فارسی
شنبه 15 ارديبهشت 1403 - السبت 24 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

راستگو و تائب‏

 


ابوعمر زجاجى انسانى وارسته و نيكوكار بود، مى گويد: مادرم از دنيا رفت، خانه اى را از او به ارث بردم، خانه را به پنجاه دينار فروختم و عازم حج شدم.

چون به سرزمين نينوا رسيدم، دزدى بيابانى در برابرم سبز شد، به من گفت: چه دارى؟ در درونم گذشت راستى و صدق امرى پسنديده و مورد دستور خداوند است، خوب است به اين دزد حقيقت مطلب را بگويم. گفتم: مرا كيسه اى است كه بيش از پنجاه دينار در درون آن نيست. گفت: كيسه را به من بده. كيسه را به او دادم، شمرد و سپس باز گرداند، گفتم: چه شد؟ گفت: آمدم پول تو را ببرم،

راستى تو مرا برد. از چهره اش نور ندامت پديدار شد، معلوم بود در درونش از وضع گذشته ى خود توبه كرده، از مركب پياده شد، به من گفت: سوار شو، گفتم:

نياز به سوارى ندارم. اصرار كرد سوار شدم، او هم به دنبال من پياده به حركت آمد. به ميقات رسيديم، به حال احرام درآمد، آنگاه به جانب حرم شتافت، تمام اعمال حج را در كنار من به جاى آورد، بعد از آن از دنيا رفت !


منبع : پايگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

تسليم بودن در برابر خدا
ارزش عمر نزد ارزش‏شناسان
ارزشها و لغزشهای نفس - جلسه ششم
خداوند، دعوت‌کنندهٔ بندگان به سعادت
حقيقت لوح محفوظ
فلسفۀ هجرت ابراهيم
برترى ارزش عمر بر ساير نعمت‏ها
ناراحتى ائمه عليهم السلام از افراد حرام خوار
داستان شگفت انگیز شکیبایی ابن ابی عمیر
گفتار خدا با حضرت داود عليه السلام‏

بیشترین بازدید این مجموعه

عرفان در سوره حضرت یوسف (ع)- جلسه دهم
فلسفه تكرار داستان حضرت موسى عليه السلام در ...
عشق و اخلاص امير المؤمنين عليه السلام‏
گفتار خدا با حضرت داود عليه السلام‏
ترازوى مفرد و جمع در قرآن
دورنمائى از حقوق خانواده‏
علم به حقايق قرآن
شخص جسور و اهانت به پيامبر اكرم
دهه اول محرم 94 حسینیه آیت الله علوی تهرانی ...
قم حرم حضرت معصومه(س) دههٔ دوم رجب 1396 سخنرانی اوّل

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^