند. نظم، بقا و مصون ماندن از فساد و تباهى و نابودى، ميوه شيرين هدايت پروردگار است.
ارگان در فضا با هم تصادف نمى كنند، اين محصول هدايت حضرت حق است، اگر هوا تركيبى از اكسيژن و ازت است و دور كره زمين در حدود صد كيلومتر پوشش به زمين داده است، اين محصول هدايت حضرت حق است.
اين كه هوا همه جا همراه زمين حركت مى كند، چون زمين مسافر است و هوايى كه دور كره زمين است، همراه اين مسافر در حركت مى باشد و مسافر را رها نمى كند، اين محصول هدايت حضرت حق است.
اين كه اكسيژن خرج شده را چگونه نباتات و درختان تأمين كنند و ازت اضافه را بگيرند؛ و حيوانات زهر دار، سموم هوا را تصفيه كنند، اين محصول هدايت وجود مقدس پروردگار است.
حكمت در محاسبات الهى
شما در همه اين محاسبات به نظر بياوريد، اگر يكى از اين حساب ها به هم بخورد و چيزى از آغوش هدايت جدا شود چه خواهد شد. مثلاً كره زمين بر فرض بتواند از دايره هدايت پروردگار فرار كند، فاصله صد و پنجاه هزار كيلومترى كه با خورشيد دارد را كم كند، تمام درياها بخار مى شود، تمام درختان و نباتات و گياهان مى سوزند، و اگر فاصله را بيشتر كند، تمام درياها و رودخانه ها و قناتها منجمد مى شوند، خون بدن نيز منجمد مى شود، تمام درختان هم از سرماى شديد نابود مى شوند.
هدايت در زنبور
ولى زمين نمى تواند از آغوش هدايت پروردگار خارج شود، هيچ موجودى از موجودات عالم كه در سيطره هدايت اجبارى و تكوينى پروردگار عالم قرار دارند نمى توانند اين حسابهاى دقيق را به هم بريزند، در حيوانات هم همين طور است.
مثلاً خداوند متعال در سوره مباركه نحل در رابطه اتصال هدايت به زنبور عسل نكات با ارزشى را بيان مى كند.
اين حيوان بسيار كوچك و كم حجم و كم وزن كه بهترين ماده غذايى عالم را توليد مى كند و هنوز كارخانه اى در عالم، دقيق تر از كارخانه زنبور به وجود نيامده است كه چنين ماده اى را توليد كند؛ ماده اى كه اگر مستقيم عناصر و تركيباتش از
گلها گرفته شود، ماده اى است كه هيچ ميكربى در آن نمى تواند اثر بگذارد، ماده اى است كه اگر چند هزار سال در هواى آزاد قرار بگيرد، فاسد نمى شود.[2]
اين زنبور براى توليد عسل، براى توليد نان، براى رفت و آمد باغها و مسيرها و كوهها، براى ساختن لانه در كندو نزديك به چهار صد و شصت رشته علم را به كار مى گيرد و اين مغز به اين كوچكى چطور اين چهار صد و شصت رشته علم را گرفته؛ جز هدايت خداوند مشكل را حل نمى كند.
« وَ أَوْحَى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ »
صاحب اختيار تو و مدبر تو به زنبور وحى كرده يعنى هدايت خودش را اتصال به زنبور داده است و به او در اين افق عالى و نورانى هدايت اين دستورها را داده:
« أَنِ اتَّخِذِى مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمَّا يَعْرِشُونَ »[3]
يا بلند شو برو در كوه ها براى خود خانه و لانه انتخاب كن، يا برو روى درختان بلند براى خود لانه بساز، يا از پايه ها و سايبان هاى درون باغها كه محكم است، آنجا لانه بساز، وقتى كه لانه آماده شد و محل امنى براى خود ساختى، بلند شو و برو سراغ گلها و شكوفه ها:
« ثُمَّ كُلِى مِن كُلِّ الثَّمَرَ تِ »
اجازه دارى از هر ميوه و گلى كه در اين عالم قرار داده ام، بخورى، فقط زبده همه عناصر توليد كننده را بخور، بهترين غذا را در اين عالم استفاده كن، مواظب باش اگر انحراف پيدا كنى و كج روى كنى، من در كندو و در دل كوه روى درخت و روى اين سايبان ها مأمور ويژه قرار دادم كه تو را راه ندهند؛ مأمور ويژه، زنبورى است با شامه بسيار قوى كه كنار لانه دائما مواظب رفت و آمد زنبورهاست، اگر زنبورى بر خلاف هدايت پروردگار برود و چيزهاى آلوده را بخورد، در هنگام ورود به لانه مورد بازرسى قرار مى گيرد. مأمور سلامت كندو، با شامه قوى خود او را بو مى كند و مى فهمد كه غير از آنچه كه دستور داده شده خورده است، او را از كمر نصف كرده روبروى كندو مى اندازد كه عبرت ديگران باشد.
« ثُمَّ كُلِى مِن كُلِّ الثَّمَرَ تِ فَاسْلُكِى سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلاً »
زنبور! فقط در جاده پروردگار حركت كن، چون اگر به انحراف كشيده شوى فاسد مى شوى، آشغال خور مى شوى، تباه مى شوى، نابود مى شوى، محكوم مى شوى و از ديد آفرينش مى افتى. به سمت جاده هايى كه در مقابل ديد و حافظه ات هست حركت كن، همراه با تواضع و فروتنى:
« يَخْرُجُ مِن بُطُونِهَا شَرَابٌ »
بعد از اتصال به وحى، من از شكم او يك آشاميدنى بيرون مى آورم كه در اين آشاميدنى براى تمام مردم عالم دارو قرار داده ام:
« مُّخْتَلِفٌ أَلْوَ نُهُ فِيهِ شِفَآءٌ لِلنَّاسِ إِنَّ فِى ذَ لِكَ لَأَيَةً لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ »[4]
اين ماده طبيعى و اصيل الهى، براى همه مردم عالم درمان است.
در زندگى زنبور نشانه اى از ربوبيت و توحيد، قدرت، حكمت، بصيرت،
بينايى و دانش و عدالت پروردگار عزيز عالم هست.
محصول منفعت و فساد
حالا اگر اين محاسبه هدايتى به هم بخورد هيچ عسلى توليد نمى شود، اگر اين محاسبه به هم بخورد، لانه نمى تواند بسازد، آنچه منفعت در اين عالم هست محصول هدايت است و هر جا فساد هست محصول جدايى موجود از هدايت پروردگار است.[5]
الهام به قلب
اما يك نوع ديگر هدايت پروردگار كه در قرآن مجيد مطرح است، الهام او به قلب بندگان است كه اين الهامات، يا انسان را به كشف مجهولى موفق مى كند، يا انسان را از خطرى نجات مى دهد، يا ديگرى را از خطر نجات مى دهد نه الهام شده را كه موارد اين الهام براى همه انسانها تا آخر عمرشان ممكن است اتفاق بيفتد و اين الهام يك حقيقتى است از طرف خدا كه جنبه هدايت دارد.
الهام به قلب براى نجات پيامبر
مادر موسى بن عمران پيرو دين جدش ابراهيم و اسحاق بود و با هيچ پيامبرى هم برخورد نداشت، ولى خداوند متعال مى فرمايد: براى نگاه داشتن بچه در وحشت و غصه بود، من به قلب او انداختم و الهام كردم اين بچه را در جعبه بگذار و او را به دريا بينداز. بعد به او اطمينان داد:
« إِنَّا رَآدُّوهُ إِلَيْكِ وَ جَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ »[6]
من اين بچه را سالم بر مى گردانم و او را از انبيا قرار مى دهم، او هم با اين اطمينان موسى را به رود نيل انداخت، و بعد به صورت يك پيامبر اولواالعزم به مصر برگشت.[7]
الهام در قلب انسان
يكى از علماى بزرگ نجف مى فرمودند: خانه اى را در نجف خريدم كه درِ اين خانه، از چوب قديمى بود، قفل و بست اين در، از همين كلون هاى قديمى بود كه كليد بزرگى داشت و اين كليد را ما نمى توانستيم حمل و نقل كنيم و با زن و بچه قرار گذاشته بوديم كه هر وقت كسى بيرون مى رود، كليد را بگذارد در گودالى كه زير در است و هر وقت كه من بيرون مى رفتم، اين كليد را زير آن گودال مخفى، مى گذاشتم. سى سال هم به طور ناگهانى و بدون معطلى دست
مى برديم و كليد را بر مى داشتيم.
يك شب زن و بچه ام نبودند، كليد را هم در آن گودال گذاشته بودند. من وارد شدم و براى اين كه بروم داخل منزل، هوا هم تاريك بود، آن شب من نشستم، دست دراز كردم كه كليد را بردارم ديدم دستم جلو نمى رود، و قلبم به من مى گويد: كبريت بزن، سى سال سابقه كبريت زدن نداشتم، ولى فشار شديدى از درون به من وارد شد كه كبريت بزن، كبريت زدم و نگاه كردم ديدم يك عقرب سياه به اندازه نصف كف دست روى كليد نشسته است كه اگر من دست برده
بودم و مرا زده بود قطعا به بغداد نرسيده مرده بودم.
اين الهام و هدايت و رحمت پروردگار است، اين عنايت حق است، اين لطف وجود مقدس او، نه به آن يك نفر، بلكه به تمام بندگانش. گاهى همين انعام را براى حفظ انسان به قلب حيوان سرازير مى كند.
پی نوشت ها:
[1] ـ طه 20 : 50؛ «پروردگار ما كسى است كه به هر موجودى ، آفرينش [ ويژه ] او را [ آن گونه
كه سزاوارش بود ] به وى عطا كرده ، سپس هدايت نمود .»
[2] ـ مستدرك الوسائل: 16/366، باب 37، حديث 20199؛ «فِقْهُ الرِّضَا عليه السلام قَالَ الْعَالِمُ عليه السلام
عَلَيْكُمْ بِالْعَسَلِ وَ حَبَّةِ السَّوْدَاءِ وَ قَالَ الْعَسَلُ شِفَاءٌ فِي ظَاهِرِ الْكِتَابِ كَمَا قَالَ اللَّهُ عز و جل وَ قَالَ عليه السلامفِي الْعَسَلِ شِفَاءٌ مِنْ كُلِّ دَاءٍ وَ مَنْ لَعِقَ لَعْقَةَ عَسَلٍ عَلَى الرِّيقِ يَقْطَعُ الْبَلْغَمَ وَ يَكْسِرُ الصَّفْرَاءَ وَ يَقْطَعُ الْمِرَّةَ السَّوْدَاءَ وَ يُصَفِّي الذِّهْنَ وَ يُجَوِّدُ الْحِفْظَ إِذَا كَانَ مَعَ اللُّبَانِ الذَّكَرِ.»
مستدرك الوسائل: 16/367، باب 37، حديث 20203؛ «وَ عَنِ الرِّضَا عليه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله إِنَّ اللَّهَ عز و جل جَعَلَ الْبَرَكَةَ فِي الْعَسَلِ وَ فِيهِ شِفَاءٌ مِنَ الْأَوْجَاعِ وَ قَدْ بَارَكَ عَلَيْهِ سَبْعُونَ نَبِيّاً.»
[3] ـ نحل 16 : 68؛ «و پروردگارت به زنبور عسل الهام كرد كه از كوه ها و درختان و آنچه [ از دار
بست هايى ] كه [ مردم ] بر مى افرازند ، براى خود خانه هايى برگير .»
[4] ـ نحل 16 : 69؛ «آن گاه از همه محصولات و ميوه ها بخور ، پس در راه هاى پروردگارت كه
براى تو هموار شده [ به سوى كندو ] برو ؛ از شكم آنها [ شهدى ] نوشيدنى با رنگ هاى گوناگون بيرون مى آيد كه در آن درمانى براى مردم است . قطعاً در اين [ حقيقت ] نشانه اى [ بر قدرت ، لطف و رحمت خدا ] ست براى مردمى كه مى انديشند .»
[5] ـ بيان در مسائل قرآن: 643 ـ 644، اقسام و مراحل هدايت؛ «هدايت پروردگار دو قسم است:
هدايت عمومى و هدايت خصوصى و هدايت عمومى گاهى تكوينى است و گاهى تشريعى كه ذيلا همه اين اقسام سه گانه هدايت را توضيح مى دهيم، آن گاه به نتيجه بحث مى پردازيم.
هدايت عمومى تكوينى: همان هدايتى است كه خداوند در طبيعت تمام موجودات اعم از جماد، نبات و حيوان به وديعت نهاده است كه اين موجودات طبعا و يا به اختيار خويش به سوى كمال و ترقى در سير و حركتند و اين نيروى كمال بخش و سير به سوى كمال را خداوند از روز اول در نهاد تمام موجودات نهاده است. ملاحظه مى كنيد كه نباتات چگونه به رشد و نمو، رهبرى شده و به سوى اين كمال ره مى سپارند و در اين مسير به سمتى حركت مى كنند كه مانعى در آن وجود ندارد و باز حيوانات از هدايت تكوينى برخوردار گرديده و طبعا موجوداتى را كه مزاحم و موذى آن هاست، از موجودات غير موذى و غير مزاحم تميز و تشخيص مى دهند، مثلا موش از گربه فرار مى كند ولى از گوسفندان فرار نمى كند و مورچگان و زنبوران عسل تكوينا به تشكيل اجتماع، حكومت، خانه سازى و آماده ساختن وسايل زندگى، هدايت شده اند و در اثر همين هدايت تكوينى است كه اطفال در اولين روزهاى تولد به پستان مادر راه يافته، به تغذيه و شير خوردن رهبرى شده اند.
در اين آيه شريفه كه خداوند از زبان موسى عليه السلام نقل مى كند، به همان مرحله از هدايت «تكوينى» اشاره شده است:
« قالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى » گفت [ موسى ] پروردگار ما همان كسى است كه به هر موجودى، هستى بخشيده و سپس آن را هدايت نمود.
هدايت عمومى تشريعى: همان هدايتى است كه خداوند تمام افراد بشر را به وسيله ارسال پيامبران و فرستادن كتاب هاى آسمانى هدايت شان نموده و به تمام انسان ها اتمام حجت فرموده است كه به آن ها عقل و نيروى تشخيص حق و باطل داده، سپس پيامبرانى فرستاده است تا آيات خدا را براى آنان بخوانند و قوانين و احكام الهى را در ميان آنان اجرا كنند و رسالت آنان را به معجزاتى مقرون ساخته و با براهينى توأم گردانيده است تا دليل صدق گفتار و مؤد ادعاى آنان گردد. عده اى از هدايت عمومى بهره بردارى نموده و عده ديگر راه ضلالت را پيش گرفته اند و همان هدايت تشريعى را، آيه بيان مى كند: « إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً ».»
[6] ـ قصص 28 : 7؛ «ما حتماً او را به تو باز مى گردانيم ، و او را از پيامبران قرار مى دهيم .»
[7] ـ ترجمه جوامع الجامع: 4/507 ـ 509 ؛ «« وَ أَوْحَيْنا إِلى أُمِّ مُوسى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذا خِفْتِ
عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَ لا تَخافِي وَ لا تَحْزَنِي إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ »
ترجمه: ما به مادر موسى الهام كرديم كه او را شير ده و هنگامى كه از فرعونيان بر او ترسيدى وى را در دريا (رود نيل) بيفكن و هرگز نترس و محزون مباش كه ما او را به تو باز مى گردانيم و او را از رسولانش قرار مى دهيم.
روايت شده است كه: خانواده فرعون صندوق را از آب گرفتند و آسيه (همسر فرعون) به آن نزديك شد و درون آن نورى را ديد و آن صندوق را باز كرد و ناگاه كودكى را ديد كه انگشت شست خود را مى مكد، پس مهر او در دل همه جا گرفت و آسيه به فرعون گفت: «قرّة عين لى و لك»، يعنى اين كودك نور ديده من و تو است.
از ابن عبّاس روايت شده است كه: فرعونيان مى خواستند موسى را بكشند لكن آسيه مانع شد و گفت كه او را نكشيد، فرعون گفت كه اين نور ديده توست امّا براى من چنين نيست. و اگر آن طور كه آسيه موسى را نور ديده خود قرار داد فرعون نيز قرار مى داد، خداوند او را هم مانند همسرش هدايت مى كرد. عَسى أَنْ يَنْفَعَنا چون آسيه آثار ميمنت و نجابت را كه حاكى از نافع بودن بسيار بود، در سيماى آن كودك به فراست دريافت، گفت: اميد است كه اين كودك به ما سودى برساند.أَوْ نَتَّخِذَهُ، وَلَداً، يا او را به فرزندى خود اختيار كنيم، زيرا او شايسته آن است كه فرزند پادشاهان باشد.»
منبع : پایگاه عرفان