ارباب مجاهده كه عنان اختيار از دست اين مكار برده اند، فرموده اند كه او از ده باب درمى آيد.
اول: از باب حرص و آن را به قناعت مى توان بست و كريمه:
[وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُها].
و هيچ جنبده اى در زمين نيست مگر اين كه روزىِ او برخداست.
را نصب العين خود ساخت.
دوم: از باب طول امل درمى آيد و آن را به خوف از موت مى توان مسدود كرد و التجا به كريمه:
[كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ إِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فازَ وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلَّا مَتاعُ الْغُرُورِ].
هر كسى مرگ را مى چشد و بدون ترديد روز قيامت پاداش هايتان به طور كامل به شما داده مى شود. پس هر كه را از آتش دور دارند و به بهشت درآورند مسلماً كامياب شده است و زندگى اين دنيا جز كالاى فريبنده نيست.
سوم: از ممر طلب راحت و نعمت در مى آيد و آن را به زوال نعمت و ياد كردن صعوبت و سختى حساب مقابله مى توان كرد و تأديب او به وعيد:
[ذَرْهُمْ يَأْكُلُوا وَ يَتَمَتَّعُوا وَ يُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ ].
بگذارشان تا بخورند و [با لذايذ مادى و زودگذر] كامرانى كنند، و آرزوها، سرگرمشان نمايد؛ سپس [حقّانيّت اسلام و فرجام شوم خود را] خواهند فهميد.
اينان را به خورد و خواب طبيعى و لذات حيوانى واگذار تا آمال و اوهام دنيايى آنان را غافل كند پس زود است كه نتيجه كامرايى بيهوده و بى ثمر خويش را بيابند.
چهارم: از ممر عجب و خودبينى در مى آيد و آن راه را به خوف از عاقبت مسدود بايد ساخت و تقويت از آيات:
[يَوْمَ يَأْتِ لا تَكَلَّمُ نَفْسٌ إِلَّا بِإِذْنِهِ فَمِنْهُمْ شَقِيٌّ وَ سَعِيدٌ* فَأَمَّا الَّذِينَ شَقُوا فَفِي النَّارِ لَهُمْ فِيها زَفِيرٌ وَ شَهِيقٌ* خالِدِينَ فِيها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلَّا ما شاءَ رَبُّكَ إِنَّ رَبَّكَ فَعَّالٌ لِما يُرِيدُ* وَ أَمَّا الَّذِينَ سُعِدُوا فَفِي الْجَنَّةِ خالِدِينَ فِيها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلَّا ما شاءَ رَبُّكَ عَطاءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ].
روزى كه چون فرا رسد، هيچ كس جز به اجازه او سخن نمى گويد؛ پس برخى تيره بخت و برخى نيك بخت اند.* اما تيره بختان [كه خود سبب تيره بختى خود بوده اند] در آتش اند، براى آنان در آنجا ناله هاى حسرت بار و عربده و فرياد است.* در آن تا آسمان ها و زمين پابرجاست جاودانه اند، مگر آنچه را كه مشيّت پروردگارت اقتضا كرده است؛ بى ترديد پروردگارت هر چه را اراده مى كند، انجام مى دهد.* اما نيك بختان [كه به توفيق و رحمت خدا سعادت يافته اند] تا آسمان ها و زمين پابرجاست، در بهشت جاودانه اند مگر آنچه را مشيّت پروردگارت اقتضا كرده، [بهشت ] عطايى قطع ناشدنى و بى پايان است.
پنجم: دخل و تصرف وى از ممر استخفاف برادران مؤمن است، آن را به رعايت حرمت و مبادرت ايشان قلع بايد نمود.
ششم: عبور او از راه حسد است، آن را به رضا دادن به قسمت الهى و عدل در حكم او بايد مقابله نمود و استدلال به آيات شريفه سى و دوم تا سى و نهم سوره مباركه زخرف بايد نمود آنجا كه مى فرمايد:
آيا آنان كه راضى از اوضاع عادلانه جهان نيستند، بايد رحمت و عنايت خداى را تقسيم كنند! در صورتى كه ما خود معاش حيات و روزى آنان را در دنيا تقسيم كرده ايم و بعضى را بر بعض ديگر به انواع عنايات برترى داده تا با كمك گيرى از يك ديگر چرخ زندگى بگردد و رحمت الهى از آنچه جمع مى كنند بهتر است.
مردم يك نوع و يك رشته و امتند، چند روزى در اين دنيا هستند و به اندازه معيشت در اختيار آن هاست، اگر نه اين بود كه مردم يك امتند، ما آنان كه به حق كافر مى شدند، «از پستى دنيا و بى قدرى آن به مال فراوان» سقف خانه هايشان را از نقره خام قرار مى داديم و چندين طبقه كه با نردبان بر سقف بام روند.
و نيز بر منازلشان درهاى بسيار (كنايه از وسعت خانه) و تخت ها كه بر آن تكيه زنند و عماراتشان را به زر و زيور مى آراستيم ولى اين ها همه متاع پست و فانى دنياست، اگر داراى ارزش بود بر آنان آن مى كرديم كه گفتيم:
هر كس از ياد خدا رخ برتابد شيطان را برانگيزيم كه يار و همنشين او باشد.
آرى، تمام متاع دنيا در نزد خدا بى ارزش است، اگر همه آن هم بر فرض نزد يك نفر باشد، ارزش حسد ورزيدن و اين كه شيطان همنشين دل انسان گردد، ندارد.
شياطين، مردم را از راه خدا بازدارند و به گمراهى افكنند و آنان پندارند كه به راه درست مى روند.
تا زمانى كه از دنيا به سوى ما باز آيند، آن گاه با حسرت گويد: اى كاش ميان من و آن شيطان فاصله اى به دورى مشرق و مغرب بود كه او براى من همنشين و يار بسيار بدى بود.
آن روز حسرت و پشيمانى براى شما سودى ندارد؛ زيرا در دنيا از حدود الهى تجاوز كرديد و امروز با شياطين در عذاب دوزخ شريك هستيد.
هفتم: از راه ريا و سمعه و طلب خودنمايى در مى آيد و آن طريق را به اخلاص در اعمال بايد گرفت و اعتماد بر كريمه:
[وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً].
و هيچ كس را در پرستش پروردگارش شريك نكند.
هشتم: از راه بخل در مى آيد، دل را به فناى: ما فى ايْدِى النَّاسِ يَنْفَدُ.
قرار بايد داد و به بقاى:
[ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ ].
آنچه [از پاداش و ثواب ] نزد خداست، باقى مى ماند.
اقرار بايد كرد.
نهم: كبر و آن را بقوت بازوى تواضع مسدود بايد ساخت و به حكم:
[إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ ].
بى ترديد گرامى ترين شما نزد خدا پرهيزكارترين شماست. يقيناً خدا دانا و آگاه است.
بزرگى و كرامت را در تقوا بايد دانست.
دهم: آمد و شد او از راه طمع است، پس دست طمع از خلق كوتاه بايد ساخت و روى همت بر خزانه كرم نامتناهى الهى بايد آورد و آيت عالى رايت،
[وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً* وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ ] .
و هر كه از خدا پروا كند، خدا براى او راه بيرون شدن [از مشكلات و تنگناها را] قرار مى دهد.* و او را از جايى كه گمان نمى برد روزى مى دهد.
را بدرقه راه و اعتماد كار خود ساخت.
حاصل آن كه: از براى اهل هوش و بصيرت چه در وقت قرائت قرآن و چه در غير وقت قرائت، بستن راه هاى مدخل آن غاوى مغوى به تذكار آيات قرآنى و مواعظ سبحانى با توفيق ربانى سهل است.
منبع : پایگاه عرفان