اما خود خدا امشب به شما چه میگوید؟ او توسط داوود (ع) به زمینیان پیام داده که بگو چرا با من دوستی نمیکنید؟ من فقط سزاوار دوستی با شما هستم. داوود به بندگانم بگو که من بخل ندارم و اگر پیش من بیایید هر چه بخواهید به شما میدهم، جهل هم ندارم و به بندگانم بگو همه چیز شما را میدانم. داوود! به آنها بگو از این همه گناهی که کردهاید حوصلهام هم سر نمیرود و نیز به آنها بگو وعدهای را هم که به شما دادهام عوض نمیکنم و رحمت من وسیع است.
هیچکس نگوید امشب مگر میشود مرا بیامرزد؟ آری میشود، مگر سر وکارت با چه کسی است؟ داوود، به آنها بگو من از فضل و کرمم برنمیگردم. در ازل هم وقتی میخواستم پای خودم چیزی بنویسم رحمت و محبت را نوشتم و دل بندگانم را به نور معرفتم برافروختم. داوود دوست آنم که دوست من است و رفیق آنم که رفیق من است، همنشین آنم که ذکر مرا میگوید و مونس آنم که یاد من است. داوود هر که دنبال من بیاید خودم را مخفی نمیکنم و او مرا مییابد. و هر کس هم مرا پیدا کرد به او بگو سزاوار است که مرا نگه دارد.
تا اینجا حرفهایش را میزند و بعد هم یکی دو گلایه میکند که حق هم دارد. میگوید ای داوود نعمتها از من است و همه چیز به آنها دادهام، اما از کس دیگر تشکر میکنند. و بلاها را من از آنها رد میکنم، اما آنها مینشینند و میگویند که طبیعت با ما مساعدت کرد. داوود من پناه همه بندگانم هستم، اما آنها میروند و به کس دیگری پناه میبرند. داوود از من فاصله میگیرند اما آخرش به سوی خودم برمیگردند چون هر جا میروند، کسی به آنها راه نمیدهد و دوباره برمیگردند به سوی خود من. میفرماید:
(لَو يَعلَمُ المُدْبِرونَ عَنّى كَيفَ انتِظارى لَهـُم، ورِفقى بِهِم، وشَوقى إلیٰ تَركِ مَعاصيهِم، لَماتُوا شَوقا إلَىَّ وتَقَطّعَت أوصالُهـُم مِن مَحَبّتى)؛[14]
داوود! آنهایی که از من فرار کردند و رفتند اگر اینها بدانند که من چطور انتظار آنها را میکشم که برگردند و من آنان را بیامرزم و ببخشمشان از شوق جان میدهند!
«یا داود! هذِهِ ارادتی بِالمـُدبِرینَ عَنّی فَکیفَ بِالمـُقْبِلینَ عَلَیَّ»؛
این ارادت من است به بندگانی که با من قهر کردهاند، پس حساب نما که نسبت به آنهایی که رفیق من هستند چقدر ارادت دارم!
ما باید بگوییم که ای محبوب ما، چه زیبا سخن میگویی که همه ما را دیوانه خود کردهای و همه ما را مشتاق محبت خود ساختهای!
منبع : پایگاه عرفان