فارسی
پنجشنبه 06 دى 1403 - الخميس 23 جمادى الثاني 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

قدم خوف و رجا

 

منابع مقاله : کتاب عرفان اسلامى  جلد پنجم     نوشته : حضرت آیت اللہ حسین انصاریان

 

اگر در اعمال الهيه و اخلاق فاضله انسانيه دو قدم خوف و رجا نباشد، حركت به سوى كمال براى انسان يا سخت يا غير ممكن خواهد بود.

عامل يك عمل الهى- به خصوص اعمال واجبه- از طرفى بايد بداند كه مولاى مهربان او اجر هيچ عملى را ضايع نمى گذارد و از طرفى بايد بداند كه اولًا عملش در برابر عظمت بى نهايت مولا قابل ذكر نيست و ثانياً اگر عمل علت غرور و عجب گردد [هَباءً مَنْثُوراً] «1» شده و عمل و صاحبش مستحق جريمه مى شوند. بر اين حساب از طرفى بايد اميد حتمى به نتيجه و محصول عمل داشت و از طرفى بايد از سوء عاقبت و نقص عمل، سخت در وحشت و ترس بود.

براى يافتن قدم خوف و رجا مراجعه به كتاب الهى و ادعيه وارده و آثار اسلامى به خصوص روايات اين باب در كتاب شريف «الكافى» و «بحار الأنوار» و «الشافى» و «الوافى» لازم است.

 

راه به دست آوردن خوف

توجه به نقص خويش و نقص عمل خويش و توجه به آيات و روايات مربوطه به خوف يا آيات و روايات بازگوكننده عذاب و جريمه مجرمان، بهترين راه به دست آوردن خوف مطلوب است. خوف از مقام حق و از عذاب فرداى قيامت، آدمى را از اعمال ناپسند و رذايل اخلاقى حفظ مى كند، در روايت آمده:

انَّ حُبَّ الشَّرَفِ وَالذِّكْرِ لايَكُونانِ فى قَلْبِ الْخائِفِ الْهارِبِ «2».

آن كس كه از مقام حق و عذاب الهى در ترس و بيم است، عاشق برترى و نام آورى نيست.

امام صادق عليه السلام به اسحاق بن عمار فرمودند:

اى اسحاق! آن چنان از خدا بترس كه گويا در برابر ديده توست و اگر از تو پنهان است، ولى تو از او غايب نيستى، چنانچه بپندارى كه تو را نمى بيند، بدون شك كافر شدى و اگر بدانى كه تو را مى بيند و با علم به اين حقيقت معصيت كنى پس او را از هر بيننده اى پست تر فرض كرده اى «3»!

امام سجاد عليه السلام عرضه مى دارد:

منزهى تو، عجب است از آن كه تو را مى شناسد، چگونه از تو باك ندارد «4»!

در روايت آمده:

قطره اشكى كه از خوف خدا ريخته شود، درياهايى از آتش را خاموش مى كند «5».

و نيز در آثار اسلامى آمده:

هيچ مؤمنى نيست كه از ترس خدا قطره اشكى بر چهره اش بريزد، مگر اين كه خداوند آتش جهنم را بر او حرام كند «6».

در روايت آمده:

هرگاه قلب مؤمن از خوف خدا بلرزد، گناهانش هم چون برگ درخت كه از شاخه برگيرند، بريزد «7».

از امام باقر عليه السلام روايت شده:

اميرالمؤمنين على عليه السلام آن گاه كه در عراق بود، روزى پس از نماز صبح، به وعظ و نصيحت پرداخت و از خوف خدا گريست و ديگران هم از گريه حضرت به گريه نشستند، آن گاه فرمود:

به خدا قسم كه از زمان دوستم رسول خدا صلى الله عليه و آله اقوامى را به ياد دارم كه صبح مى نمودند و شب مى كردند، در حالى كه چهره ها گرفته و احوالشان پريشان و شكم ها از گرسنگى به پشت چسبيده و پيشانى آنان از اثر سجده چون زانوى شتر بود!! شب را در حال سجده و قيام براى پروردگارشان به روز مى آوردند، گاهى مى ايستادند و گاهى پيشانى به خاك مى نهادند و با خداى خود سرگرم گفتگو و مناجات بودند و آزادى خويش را از آتش جهنم از حضرت او مى خواستند، به خدا سوگند با همه اين احوال آنان را مى ديدم كه بيمناك و هراسانند!!

و در بعضى از روايات به دنباله اين گفتار آمده كه:

آنان چنان بودند كه گويا صداى افروخته شدن آتش در گوش آن ها است، هرگاه نزد آنان نام خدا برده مى شد، چون درخت خم مى شدند و چنان بودند كه گويا شب را در غفلت به روز آورده اند.

راوى مى گويد: پس از اين سخنان، ديگر آن حضرت را خندان نديدند، تا به جوار رحمت حضرت حق منتقل شد «8».

در حديث موسى آمده:

اما كسانى كه از خدا مى ترسند، در مقام اعلى و برترى هستند كه ديگران را مشاركتى در آن نيست «9».

 

حكاياتى در خوف

در روايت آمده:

جوانى از انصار خوف و خشيت خدا بر او غالب شد، به گونه اى كه اين ترس وى را در خانه محبوس كرد. رسول خدا صلى الله عليه و آله نزد او آمد و بر او وارد شد در حالى كه او مى گريست. پيامبر او را در آغوش گرفت و او در آغوش پيامبر جان به جان آفرين تسليم كرد.

از حالات يكى از خائفان نقل شده:

چهل سال سر به جانب آسمان برنداشت، تا روزى روى به آن جانب كرد، چنان منقلب شد كه از پاى افتاد و جراحتى بر شكمش رسيد، شب ها دست به بدن خود مى كشيد از ترس اين كه مبادا مسخ شده باشد و اگر مردم به بلايى دچار مى شدند و بادى يا رعد و برقى به آنان مى رسيد؛ مى گفت: اين به خاطر من است، اگر مى مُردم، اين مردم از اين همه مصيبت خلاص مى شدند.

در احوالات اويس آمده:

در مجلس وعظ حاضر مى شد و از سخنان گوينده مى گريست، چون نام آتش مى شنيد فريادى مى زد و برمى خاست و شروع به دويدن مى كرد و مردم از پى او روان مى شدند و فرياد مى زدند: ديوانه، ديوانه.

روايت مهمى از رسول خدا صلى الله عليه و آله به اين مضمون رسيده:

آن گاه كه خداوند عزيز، خلق اولين و آخرين را در وعده گاه روز معلوم جمع كند، ناگهان صدايى برخيزد كه دورترين مردم، هم چون نزديك ترين آنان بشنود و آن صدا اين است:

اى مردم! من زمانى كه شما را آفريدم ساكت بودم، پس امروز شما ساكت شويد و به من گوش فرا دهيد؛ اين است و جز اين نيست كه، اينك اعمال شماست كه به شما باز مى گردد؛ ايها الناس! من نسبى قرار دادم و شما هم براى خود نسبى قرار داديد، پس نسب مرا پست داشتيد و نسبت خود را بالا برديد؛ من گفتم:

گرامى ترين شما نزد خدا پرهيزكارترين شما است و شما از پذيرفتن اين حقيقت سرباز زديد و گفتيد: فلان، پسر فلان و فلانى از فلانى ثروتمندتر است!

پس امروز من هم نسب شما را پست گردانم و نسب خود را بالا برم، كجايند پروا پيشگان؟ پس براى آن ها پرچمى برافراشته شود و آنان به دنبال آن به سوى منازل خود براه افتند و بدون حساب داخل بهشت شوند «10».

آرى، پروا پيشگان كه متقيان هستند، خوف و رجا و دورى از حرام و اجراى واجبات از لوازم تقواى آنان است و حق است كه بى حساب وارد بهشت شوند، بهشت جزاى عشق آنان به حضرت حق و خوف ايشان از مقام خداست و براى عاشق جايى جز بهشت و حالى جز حال رضايت حضرت يار نيست.

به قول عاشق وارسته، الهى قمشه اى:

من نه آن ديوانه عشقم كه زنجيرم كنند

 

يا به جز در دام زلف يار تسخيرم كنند

من نه آن مرغم كه صيادان عالم بافسون

 

دانه افشانند و در دامى به تزويرم كنند

من نه آن رندم كه اين رندان پر شيد و ريا

 

خوش خوشم سر در كمند آرند و نخجيرم كنند

من نه آن بالانشين عرشيم تا آسمان

 

يا نظام اختران با گردشى زيرم كنند

در جهان با هر چه پيش آيد خوشم كز لطف يار

 

روزى آخر دولت ديدار تقديرم كنند

     
 

طاير عشقم من آن عنقاى قدس لا مكان

 

برترم از هر چه در انديشه تصويرم كنند

     

حضرت سجاد عليه السلام به درگاه حضرت حق عرضه مى دارد:

بارالها! اگر در پيشگاه تو آن اندازه بگريم كه صدايم قطع شود و آن قدر در مقابلت به پاى ايستم تا اين كه از پاى در آيم و آن اندازه برايت ركوع نمايم كه استخوان پشتم در آيد و به مقدارى برايت سجده كنم كه چشمانم از حدقه درآيد و تمام عمرم را جز خاك چيزى نخورم و جز آب خاكستر چيزى نياشامم و در طول اين مدت آن قدر به ياد تو باشم و نام تو را ببرم كه زبانم از گفتن باز ايستد و با همه اين ها به خاطر حيا و شرمسارى از تو، نگاه به جانب آسمان نكنم، مستوجب محو و بخشايش گناهى از گناهانم نمى شوم!!

روايت شده كه:

در غزوه بنى المصطلق بود كه شبانگاهى آيه اول سوره حج بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شد، در حالى كه مسلمانان در حال حركت بودند:

[يا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْ ءٌ عَظِيمٌ* يَوْمَ تَرَوْنَها تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَ تَضَعُ كُلُّ ذاتِ حَمْلٍ حَمْلَها وَ تَرَى النَّاسَ سُكارى وَ ما هُمْ بِسُكارى وَ لكِنَّ عَذابَ اللَّهِ شَدِيدٌ] «11».

اى مردم! از پروردگارتان پروا كنيد، بى ترديد زلزله قيامت، واقعه اى بزرگ است.* روزى كه آن را ببينيد [مشاهده خواهيد كرد كه ] هر مادر شير دهنده اى از كودكى كه شيرش مى دهد، بى خبر مى شود، و هر ماده باردارى بار خود را سقط مى كند، و مردم را مست مى بينى در حالى كه مست نيستند، بلكه عذاب خدا بسيار سخت است.

پيامبر ندا داد و مردم را امر به ايستادن كرد، تا اين كه گرد شمع وجود مقدسش جمع شدند، آيه را بر آنان قرائت كرد؛ راوى مى گويد: من هيچ وقت به اندازه آن شب گريه كننده نديدم، چون صبح شد زين از چهارپايان نمى گرفتند و خيمه برپا نمى نمودند، مسلمانان را مى ديدى كه يا گريه مى كنند يا محزون و غمگين به فكر فرو رفته اند «12»!

مرحوم حاج ميرزا جواد آقاى ملكى، آن عارف وارسته پس از نقل احاديثى، در باب خوف مى گويد:

اين خوف و ترس انبيا و اوليا و مؤمنان است، پس بنگر كه حال تو چگونه است و از چه ديوانى نامت خارج مى شود؟ آيا نامت در دفتر مقربان و مؤمنان ثبت شده؟

چرا كه حالت خوف و رجا، بهشت و دوزخ را براى تو بزرگ مى دارد، يا در ديوان اشقيا! راستى برحذر باش از اين كه هم چون ملحدين باشى كه وجود و عدم جهنم براى آن نابكاران و ناكسان يكسان است!

و مبادا به ظواهر عقايد حقه، از ايمان به خدا و روز آخرت، بدون اين كه خوف و رجا برايت حاصل شود مغرور گردى؛ زيرا آن موجودى كه اثرى بر آن مترتب نباشد هم چون معدوم است.

پس نفس خود را اگر ادعاى خوف نمود در بوته آزمايش درآور، چرا كه براى خوف آثارى است، اما اثرش در بدن، رنگ چهره و گريه بسيار و در جوارح به خوددارى از معاصى و مقيد بودن به طاعات و تلافى گذشته و آمادگى براى عبادت حقيقى در آينده است.

و اثر خوف در قلب به خشوع و استكانت و دورى از كبر و غرور و كينه و حسد است.

خلاصه مسئله خوف، آن چنان بايد در دل تجلى داشته باشد كه محلى براى ساير هموم باقى نماند و يا لااقل آن قدر خوف باشد كه در رديف ساير هموم بر دل حكومت كند؛ زيرا خوف، آن گاه كه بر دل غلبه نمود و قلب را فرا گرفت جايى براى غير او باقى نمى گذارد و كم ترين اثر درجه خوف خوددارى از گناهان است و اين مرتبه را ورع گويند و مرتبه متوسط آن ترك مشتبهات است و اين مرتبه را مرتبه متقيان خوانند و بالاتر از اين، ترك امورى است كه انجام آن مانعى ندارد؛ چون عبادت انسان ضميمه اين مرتبه شود، انسان آنچه را در آن مسكن نگزيند بنا نكند و به آنچه نياز ندارد جمع ننمايد و به دنيا جز به ضرورت آن التفاتى نكند و يك نفس از عمر خود را صرف غير محبوب ننمايد، چنين انسانى سزاوار لقب با عظمت صديق است.

آرى، وقتى انسان از طريق قرآن و آثار الهى به عقاب اهل گناه و جريمه اهل جرم واقف شد، داراى قدم خوف مى گردد و از پى اين خوف به ترك گناه و عمل به خواسته حق برمى خيزد، تا از عذاب در امان باشد.

اما قدم اميد كه بايد هماهنگ قدم خوف در وجود انسان تجلى كند، از طريق معرفت نسبت به كتاب حق و آثار اهل بيت قابل تحصيل است.

البته اميد خالى و رجا منهاى عمل، اميدى احمقانه و رجايى باطل است، اميدى كه قرآن از انسان مى خواهد در جنب عمل و كوشش و رياضت مى خواهد.

غزالى در بخشى از «احياء» خود مى گويد:

نزد ارباب دل و صاحبان بصيرت روشن است كه دنيا مزرعه آخرت است و قلب به منزله زمين و ايمان به مانند بذر و طاعات به منزله آماده ساختن زمين و كندن جوى ها و رساندن آب به مزرعه است.

قلبى كه به غير حق آلوده شده و در ماديت صرف و امور دنيايى محض غرق گشته چون زمين سنگلاخى است كه بذر در آن نمى رويد و روز قيامت كه روز درو كردن است، آن كس كه به پاشيدن بذر ايمان در زمين مستعد قلب و طاعات الهيه اقدام نكرده چيزى درو نمى كند؛ زيرا چيزى ندارد.

با خباثت قلب و سوء خلق، ايمان براى صاحبش سودى ندارد، هم چنان كه بذر در زمين سنگلاخ به نتيجه و محصول نمى نشيند.

[مَنْ كانَ يُرِيدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِي حَرْثِهِ وَ مَنْ كانَ يُرِيدُ حَرْثَ الدُّنْيا نُؤْتِهِ مِنْها] «13».

كسى كه زراعت آخرت را بخواهد، بر زراعتش مى افزاييم و كسى كه زراعت دنيا را بخواهد، اندكى از آن را به او مى دهيم.

[إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ الَّذِينَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أُولئِكَ يَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ ] «14».

يقيناً كسانى كه ايمان آورده، و آنان كه هجرت كرده و در راه خدا به جهاد برخاستند، به رحمت خدا اميد دارند.

چون در اين آيه شريفه رجا و اميدوارى به چنين افرادى منحصر شده و آيات سوره شمس دلالت بر اين حقيقت دارد كه بدون داشتن نفسى تزكيه شده بهره اى براى كسى نخواهد بود و رسول اسلام صلى الله عليه و آله فرموده اند: احمق كسى است كه از هواى نفسش پيروى كند و از خداوند آرزوى بهشت داشته باشد «15».

امام صادق عليه السلام مى فرمايد:

از شيعيان ما نيست، كسى كه به زبان شيعه باشد و در عمل مخالفت ما كند، بلكه شيعه ما كسى است كه با زبان و قلب و عمل با ما موافق باشد «16».

بنابر اين آيات و روايات بايد توجه داشت كه: به هنگام عمل پاك و اخلاق حسنه بايد اميد به عنايت و رحمت دوست داشت و بايد به وقت توبه و ترك گناه آرزوى بخشش معاصى گذشته كرد و رنه اميد بدون عمل و رجا بدون اخلاق و آرزوى غفران بدون توبه باطل و مردود است.

در هر صورت اگر داراى عمل هستيد، به فضل و عنايت حضرت او توجه كنيد و به آن جناب اميد ببنديد و اگر داراى گناه هستيد در صورت توبه از آن حضرت توقع غفران داشته باشيد و به رحمت و كرم او اميدوار باشيد و براى معرفت بيشتر نسبت به خوف و رجا به آيات و روايات و داستان اميدواران و خائفان مراجعه كنيد. با خواست الهى در باب توبه و حسن ظن «مصباح الشريعة» مفصل اين مسائل خواهد آمد.

[فإذا كبرت فاستصغر ما بين السماوات العلى و الثرى دون كبريائه فان الله تعالى إذا اطلع على قلب العبد و هو يكبر و فى قلبه عارض عن حقيقة تكبيره فقال: يا كاذب اتخدعنى و عزتى و جلالى لا حرمنك حلاوة ذكرى و لا حجبنك عن قربى و المسارة بمناجاتى ]

 

پی نوشت ها:

______________________________

(1)- فرقان (25): 23.

(2)- الكافى: 2/ 69، باب الخوف والرجاء، حديث 7؛ وسائل الشيعة: 15/ 220، باب 14، حديث 20326؛ بحار الأنوار: 67/ 359، باب 59، حديث 5.

(3)- الكافى: 2/ 67، باب الخوف والرجاء، حديث 2؛ مشكاة الأنوار: 117، الفصل الرابع، فى الخوف والرجاء؛ بحار الأنوار: 67/ 355، باب 59، حديث 2.

(4)-/ المصباح، كفعمى: 82.

(5)- من لا يحضره الفقيه: 1/ 317، باب وصف الصلاة، حديث 941؛ وسائل الشيعة: 7/ 247، باب 5، حديث 9242.

(6)-/ مستدرك الوسائل: 11/ 246، باب 15، حديث 12889.

(7)- بحار الأنوار: 67/ 394، باب 59.

(8)- معراج السعادة: 138- 139.

(9)- الكافى: 2/ 482، باب البكاء، حديث 6.

(10)- مجمع البيان: 9/ 175، ذيل آيه 13 سوره حجرات.

(11)- حج (22): 1- 2.

(12)- مجمع البيان: 7/ 95، ذيل آيه 1 سوره حجّ؛ تفسير الصافى: 3/ 361.

(13)- شورى (42): 20.

(14)- بقره (2): 218.

(15)- بحار الأنوار: 67/ 69، باب 45، حديث 16.

(16)- بحار الأنوار: 65/ 164، باب 19، حديث 13.

 


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

خوشا از دل نم اشکی فشاندن از قیصر امین پور
به این دلیل که می زد پیامبر بوسه از مهدی رحیمی ...
نتایج  بی احترامی به پدر و مادر چیست؟
پریشانی عشق و آیینه گردانی عطش
خورشید در زنجیر(شهادت امام سجاد علیه‏السلام )
اشک های طلایی
اشک بر کشته اشک
چرا برای امام حسين (عليه السلام) گريه می کنیم ؟
عنايت امام حسين به شيخ جعفر شوشتري
احد صالح تبریزی‏ سقای لب ‏تشنه‏

بیشترین بازدید این مجموعه

وفات حضرت ام کلثوم (س)
توحید نظری و توحید عملی
مال حلال و حرام در قرآن و روايات‏
ماوراى هفت آسمان‏
قابل توجه زنان آزاردهنده به همسر
آثار ایمان به خدا در زندگی
روزانه چقدر قرآن بخوانیم؟
سوره ای از قران جهت عشق و محبت
کرامات و معجزات حضرت فاطمه زهرا (س) (2)
متن دعای معراج + ترجمه

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^