ما از كيفيت سجود عارفانى چون انبيا و امامان عليهم السلام اطلاعى نداريم كه سجود آنان موازى با معرفت و عشق آنان به جمال و جلال محبوب بوده.
دورنمايى از سجود عارفانى كه خالص شاگرد مكتب انبيا و امامان عليهم السلام بودند و جز به وجود مقدس آنان سر نسپرده و غير آنان معلم و راهبرى نداشتند و از بازى هاى اهل خانقاه و مراسم آنان بدور بودند تا حدى براى ما قابل درك است.
اينان از پى انبيا و امامان عليهم السلام و چنگ زدن به دامان عالمان ربانى و عارفان عاشق چون ابن فهد، سيد حيدر آملى، سيد بن طاووس، شيخ محمد على شاه آبادى، حاج ميرزا جواد آقاى ملكى، مرحوم قاضى، آخوند ملا حسينقلى همدانى و...
در حد خود به معرفت اللّه رسيدند و از طريق نور معرفت، ديّارى جز او در عالم وجود نيافتند و آنچه در عالم وجود بود، از شؤون و پرتو او ديدند، به همين دليل با هستى خود سر به تراب فنا گذاشته و هماهنگ با تمام موجودات، فرياد سبحان ربى الاعلى و بحمده سر دادند!
اينان در وجود امكانى خود، هم چون واجب الوجود كه منزه از هر عيب و نقص است به خاطر جلب عشق دوست و محبت و نظر يار، خويش را از لوث آلودگى ها و خبث امكانيت و انانيت پاك كرده و بر اساس:
[صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَ نَحْنُ لَهُ عابِدُونَ ] .
[به يهود و نصارى بگوييد:] رنگ خدا را [كه اسلام است، انتخاب كنيد] و چه كسى رنگش نيكوتر از رنگ خداست؟ و ما فقط پرستش كنندگان اوييم.
مالك قواى وجودى خود شده و تمام غرايز و مشاعر و احساسات و هواها را تحت سلطنت سلطان دو عالم حضرت رب العزه درآوردند و به مقام با عظمت فنا و بقاى باللّه رسيدند.
سجود آنان سجودى دائم و سجودى همه جانبه و در همه شؤون در برابر حضرت دوست بود.
آنان جز روح انقياد، تسليم، عبادت، اطاعت، بندگى، خضوع، خشوع، تواضع، وفا، صفا، درستى، صدق، نسبت به حضرت مولا چيزى از خود باقى نگذاشتند.
روى جانان به چشم جان ديدن |
خوش بود خاصه رايگان ديدن |
|
خوش بود در صفاى رخسارش |
آشكارا همه نهان ديدن |
|
جز در آيينه رخش نتوان |
عكس رخسار او عيان ديدن |
|
بوى او را بدو توان دريافت |
روى او را بدو توان ديدن |
|
ديدن روى دوست خوش باشد |
خاصه رخساره اى چنان ديدن |
|
خود گرفتم كه در صفاى رخش |
نتوانى همه نهان ديدن |
|
مى توان آنچه هست بود و نبود |
در رخ او يكان يكان ديدن |
|
در خم زلف او چه خوش باشد |
دل گم گشته ناگهان ديدن |
|
اندر آيينه جهان بارى |
مى توانى به چشم جان ديدن |
|
كه همه اوست هر چه هست يقين |
جان و جانان و دلبر و دل و دين |
|
منبع : پایگاه عرفان