فارسی
جمعه 09 آذر 1403 - الجمعة 26 جمادى الاول 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

حکایت عبدالملك مروان و عاقبت او

 

عبدالملك مروان مدّتى از كثرت عبادت و رفت و آمد در مسجد به كبوتر مسجد، معروف شده بود. ولى پس از رسيدن به مقام و قدرت، از تمام عبادات و خيرات و مسائل الهى جدا شد و به يكى از پليدترين چهره هاى ظلم و ستم مبدّل گشت.

در آخرين روز زندگى، دستور داد رختخوابش را به اطاقى در طبقه دوم ساختمانش كه از چهار طرف مشرف به اطراف دمشق بود ببرند. در آن جا نگاهى به اطراف انداخت و فرياد زد: خداوندا، سراسر دفترم از گناه سياه است، روانم آلوده و سنگين است، مى خواهم از گناه توبه كنم ولى چون از تو بدم مى آيد توبه نمى كنم.

اين بگفت و جان به مالك دوزخ سپرد.


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

رسول خدا و كنيز گريان
ابراهيم عليه السلام و ملك الموت‏
داستانى شگفت از مبارزه با نفس‏
استغفار ماهيان دريا براى طالب علم‏
حیات پیغمبر صلی اﷲ علیہ وآلہ و سلم میں ابو طالب ...
در آن دفتر ، نام شيعيان نوشته شده
تأثير غذا بر جوارح و جوانح‏
داستانى عجيب از برزخ مردگان‏
آنان كه براى خدا دوستى كردند كجايند؟
تواضع امام حسین(ع) در برابر كارگران

بیشترین بازدید این مجموعه

نصيحت شيطان به نوح
حضرت موسى عليه‏السلام و نماز
رسول خدا و كنيز گريان
حكايت گرگان و كرمان‏
گردنبند با برکت حضرت زهرا(س)
داستان شگفت‏‌انگيز حاتم اصم‏
حکایتی از تنبيه نفس‏
حکایت خدمت به پدر و مادر
توبه جوانی که خیاط زنانه بود
تواضع امام حسین(ع) در برابر كارگران

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^