مسئله شفاعت در قرآن مجيد و روايات و اخبار به عنوان يك اصل مهم اسلامى و در عالم طبيعت به عنوان يك اصل مهم تكوينى مطرح است و انكار هر يك از دو اصل تشريعى و تكوينى، ناشى از جهل و بى اطلاعى نسبت به حقايق الهى و مسائل عالى طبيعى و تكوينى است.
در عالم طبيعت چه در نظام سماوى چه در عالم جمادى، چه در جهان نبات و حيوان، موجودات مكمل يكديگرند و كمبود و نقص موجودى، با مايه گذاشتن موجود ديگر در صورتى كه موجود اول استعداد و لياقت و پذيرش خود را از دست نداده باشد، قابل برطرف شدن است و اين معناى شفاعت در عالم تكوين است.
درخت در صورتى كه ريشه فعال و زنده اى داشته باشد وقتى جفت زمين شود و همبستگى با خاك پيدا كند با شفاعت زمين، نياز خود را نسبت به آب و املاح تأمين مى كند، اما اگر ريشه اش خشك و فعاليت تنه و ساق و برگ و پيوندها و آوندها متوقف شده باشد، شفاعت زمين براى او سودى ندارد.
طفل با شفاعت سينه مادر، مواد لازم را جذب و از شير كه همراه با مواد مورد نياز بدن اوست استفاده مى كند، ولى اگر طفل آنقدر مريض و بى حال و در شرف مرگ باشد، شفاعت سينه مادر نفعى به حال او ندارد.
ما با شفاعت هوا به وسيله دستگاه تنفس، از هواى آزاد استفاده كرده و ادامه حيات مى دهيم، اما اگر دستگاه تنفس ما از كار بيفتد از شفاعت هوا چه سودى عايد ما مى گردد.
در عالم تشريع هم شفاعت از همين قبيل است. ما اگر از توحيد با خبريم، از حلال و حرام خدا مطلعيم و اگر از ايمان به قيامت و ملائكه و كتب آسمانى بهره وريم و اگر در مسير رشد و كماليم، همه و همه از بركت پيامبر و امامان عليهم السلام است و شفاعت آنان در دنيا نسبت به ما در پيشگاه حضرت حق معنايى جز اين ندارد، به عبارت ديگر اگر ما تنهاى از نبوت و امامت بوديم، از حقايق بى خبر مى مانديم و راه رشد و كمال و ايمان و اسلام و عمل صالح و اخلاق حسنه به روى ما بسته بود، ولى اكنون كه در كنار نبوت و امامت قرار داديم از آن همه حسنات برخورداريم و اين معناى شفاعت پيامبر و امامان عليهم السلام نسبت به مرحله زندگى دنيايى ماست.
در آخرت نيز قضيه شفاعت از همين قرار است، به اين معنى وقتى ما مؤمن وارد آخرت شويم و تا حدى داراى عمل صالح باشيم و وضع ما نشان بدهد كه در دنيا از گناهان خود پشيمان بوديم، شفاعت پيامبر و ائمه عليهم السلام به اذن خدا نصيب ما گشته، ما را از معطلى و يا هلاكت نجات مى دهد.
وقتى انسان با مقام توبه وارد محشر شود و حقيقت ايمان در او تجلى داشته باشد و در حد خودش به واجبات عمل كرده باشد و خلاصه قدرت پذيرش واقعيت ها و استعداد قبول حقايق در او زنده باشد، چرا شفاعت شفيعان نصيب او نگردد.
در آيات استغفار كه در فصل قبل گذشت، خوانديد كه خداوند در سوره نساء آيه 64 فرمود:
وقتى گنهكاران پشيمان به خدا رو كنند و به جانب رسول من آمده از او بخواهند برايشان مغفرت كند خدا را تواب و رحيم خواهند يافت، مگر در آيات سوره يوسف نخوانديد برادران بيدار شده و پشيمان به نزد يعقوب آمده از او خواستند برايشان از خدا طلب مغفرت كند، شفاعت در قيامت يا در دنيا معنايى جز اين ندارد.
شفاعت اسلامى از قبيل پارتى بازى هاى دنيا در نزد ستمگران و زورگويان نيست كه نتيجه اش تقويت ظالم و گنهكار و ستمكار باشد و مجرم را بر ادامه جرم تشويق و ترغيب نمايد، بلكه شفاعت در اسلام معالج و سازنده و دستگير و قطع كننده جرم و گناه است و اگر داستان شفاعت آبروداران در پيشگاه حق چه در دنيا چه در آخرت نبود براى گناهكار جز روح يأس و نااميدى از رحمت خدا چيزى باقى نمى ماند، در اينصورت بود كه گناه و گناهكار به خاطر يأس از رحمت و آمرزش به گناهش ادامه مى داد و فساد و آلودگى در اجتماع غوغا كرده و تمام درهاى سلامت را مى بست و تمام گناهكاران و مجرمان با تكيه بر اين جمله كه آب از سر ما گذشت چه يك نى چه صد نى، زمين را و زندگى را تا گلو غرق در گناه و فساد و افساد مى كردند.
پس شفاعت در حقيقت داروى علاج و راه نجات و زمينه اميد و شفاى درد و باب رحمت واسعه حق است.
منكران شفاعت، به خيال خود براى علاج توحيد از شرك به انكار برخاستند و شفاعت خواستن از اوليا را بدعت دانسته و اين اصل را مردود خواندند، در حالى كه اگر در معنا و مفهوم و مصداق شفاعت انديشه مى كردند، منكر اين اصل اسلامى نمى شدند.
امام على عليه السلام در حكم «نهج البلاغة» از مسئله با عظمت توبه به عنوان پر قدرت ترين شفيع ياد مى كند. آنجا كه مى فرمايد:
لا شَفيعَ أنْجَحُ مِنَ التَّوْبَةِ .
هيچ شفيعى براى گنهكار پيروزكننده تر و رستگار كننده تر از توبه نيست.
راستى اگر شفاعت توبه نبود، گنهكار براى گناه خود چه مى كرد و گنهكار تائب و عاشق اصلاح و علاقه مند به ترك گناه اگر مورد قبول پيامبر يا امامان عليهم السلام نبود چه مى كرد.
در هر صورت براى شفاعت شونده شرايطى است كه اگر همراه با آن شرايط باشد به طور قطع شفاعت شفيع با اذن خدا چه در دنيا و چه در آخرت نصيب او خواهد گشت و بدون ترديد با شفاعت توبه و عمل صالح و ايمان و شفاعت پيامبر و امام معصوم از هلاكت نجات يافته و اهل بهشت خواهد شد.
عمده مسئله در باب شفاعت، شرايط شفاعت شونده است كه بايد همه علاقه مندان به شفاعت به آن شرايط توجه داشته باشند.
در «تفسير نمونه» آمده است:
آيات شفاعت به خوبى نشان مى دهد كه مسأله شفاعت از نظر منطق اسلام يك موضوع بى قيد و شرط نيست بلكه قيود و شرايطى از نظر جرمى كه درباره آن شفاعت مى شود از يك سو، شخص شفاعت شونده از سوى ديگر و شخص شفاعت كننده از سوى سوم دارد كه چهره اصلى شفاعت و فلسفه آن را روشن مى سازد.
مثلًا گناهانى همانند ظلم و ستم به طور كلى از دايره شفاعت بيرون شمرده شده و قرآن مى گويد: ظالمان «با همان حيثيت اگر وارد قيامت شوند» شفيع مطاعى ندارند.
و اگر ظلم را به معنى وسيع كلمه آن چنان كه در بعضى از احاديث بعداً خواهد آمد تفسير كنيم شفاعت منحصر به مجرمانى خواهد بود كه از كار خود نادمند و پشيمان و در مسير جبران و اصلاحند و در اين صورت شفاعت پشتوانه اى خواهد بود براى توبه و ندامت از گناه و اين كه بعضى تصور مى كنند با وجود ندامت و توبه نيازى به شفاعت نيست اشتباه است.
طبق آيه 28 سوره انبيا ، تنها كسانى مشمول بخشودگى از طريق شفاعت مى شوند كه به مقام «ارتضاء» رسيده اند و طبق آيه 87 سوره مريم داراى «عهد الهى» هستند.
اين دو عنوان همان گونه كه از مفهوم لغوى آن ها و از رواياتى كه در تفسير اين آيات وارد شده استفاده مى شود، به معنى ايمان به خدا و حساب و ميزان و پاداش و كيفر و اعتراف به حسنات و سيئات و گواهى به درستى تمام مقرراتى است كه از سوى خدا نازل شده، ايمانى كه در فكر و سپس در زندگى آدمى انعكاس يابد و نشانه اش اين است كه شفاعت شونده خود را از صفت ظالمان طغيانگر كه هيچ اصل مقدسى را به رسميت نمى شناسد بيرون آورد و به تجديدنظر در برنامه هاى خود وادارد، چنانچه در آيات مربوط به استغفار گذشت كه ستمكاران بر نفس و ظالمان بر ديگران از ستم و ظلم خود پشيمان شده و راه اصلاح پيش گرفتند و از حضرت يعقوب و پيامبر صلى الله عليه و آله درخواست شفاعت براى قبول توبه در پيشگاه خدا كردند.
روايات باب شفاعت هم بيش از اين نمى گويند، در تفسير برهان از حضرت موسى بن جعفر از امام على عليهم السلام نقل شده كه مى فرمايد:
از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيدم:
شَفاعَتى لإهْلِ الْكَبائِرِ مِنْ امَّتى .
شفاعت من براى مرتكبان گناهان كبيره است.
راوى حديث كه ابن ابى عمير است مى گويد:
از امام كاظم عليه السلام پرسيدم چگونه براى مرتكبان گناهان كبيره شفاعت ممكن است در حالى كه خداوند مى فرمايد:
[وَ لا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى ] .
و جز براى كسى كه خدا بپسندد شفاعت نمى كنند.
امام عليه السلام در پاسخ فرمود:
هر فرد با ايمانى كه مرتكب گناهى مى شود طبعاً پشيمان خواهد شد و پيامبر صلى الله عليه و آله فرموده:
پشيمانى از گناه توبه است و كسى كه پشيمان نگردد مؤمن واقعى نيست و شفاعت براى او نخواهد بود و عمل او ظلم است و خداوند مى فرمايد: ظالمان دوست و شفاعت كننده اى ندارند.
مضمون اول حديث اين است كه شفاعت شامل مرتكبان كبائر مى شود، ولى ذيل حديث روشن مى كند كه شرط اصلى پذيرش شفاعت واجد بودن ايمانى است كه مجرم را به مرحله ندامت و خودسازى و جبران برساند و از ظلم و طغيان و قانون شكنى برهاند .
در كتاب «الكافى» از امام صادق عليه السلام در نامه اى به اصحابش چنين نقل شده:
هر كس دوست دارد مشمول شفاعت گردد، بايد خشنودى خدا را جلب كند.
خلاصه شفاعت مكتب سازندگى، اميدآور، معالج و اصلاحى است نه يك مسئله قراردادى و پارتى بازى.
لحن اين روايت نشان مى دهد كه براى اصلاح اشتباهاتى كه در زمينه شفاعت براى بعضى از ياران امام خصوصاً و جمعى از مسلمانان عموماً رخ داده است صادر شده و با صراحت شفاعت تشويق كننده به گناه در آن نفى شده است.
در ادامه حضرت صادق عليه السلام مى فرمايد:
اگر واجبات پيامبر صلى الله عليه و آله را ادا كنى و امر و نهيش را اطاعت نمايى و به آداب و سنن او مؤدب گردى و حرمت آن حضرت را شناخته و مرتبه اش را نزد خداوند درك كنى از فوائد صلوات بر او كه شمول استغفار و شفاعتش نسبت به توست محروم نخواهى ماند.
الهى آن عارف روشن دل در مدح پيامبر صلى الله عليه و آله و عظمت مرتبت او مى گويد:
باز آى و فروغ حسن بى حد بين |
آن شاهد مطلق مجرد بين |
|
از هر چه به غير يار دل بگسل |
وانگه رخ آن بهشت سرمد بين |
|
بگشاى به باغ ارجعى شهپر |
يك شعشعه از جمال احمد بين |
|
از آدم و نوح تا به روح اللّه |
دردى كش باده محمد بين |
|
در زير لواى حمد محمودش |
صد موسى و عيسى مجرد بين |
|
ختم رسل و طليعه ايجاد |
مى طلعت آن نبىّ امجد بين |
|
هر دل كه زهر دو عالم آزاد است |
در طره دلبرش مقيد بين |
|
عالم همه در لواى توحيدش |
فرزند عنايتش اب وجد بين |
|
آن سرور عالم تجرد را |
مخدوم فرشتگان بى حد بين |
|
اوتيت جوامع الكلم قدر است |
پاكان جهان اليه يصعد بين |
|
منبع : پایگاه عرفان