یکى از دلائل دشمـنى زمـامـداران عـمـوما با اولیاء خدا ترس ازدست دادن حکومتشان وسیله اولیاء اللّه بوده و این معنى از اول خلقت تا امروز صادق است اما این معنى ملازم با دشمنى درونى نیست بلکه هرگاه احساس مى کردند که وجود کسى براى حکومت و سلطنتشان مضر است با او به ستیز بر مى خواستند.
امـا عـداوت برخـى از انسانها با اولیاء خـدا ذاتـى و درونى است و این نوع عـداوت مخصوصى افراد حرامزاده است چنانکه در روایات بسیارى آمده است ولدالزنا دوستدار على و اولادش نخواهد بود.
قال على علیه السلام لا یحبّنى کافر و لا ولدزناء
على علیه السلام فرموده: کافر و زنازاده نمى تواند مرا دوست بدارد.(۱)
قـال ابو سعـید الحدرى :کنّا نختبر اولادنا بحبّ على بن ابى طالب علیه السلام فمن احبّه عرفنا انّه منّا.(۲) ابو سعید خدرى گفت: فرزندانمان را با دوستى على بن ابیطالب علیه السلام امتحان مى کردیم، هر یک که على را دوست مى داشت مى دانستم که فرزند ما است.
قـال جابر الانصارى: مـا کنّا نعـرف المـنافـقـین عـلى عـهد رسول الله الاّ ببغضهم علیّا و ولده.(۳)
جابر انصارى گوید: ما در زمان رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم منافقان را با دشمنى على و اولادش مى شناختم ! و یکى از دلائل دشمنى یزید با خاندان پیامبر همین معنى است ، که محدث بزرگ مرحوم حاج شیخ عباس قمى در کنار کتاب تتمه المنتهى مى گوید: میسون مادر یزید غلام پدر خود را به خود تمکین داد و به یزید حامله شد.(۴)
بنى امیه تحمل فضائل امامان را نداشتند
یکى دیگر از دلائل دشمنى بنى امیه و سایر خلفاء با امامان علیهم السلام این بود که امامان داراى فضائل بى شمارى بودند که دیگران فاقد آن بودند و با وجود آنکه تمام قـدرت و امـکانات را در اخـتـیار داشتـند اما مى دیدند که مردم علاقمند امامان اند برایشان گـران مـى آمـد و تـحمـلش را نداشتـند و برایشان حسد مـى بردند فـضائل ائمـه عـلیهم السلام کتابها را پر کرده، مخصوصا تاریخ حضرت رضا و امام جواد عـلیهمـاالسلام و جلساتـى که مـاءمـون عـباسى تـشکیل داد و این بزرگـواران مـناظراتـى با عـلمـاى ادیان داشتـند تـا حدى پرده از فضائل اهل بیت علیه السلام برمى دارد.
و در کتاب بحارالانوار مجلسى رضوان الله تعالى علیه در باب زندگى هر یک از ائمه علهیم السلام ابوابى از فضائل هر یک دیده مى شود.
نویسنده:آیت الله محمد على عالمى
پی نوشت:
۱-بحار ج ۳۹/ص ۲۹۶ و ۳۰۲.
۲-بحار ج ۳۹/ص ۲۹۶ و ۳۰۲.
۳-بحار ج ۳۹/ص ۲۹۶ و ۳۰۲.
۴-تتمه المنتهى ص ۹۲.
منبع : کتاب آنچه در کربلا گذشت ((از مدینه تا کربلا))