ای کـاش کـبوتر حریمـت باشم
یا هم نفس صبح و نسیمت باشم
از چشـم دلم بیا و بردار حـجاب
تا زائر چشـمان رحیمـت باشـم
***
صحن تو پر از تب عبوری سبز است
لبـریز تبـسم حضـوری سبز اسـت
مـن تـوشـة کـربلام را مـی گـیرم
از پنجره ای که غرق نوری سبز است
***
تو که بر بی کسـی هامون دلیـلی
تو کـه خـلوت سـرای جبـرئیلی
چـرا داره فقـط رنگـین کـمونت
سه رنگ! اونم کبود و سرخ و نیلی
منبع : یوسف رحیمی