در طول تاریخ هنر، چه هنر کلاسیک و چه هنر مدرن و پسامدرن، همیشه نیاز به یک عقبه فکری و پشتوانه حقیقی و در عین حال واقعی، که بتواند منبع سرشاری برای بازآفرینی های هنرمندانه اصحاب هنر باشد احساس می شده است. مرور تاریخ سینما، هماره تداعی گر برداشت های متنی و جلوه های هنرورزانه ای بوده است که سینماگران از تبادر حوادث تاریخی و تلاقی تجربیات بشری با لطافت هنر هفتم، نوعی در آمیختگی زیبایی شناسانه را در قالب هنر سینما، پدید آورده اند. تاریخ سینما، به روشنی و درشتی گویای این صبغه و عقبه است خاصه آنکه این مواضع و مواقف، پتانسیل غنی و متراکمی از ایده ها و روایت ها و وجوه دراماتیک سرشاری فراهم آورده و موقعیت را برای ظهور و بروز خاصیت های هنری و ابتکارات و استعدادهای مولفان وکارگردانان سینما تدارک دیده است. گرچه این رویدادهای تاریخی تنها در محدوده سینما ظهور و بروز نداشته و ساحت های دیگر هنر و نیز ادبیات و شعر را متاثر از خود کرده اند، هم آنچنان که ادبیات و شعر در بازه های زمانی میان دو جنگ جهانی، تولدی دیگر و تراکمی متفاوت تر از آنچه تا آن زمان بوده، یافت.
تدارک هنرورزی های اهالی درک و معرفت در گذر از زمان وزمانه ای که رویدادی به بزرگی و تاثیرگذاری جنگ جهانی آفرید، مولد و موجد آثارقابل اعتنایی در ژانرها و گونه ها و مکتب های متنوع شد و ادبیات مختص خود را با تمام ظرایف و لطایف وخاصیت های ماندگار و جاودانه اش پدید آورد. نیز دستآمد سینمای جهان از آنچه در جنگ ویتنام گذشت و دستمایه آثار بیشماری گشت که تاریخ سینمای جهان به چشم خود دید و انسانیت و انسان را در پس این تصویر خاکی و خونین، به تماشا گذاشت. جنگ کره، مبارزات مردم آفریقا، مجاهدت های نلسون ماندلا، فیدل کاسترو و تاریخ سیاه و شرمناک و تکان دهنده مبارزه با نژاد پرستی در افریقای جنوبی و... همه و همه در قاب تصویر وصفحات سپید به سرشت و سرنوشت مردمان نسل های آینده پیوندی همیشگی خورد، با سینما و با ادبیات. تردیدی نیست که نقش آفرینی هنر در این ساحت، حتی اگر جزء ذاتیات و ماهیات آن نباشد، قطعاً جزء توابع، لوازم و مستحدثات آن در آمده است،سالهاست.
همه آنچه به آن اشاره کردیم، تنها درک و دریافتی زمینی از وقایعی انسانی است در مختصات عالم ماده. اما زمانی که مساله فراتر از ماده و رسیدن به ماورا از طریقت علم الاسماء می گذردو در بطن و متن وحی و انتزاعات زمینی وخاکی آن و تجلیات دنیایی اش قرار می گیرد، صورت ومعنی رنگ دیگری می یابد و هویتی دیگر و این موقعیت به همان اندازه که پر صلابت و غنی وحماسی و سرشار و ارزشمند و پر فایده است، خطیر و مهیب و پر حادثه است. اگر سینمای مبارزه جوی امریکای لاتین و افریقای جنوبی با تشعشعاتی که به سایر نقاط گیتی جهت ساخت و پرداخت آثار انقلابی افروخت، توانست بارقه هایی آنچنانی بیافریند، حاصل این تعامل انسانی بود با آنچه در صور و ماده، پدیدار گشته بود و البته عقبه ای بشری داشت که منشا شده از لطافت فطرت و علقه های انسانی او بود اما واقع و حقیقت امر در مصاف هنری مثل سینما با دقایق وحیانی و امور آسمانی چیزی فراتر و جز این است.
امر عاشورا در کالبد فهم انسانی، قابل انتزاع به صورت و معنا نیست و نمی توان مثلاً برای حوادث روز عاشورا، صورتی تدبیر کرد که همان جنگ آوری ها باشد و داغ ها و رشادت ها و ... ومعنایی که مثلاً مضمون ان الله شاء ان یراک قتیلا ( کلام رسول(ص) اکرم خطاب به سید الشهدا (ع) در رویای صادقانه ) و... الخ. خیر؛ عاشورا یک روح جاری است که از سرچشمه وحی و سر منزل عبودیت سریان وجریان یافته است و آنچه بر اجزای هستی وکره خاکی در سال 61 هجری پدیدار آمده جلوه نیست اصل است و صناعت ومجاز نیست، حقیقت ناب است. برای بار یافتن به آوردگاه عاشورا، چاره ای جز خرق حجاب تکنیک نیست و این مفهوم در مضمون بیانات سید مرتضی آوینی جایی همیشه جدی داشت. با سلاح فرم، به تنهایی نمی توان به مصاف ساخت و پرداخت وجوه دراماتیک عاشورا رفت هم آنچنان که تنها با سلاح فهم و معنا، نمی توان به این مهم دست یافت. فهم و باز پردازش تصویری وجوه دراماتیک عاشورا، نیازمند فهم وتسلط بر حجاب هنر و مقام فرم و درک میزانسن و ... الخ، پس آنگاه آغازیدن سلوک آفرینش هنری است و گذر از حجاب های متنوعی که در پس دنیا و مافیها به تجلی است.
تدارک این موضوع و معنی البته جز با خرق حجاب تکنیک فراهم نمی آید که بسیارند جا ماندگان و دست و پا زنندگان در وادی فرم و نقل که هر دو به اشتباه افتاده و بیراهه می روند. خبط تکان دهنده ای ست اگر کسی بپندارند، هم آنچنان که برای کشته شدگان جنگ کره و ویتنام فیلم و ادبیات ساخته وپرداخته اند، می توان بر شهدای عاشورا هم همان کرد و نمود و نمادها را تنها جابه جا کرده و به مقصود رسید. در جایی که خداوند، خود را مصیبت خوان حسین بن علی (ع) می داند، چه جای این صناعتها و مجازگویی ها که به هرزه درایی و بیهوده گویی شبیه تر است تا هنرورزی. اینکه انبان سینما و رسانه ما درتولید محصولاتی که با خرق حجاب تکنیک به مثابه آینه ای گویا وجویای حقیقت هنری باشند که عاشورا جلوه تام و تمام آن است،تهی و قریحه اش ناکام است علاوه بر دلایل متعدد دیگر، حاصل همین فقدان مصیبت بار است که مولفان وکارگردانان ما یا در بازی فرم، گرفتار و مشغولند یا در ساحت مکتب ظاهر و ظاهر مکتب، در بند و غافل.
بال های هم افق معرفت بصری و بینش اندیشگی که لوازم ذاتی و موجودیت ماهوی آثار خارق حجاب تکنیک اند، جز برای انسان های سالک گرد نمی آیند و این سلوک منبعث و مرهون آن دو فضای به شدت درهم تنیده است که سیستمی یکپارچه را می آفریند.
هنرمندی که قرار است درباره عاشورا، ورزیدگی فکری و خلق اثر کند، بی تردید بایستی از سوز معرفتی این آوردگاه هماره تاریخ بهره مند باشد.
خاصه آنکه عاشورا، در گذر از صورت یک حادثه یک روزه، خود، متنی از تاریخ بلند جهاد انسان با نفس اماره خویش است و این مضمون بکر آن حدیث قدسی است که کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا.
این سوز که جانمایه حیات معرفتی هنرمند است در تلاقی و هم پوشانی جامع و مانعی با فهم و بینش بصری و سینمایی، موقعیتی را فراهم می کند تا سلوک هنرمند شکل بگیرد.
اینکه کدامیک از این دو ورطه همپوشان و متلاقی، سوز عاشورایی و فهم بصری بر دیگری می چربد و بر آن تفوق می یابد، جدال عبثی است که معرکه گیران لفظ و بازیگران ظاهر را باید و شاید و الا اهل نظر و سالکان راه دیده و جاده پیموده می دانند که این دو زیر چتر یک کل منتزع از توحید گرد آمده اند که همه چیز از اوست و ظاهر و باطن و لفظ و معنا و ماده و صورت، همگی در ید قدرت اوست.
در اینجا، صورت همان سیرت و ماده همان معناست چرا که ماده، ظرف معناست و این دو را نه انفکاکی است و نه افتراقی چرا که در سلوک موحدانه هنرمند، در ساحت جهاد با نفس که عاشورا جلوه تام و تمام آن در باطن حیات انسان است، تدارک هر دوی این امور از یک منبع و منشأ است و آن تجلی وحی است به دست انسان.
آیا اینکه هنرمند با تصویر- فرم و بینش، ساخت و محتوا- خود بتواند حجابی را از روی حقایق عاشورا بردارد و مخاطب را متوجه جلوه ای از جلوات این نور عظیم و این مصیبت اعظم نماید، چیزی جز عنایت وحیانی خداوند در راسته قاعده لطف او به انسان و جهان هستی است؟
اما جلوه های دراماتیک عاشورا از چند منظر و در چند ساحت شکل می گیرد. انسان هایی که در این واقعه مدخلیتی دارند، از قطب های متخالف و اجزاء متخاصمی تشکیل شده اند که سری در سپیدی و سری دیگر در سیاهی دارند.
امتداد افق نقش آفرینی اینان از ادب و متانت حر بن یزید ریاحی گرفته تا شقاوت شمر بن ذی الجوشن و از شکیبایی و صبر حیرت آور عقیله بنی هاشم گرفته تا رشادت و جوانمردی ابوالفضل و از شور و مستی عارفانه یاران حسین (ع) گرفته تا سبعیت و تاریکی و فرومایگی عمر سعد و یارانش ادامه دارد.
اساساً آفرینندگان این روز بزرگ در دو میدان سیاهی و سپیدی و خوبی و بدی شکل می گیرند و قد می کشند و تاریخ می سازند.
و البته گروهی از سپیدی به سیاهی و از سیاهی به سپیدی می گروند و دیگرگون می شوند.
آن سان که حر به عنوان اولین سد راه حماسه، شروع شقاوت را می آراید اما به بزرگی و شهادت نائل می شود یا شمر که خود زمانی سردار جنگ آور لشگر علی بن ابیطالب (ع) بوده است، به آن درجه از شقاوت و وقاحت و پستی فرو می رود که سر امام را با لبان تشنه از فقا می برد.
عجبا! تمام درس آموزی های فیلمنامه نگاری کلاسیک در عین امتزاج تصویر پردازی ها و ریزه کاری های مدرن و جلوه های زیبایی سترگ و تکان دهنده حقیقت عشق، در عاشورا و کربلا، به منصه ظهوری ناب می رسد.
حرکت شخصیت ها از سیاهی به سپیدی واز سپیدی به سیاهی، نقاط عطف، پرده های اول و دوم و سوم، گره ها و گشایش ها و .... پایان بندی خونرنگ و امید بخش و .... آغازی دیگر به حماسه ای وصدایی که، این تنها صداست که می ماند.
مجموعه منتظمی از شخصیت ها و وقایع که درقالبی پرتلاطم و خونرنگ و حیرت آور، تکان دهنده ترین صحنه عالم را پدید آورد و ماندگارترین شد.
دراماتیزه کردن وقایع و آدم ها در حادثه عاشورا، گذشته از الهامات معنوی و وجوه استعاری و عرفانی و به ویژه شهودی که در این آوردگاه تاریخی جا به جا، خود را می نمایاند پیش و بیش از هر چیز دیگری نیازمند تدفیق و تمرکز بر اصالت این حرکت عمیقاً دینی است.
داستان عاشورا در کشاکش میان دو منبع نور و ظلمت و تردید و ترددی که دیگران در میانه این دو مرز آدمیت و حیوانیت، تجربه می کنند، شکل می گیرد و به ظهور و بروز می رسد.
با در نظر داشت این نکته که در عاشورا، همه چیز در اوج زیبایی است و کمال، چه از منظر آزادگی و رشادت و پاکی و جانبازی و صبر و استقامت و بندگی و چه از جانب شر و تاریکی و سبعیت و دد منشی و بیچارگی و حتی در لایه هایی پرابهام و ایهام و از منظری مردم شناختی، تصویر روان شناسانه ای که از مردم عبرت دهنده کوفه در پیشگاه تاریخ انسانیت، پدید آمد، نوعی استثنایی از تردید و بی رمقی و نامردمی در قامت این جماعت سفله پرور دون همت که در همه اقطار زمان معروف ومشهور به بی وفایی اند شاهدیم که با هزاران نامه و دعوت به قیام و یاوری، آن گونه شرم آور و سرد و عاری از شور و شعور و شرف، امام (ع) را تنها گذاردند.
و به راستی عاشورا در ساحت های مختلف و متنوعش، استثنایی و تکان دهنده است و این منبع غنی و سرشار، میدان وسیع و پرحاصلی است برای آنانکه با سوز و سودای حسینی و مسلح به غنای بصری و فهم سینمایی، به باز پردازش تجربیات خود از این امر قدسی می پردازند.
وجوه دراماتیک حادثه عاشورا را تنها در افق این حماسه عاشقانه وسترگ می توان ردیابی کرد.
شخصیت های برجسته ای که در این واقعه تمام همت خود را برای به بار نشاندن تصویری روشن وماندنی از اوج گیری وجوه ایمانی - انسانی خویش به کار بستند هر یک گنجینه ای از زیبایی های هنرمندانه اند.
شهادت که به گفته پیر جماران، هنر مردان خداست، آخرین تصویرپردازی این دردانه های وجود است که پایان بندی سبز وسرخ را برای روایت فتح خویش انتخاب کردند.
درطول تاریخ، آنچه ماحصل تلاش و تدقیق مورخین بوده در چالشی قابل تامل با آنچه عارفان و شاعران وصاحبان طریقت و دیگر علما در نشئه ها و نحله های فکری و قالب های اندیشگی دیگر پیموده و نموده اند، مصافی طولانی و گاه فرساینده پدید آورده است.
واقعه عاشورا هم با تمام مختصات و منویاتش و از جمله در ساحت وجوه دراماتیکش، از این مقوله مستثنی نبوده بلکه بیش و پیش از هر واقعه دیگری در طول تاریخ - حداقل تاریخ شیعه - آماج این کشاکش ها و کنش ها بوده است.
نگاه مورخ و تدقیق زمانی و جغرافیایی او و استدلال ها و شواهد و قراینش در مواجهه با آنچه عارف با دیدگاه کشف و شهودی اش از این واقعه به تماشاگه مخاطبان می گذارد گاه آنچنان به تباین و بلکه تعارض وحتی تنافر کشیده می شود که تشخیص را سخت و راه را ناهموار می نماید و باید پذیرفت که ویژگی های شخصی انسان هایی که در واقعه عاشورا نقش آفرینی کردند، از دل همین مجادلات وچالش ها رخ می نماید و نمی توان این طریق سنگلاخ را با تمام فراز و نشیب ها و ابهام و ایهام هایش ندیده گرفت.
در وجه دراماتیک مسئله ، غلظت و دقت و شدت و حدت آدمها، در همین مختصات شکل می یابد و مثلاً در بحث رشادت و جنگ آوری یا سختی و مصیبت و صعوبت کار یا حتی ویژگی های فیزیکی و جسمانی آدم های آن حادثه، آنچه برای انعکاس هنرورزانه لازم و ضروری است، همین واقعیت است که حقیقت آن حادثه را به درستی و راستی و بی کم و کاست و افراط و تفریط باز نمایاند و به ظهور بنشاند واقعیت آن است که نگاه یک عارف و یک مورخ یا یک ادیب و سخنور و حتی یک جنگاور، به حادثه عاشورا، از منظرهای مختلف، افق های گوناگون و تجلیات متنوعی است که هر یک بدان متعلق و از آن منبعثند.
در همین مجال و به مناسبت همین بحث، لازم است به یکی از آسیب های جدی و خطرناک حادثه عاشورا بپردازیم که اتفاقاً در بعد آفرینش های هنری و ادبی، بسیار حائز اهمیت است و دقت در این معنا بسیار لازم.
و آن حقیقت تلخ انحراف های غلو آمیز و بافندگی های محیر العقول در ابعاد متنوع و متراکم تجربه قدسی عاشورا است. آنچنان که شهید مطهری با اشاره به این انحرافات که در قضیه عاشورا به ویژه در مراثی و مدایح، با کمال تاسف صورت گرفته و می گیرد اشاره می دارد که دیگر نباید بر عاشورا بگرییم، بلکه باید بر انحرافاتی که به این واقعه رفته است، بگرییم!
«واقعه تاریخ کربلا از آن نوع حوادث است که دراثر عدم رشد اجتماع، مسخ و معکوس شده است، تمام عظمتها و زیباییهایش فراموش شده، حماسه و شور و افتخاراتش محو شده و به جای آنها زبونی و ضعف و جهالت و نادانی آمده است . این نشانه عدم رشد این ملت است برای حفظ و نگهداری تاریخ با عظمت و پر افتخار خویش .»
وقایع روز عاشورا و بلکه وقایع مربوط به نهضت سال 61 هجری از آغاز بارقه های خواسته و ناخواسته اش تا امتداد آن در روز دهم محرم و پس از آن تا کنون، نه نیازمند اغراق و ایجاد و افراط است و نه التقاط و ابتلا.
اگر بعد مصیبت باری حوادث مد نظر باشد، جانگدازترین است و اگر منظر زیبایی شهودی و عرفانی مطمح نظر قرار گیرد مصداق تام و تمام کلام حضرت عقیله بنی هاشم زینب کبری (س) است که «ما رایت الا جمیلا » و اگر حماسه و مقاومت، مقصود باشد کامل ترین و مانع ترین تصویر حماسی تاریخ است و نیز اگر شقاوت و وقاحت دشمنان و زبونی مترددان و شکاکان وادی تقصیر و قصور را بخواهیم، مردمان نامراد و بی مرام کوفه با آن تاریخ ننگین و عقبه شرم آورشان، تابلویی
عبرت آمیز از تدارک فتنه در سرزمین رخوت و عسرت پدید آورده اند و این همه، تجلیات مختلف و متنوع عاشوراست در
دراماتیک ترین و پر خون ترین و گرم ترین و ماناترین حالت متصور.
با این حال وجوه دراماتیک عاشورا، تنها در بازیابی رخدادها و شخصیت های متنی و موضوعی اصل واقعه و جغرافیا و زمان و زمانه عاشورا خلاصه نمی شود بلکه در طول تاریخ انسان و هنر، این واقعه، جانمایه
شکل گیری درام ها ی موثر و موقر و موفقی بوده است که درواقع زاییده بطن هویت وحقیقت عاشورایند حتی اگر در آنها اشاره ای صریح و مستقیم به متن واقعه نباشد.
به مناسبت، اشاره ای به یکی از زیباترین وجذاب ترین آثار تولیدی در حوزه تصویر البته در مدیوم تلویزیون که توانست به درستی و راستی اشارت هایی به حقیقت عبودیت وآزادگی به عنوان رمز هویت بخش حادثه عاشورا داشته باشد و با مخاطب وسیع خود در میدان واسع جذابیت های حقیقی و نه مجازی واقعه کربلا ارتباط برقرار کند.
مجموعه تلویزیونی روز دهم ساخته حسن فتحی که شاید بتوان از آن به عنوان ماندگارترین و حرفه ای ترین مجموعه تلویزیون ایران در راستای تبلور عقبه اندیشگی ملهم از واقعه عاشورا نام برد.
آنچه روز دهم بدان نایل آمد، تجلی همان بعد فرامتنی وجوه دراماتیک عاشورا در قالب زمان و زمانه ای دیگر و جغرافیایی آن سوتر از کربلای روز دهم محرم سال 61 هجری است.
رسوخ و نفوذ آنچه به حیرت و درستی و سترگی، فرهنگ عاشورایی نامیده می شود در متن درام انسانی و رگه هایی ظریف و حساس و قابل ردیابی از عشق به تنها معنای درست و کامل آن که تداعی آسمانی فطرت انسانی است و توجه و تنبه او به ساحت اقدس الهی و اتصال به منبع واحد و یگانه عشق ورزی که همان آزادگی از بند نفس وشهود معنای فنا است.
این تقسیم بندی درستی است که روایت عاشورایی یا در تقسیم بندی ژانر تاریخی و جنگی و اسطوره ای می تواند به رویارویی مستقیم با روز واقعه یا تبعات و تدریجات تاریخی آن بینجامد و یا در شکلی دیگر نمادها و نمودهای آیینی و رسمی به مثابه نشانه های هویت جمعی در انتزاع از آن واقعه بروز یابد و در شکلی دیگر، چونان که پیشتر اشاره شده با هویتی ظریف تر و اشاراتی بدیع تر، پرداختی غیر مستقیم از همان حقیقت ناب را دستمایه قرار داده و به روایت منتزع از بطن فرهنگ عاشورایی دست یازد همچنان که درنمونه خوب وجاودانه آن مجموعه تلویزیونی شب دهم یادآور شدیم.
اما هر دوی این اشکال و صورت بندی ها بایستی از ذات یگانه سلوک هنرمندان در به ظهور و بروز رساندن «واقعه» برخوردار باشد، چه بسا آثار متنوع و گوناگونی که با حجم انبوهی مرثیه و سنج و دمام و نشانه ومدیحه در ذکر حضرت اباعبدالله (ع) ساخته و پرداخته و از رسیدن به ابتدایی ترین نتایج و تاثیرگذاری های هنری بی بهره مانده اند و چه بسا آثار به ظاهر ملهم از آن واقعه که در کشاکش درام و اثنای روایت، سرکار خود گرفته و راه خود رفته اند. یا به حدیث نفس منجر شده اند و یا از رنگ و لعاب ظاهری قضیه عاشورا، حظی و بهره ای مادی برای خویش فراهم آورده اند و دیگر .... هیچ نمونه های این قسم متاخر، بسیارند به تاسف!
گفتیم که سلوک هنرورزانه در راستای باز تاباندن حقیقت عاشورا در قالب هنر، نیازمند فهم سیستم یکپارچه ای ست که سواد بصری و معرفت معانی را به صورتی هم پوشانی شده می طلبد.
این اشارت ها در کلام اسلام شناسان حقیقی و نخبگان حوزوی نیز -محدود اما مهم- جلوه دارد.
شهید مرتضی مطهری با اشاره به ویژگی ملهم از متن فرا تاریخی و جهان شمول حوادثی چون قیام عاشورا یادآور این نکته می شود که کسانی که به خاطر یک سلسله اصول و مبادی قیام می کنند و نهضت می نمایند در حقیقت به همه جهانیان بعد از خودشان پیامی دارند و به اصطلاح معروف وصیتی دارند. آیندگان باید با پیام آنها آشنا باشند و ندای آنها را بشناسند.
و در ادامه هم آنچنان که رهبر فرزانه انقلاب در بیانی وارسته، مانایی و پایایی هر تفکر و اندیشه ای را اختصاصاً و لزوماً در گرو بیان آن به زبان هنر دانستند، اشاره متفکر شهید مطهری نیز به جلوه یابی امتدادی حرکت عاشورا در زبان هنر است، چه انسان وقتی تاریخ حادثه عاشورا را می خواند، استعدادی برای شبیه سازی در آن می بیند، همان طور که قرآن برای آهنگ پذیری ساخته نشده ولی این طور هست و حادثه کربلا هم برای شبیه سازی ساخته نشده ولی این طور هست من نمی دانم و شاید شخص اباعبدالله (ع) در این موردنظر داشته است.
متن تاریخ این حادثه، گویی اساساً برای یک نمایشنامه نوشته شده است، شبیه پذیر است، گویی دستور داده اند که آن را برای صحنه بردن بسازند.
و آن گاه به راز این پتانسیل متراکم و سرشار برای شبیه سازی و انعکاس و بازتابندگی دراماتیک واقعه اشاره می نماید که راز این است که اساساً خود این حادثه، تمام این حادثه، تجسم اسلام است در همه ابعاد و جنبه ها، یعنی راز اینکه این حادثه نمایش پذیر و شبیه پذیر است.
این است که تجسم اسلام است در همه ابعاد و جنبه ها، همه اصول وجنبه های اسلامی عملاً در این حادثه تجسم پیدا کرده است، اسلام است در جریان و در عمل و در مرحله تحقق، وقتی بخواهیم به جامعیت اسلام نظر بیفکنیم باید نگاهی هم به نهضت حسینی بکنیم، می بینیم امام حسین (ع) کلیات اسلام را در کربلا به مرحله عمل آورده، مجسم کرده است ولی تجسم زنده و جاندار حقیقی و واقعی، نه تجسم بی روح، انسان وقتی در حادثه کربلا تامل می کند، اموری رامی بیند که دچار حیرت می شود و می گوید اینها نمی تواند تصادفی باشد و سر اینکه ائمه اطهار این همه به زنده نگه داشتن و احیای این خاطره توصیه و تاکید کرده و نگذاشته اند حادثه کربلا فراموش شود، این است که این حادثه یک اسلام مجسم است. شهید مطهری با اشاره به وجوه متنوعی که در واقعه عاشورا منبع مطالعه و دستاویز آفرینش قرار می گیرد، اصل و فرع را متمایز نموده و نوعی هویت صنفی برای فرهنگ عاشورایی بر می شمارد.
چرا ما صفحه نورانی این داستان را کمتر مطالعه می کنیم در حالی که جنبه حماسی این داستان صد برابر بر جنبه جنایی آن می چربد و نورانیت این حادثه بر تاریکی آن خیلی می چربد. اگر ما صفحه نورانی تاریخ حسینی را خواندیم آن وقت از جنبه رثائی اش می توانیم استفاده کنیم و گرنه بیهوده است.
پس اول باید قهرمان بودنش برای شما مشخص بشود و بعد در رثای قهرمان بگریید و گرنه رثای یک آدم نفله شده یک بیمار بی دست و پای مظلوم که دیگر گریه ندارد و گریه ملتی برای او معنی ندارد. در رثای قهرمان بگریید برای اینکه احساسات قهرمانی پیدا کنید، برای اینکه پرتوی از روح قهرمان در روح شما پیدا شود و شما هم تا اندازه ای نسبت به حق و حقیقت غیرت پیدا کنید، شما هم عدالت خواه بشوید شما هم با ظلم و ظالم نبرد کنید، شماهم آزادی خواه باشید، برای آزادی احترام قائل باشید شما هم سرتان بشود که عزت نفس یعنی چه، شرف وانسانی یعنی چه، کرامت یعنی چه؟
و بیان شهید مطهری، تعبیر دیگری از همان سلوک هنر ورزانه است برای آفریننده تصویری بی کژ و کاست از واقعه ای که برای تداعی بصری وجوه دراماتیکش علاوه بر تسلط به فرم و عبور از حجابی که خالق فرم یعنی تکنیک و تکنولوژی، روز به روز و نو به نو می زاید و می آفریند، به معرفت معانی معطوف به بصیرت، نیازمند است.
نویسنده : محمدرضا محقق