فارسی
سه شنبه 30 مرداد 1403 - الثلاثاء 13 صفر 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

1
نفر 0

آثار مثبت عمل - جلسه شانزدهم (1) - (متن کامل + عناوین)

تهران، مسجد امير -رمضان 1383

 

حقيقت صدق

الحمدلله رب العالمين و صلّى الله على جميع الانبياء والمرسلين و صلّ على محمد و آله الطاهرين.

 

دروازه هاى ورود و خروج حيات

بر اساس ترسيم قرآن كريم، دروازه هاى ورود و خروج حيات و زندگى، دو نوع دروازه است. تعبير صريح قرآن مجيد است كه يك دروازه ورود به زندگى و حيات، دروازه «صدق» است؛ ورود به زندگى با نيت، عقيده، راه، عمل و اخلاق درست. هم چنين دروازه خروج از زندگى كه آخرين دروازه است، باز دروازه «صدق» است؛ خروج با كوله بارى از درستى ها، راستى ها و واقعيت ها.

اما مرحله ديگرِ دروازه خروج و ورود، دروازه «ضد صدق» است؛ ورود به زندگى، اما از دروازه شيطنت، با فكر انحرافى، نيت آلوده، اخلاق ناپاك، عمل شيطانى، مكر، حيله، تقلب، باند بازى. اين خروج از دروازه زندگى كه آخرين دروازه است، خروج شيطانى است.

بنابراين به تعبير قرآن، يك دروازه ورود و خروج، دروازه صدق و يك دروازه ورود و خروج، دروازه شيطنت است.

 

يارى گر ورود و خروج از دروازه صدق

پروردگار عالم به اولين شخص عالم امكان و نخبه همه موجودات عالم هستى، اعلام مى كند كه با تمام وجودت از من كمك بگير. معلوم مى شود مسأله، خيلى مهم و عظيم است كه به ايشان، اين امر را واجب مى كند كه براى پرورش دهندگى و مربى گرى مرا به كمك بگير، براى اين كه از دروازه صدق وارد زندگى شوى و از دروازه صدق نيز خارج شوى.

علاوه بر اين، از من بخواه كه در اين زمينه قدرت يارى دهنده اى را كمك تو قرار دهم، يعنى دست تو در دست دو چيز باشد؛ يكى خدا و ديگرى قدرت بالاى يارى دهنده. اين كه مى گويم قدرت بالا، چون كلمه سلطان به معناى قدرت در آيه بدون «الف و لام» آمده است و از نظر ادبيات عرب، بر عظمت و بزرگى آن قدرت يارى دهنده دلالت دارد. قدرت خالص و پاك كه تمام وجودش براى يارى تو و اين كار عظيم بى نظير الهى است. مى خواهد يارى بدهد، و هيچ نيت ديگرى ندارد.

متن آيه اين است:

«وَ قُل رَّبّ أَدْخِلْنِى مُدْخَلَ صِدْقٍ» «1»

اين «قل» امر به واجب است؛ به پيغمبر صلى الله عليه و آله واجب مى كند. خطاب آيه هم به پيغمبر صلى الله عليه و آله است و من نمونه اين آيه را در رابطه با حدود بيست و پنج پيغمبرى كه در قرآن ذكر كرده است، نديدم. اين آيه خاص ايشان است و علت خاص بودن آن هم، خاص بودن پيغمبر صلى الله عليه و آله، دين او و آن قدرت كنار خدا است، كه با كلمه نكره ذكر مى كند، كه بر عظمت آن قدرت دلالت دارد و اين قدرت در همه وجودش متمركز و «خالصاً لوجه اللّه» است. پيغمبر صلى الله عليه و آله نبوتش را يارى بدهد كه هم ورود او به دايره حيات و نبوت، ورود صدق باشد و هم روز خروج او از دنيا، خروج صدق باشد.

«وَ قُل رَّبّ أَدْخِلْنِى» يعنى تو اى ربّ، مالك، پرورش دهنده و اى مقام ربوبيت كه ربوبيت تو در تمام آفرينش سريان دارد؛ «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبّ الْعلَمِينَ» اين ربّ اغلب در قرآن مجيد با كلمه «عالمين» همراه است؛ اى ربّى كه ربوبيت تو در تمام ذرّات

______________________________
(1)- اسراء (17): 80؛ و بگو: پروردگارا! مرا [در هر كار و شغلى ] به نيكى وارد كن.

 

عالم هستى كار مى كند، كه اگر كار نمى كرد، رشدى در اين عالم تحقق نداشت.

اگر او فقط نگاه الهيت به موجودات داشت، موجودات در همان نقطه اول وجود معطّل مى شدند. يعنى تمام دانه ها، دانه و تمام آفرينش هم به صورت گاز بود. هيچ تحوّلى انجام نمى گرفت. اگر با رحمانيّتش هم نگاه مى كرد، فقط ظهور تحقق پيدا مى كرد و رشدى نداشت. اگر با رحيميتش هم نگاه مى كرد، فقط پوشيدن لباسِ وجود تحقق پيدا مى كرد و رشدى نداشت.

اگر شما مى بينيد كه يك دانه كوچك داخل سيب را، در زمين هاى مستعدى مى كارند، بعد از مدتى تبديل به يك درخت مى شود و سيب مى دهد، چون آن دانه در اتصال به ربوبيّت تبديل به يك درخت و اين همه ميوه مى شود. نظر ربوبى است كه موجودات بعد از پوشيدن لباس هستى، كه كمال اول آنها است، به كمال دوم مى رسند.

 

همسويى پيامبر صلى الله عليه و آله با طبيعت

به پيغمبر صلى الله عليه و آله مى گويد: از ربّ بودن من كمك بگير، ربّى كه به تمام جهانيان و ذرات هستى كمك داده است و اين نظام را به وجود آورده، بايد به كمك تو بيايد، دستت را بگيرد. تو با قدم خودت، از دروازه صدق نمى توانى وارد شوى، يعنى آن قدرت در تو نيست. اين نهايت حرف آيه است.

«وَ قُل رَّبّ أَدْخِلْنِى مُدْخَلَ صِدْقٍ» ربّ من! تو مرا از دروازه صدق وارد زندگى كن. يعنى تو در انديشه، نيت، اخلاق، عمل، صفات، حال و باطن من جلوه كن، كه با جلوه ربوبى تو، من از دروازه صدق وارد در حيات و زندگى شوم و «وَ أَخْرِجْنِى مُخْرَجَ صِدْقٍ» «1» و روزى هم كه مى خواهى من را خارج كنى، از دروازه دنيا به عالم بعد ببرى، باز هم با ربوبيت خودت، به كمك من بيا. چون لحظه مرگ است.

ربوبيت تو بايد دست مرا بگيرد و از دروازه صدق بيرون ببرد؛ «أَدْخِلْنِى مُدْخَلَ

______________________________
(1)- اسراء (17): 80؛ و به نيكى بيرون آور و برايم از نزد خود نيرويى يارى دهنده قرار ده.

 

صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنِى مُخْرَجَ صِدْقٍ».

 

با علل و اسباب در امور حيات

به من تنها هم اكتفا نكن، چون دنيا دار علل و اسباب است. اين را من خودم قرار دادم؛

«أبَى اللّهُ أَنْ يَجْرِىَ الأَشْياءَ إلّا بِأَسْبابٍ» «1»

من از اين كه امور را بدون علت در مجرا قرار بدهم، امتناع دارم.

شما گرسنه هستى، سبب برطرف كننده گرسنگى تو، غذا است. من گرسنگى تو را برطرف مى كنم، اما از طريق وسايل و اسباب. بنابراين فقط به ربوبيت من دل خوش نباش و تنها مرا به يارى نطلب، چون نظام هستى، نظام علل و اسباب است.

من به نظام علل و اسباب تكيه مى كنم كه نگوييد: توحيد يعنى اسباب و ابزار و علل را رها كن، خدا مستقيماً همه كار مرا انجام مى دهد بلكه انسان موحّد بايد حركت كند و حوايج خود را با اسباب و ابزار و علل تأمين كند.

چنين چيزى در عالم نبوده و نخواهد بود و امكان ندارد. ذره اى به توحيد حضرت يوسف عليه السلام تلنگر نخورد، وقتى به آن كسى كه داشت آزاد مى شد- ساقى شاه- گفت: به شاه و اربابت بگو: يك بى گناه نُه سال است كه در گوشه زندان است.

خدا اين توسل و اين تشبث را قبول كرده است. ساقى رفت و سرگرم كارش شد و ديگر از حال و هواى زندان بيرون آمد. تا زمانى كه شاه خواب ديد و تعبير خوابش را كسى نمى دانست.

يك مرتبه ساقى گفت: يك مرد بزرگوارى در زندان است، به من هم گفت كه نزد شما يادش كنم، من يادم رفت:

«فَأَنسهُ الشَّيْطنُ ذِكْرَ رَبّهِ فَلَبِثَ فِى السّجْنِ بِضْعَ سِنِينَ» «2»

از نظر ادبى تمام ضميرهاى آيه به ساقى برمى گردد و هيچ كدام از آنها به

______________________________
(1)- كافى: 1/ 183، حديث 7؛ «أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام أَنَّهُ قَال: أَبَى اللَّهُ أَنْ يُجْرِيَ الْأَشْيَاءَ إِلَّا بِأَسْبَابٍ فَجَعَلَ لِكُلِّ شَيْ ءٍ سَبَباً وَ جَعَلَ لِكُلِّ سَبَبٍ شَرْحاً وَ جَعَلَ لِكُلِّ شَرْحٍ عِلْماً وَ جَعَلَ لِكُلِّ عِلْمٍ بَاباً نَاطِقاً عَرَفَهُ مَنْ عَرَفَهُ وَ جَهِلَهُ مَنْ جَهِلَهُ ذَاكَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله ونَحْنُ».

غرر الحكم: 102، حديث 1787؛ «إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ يُجْرِي الْأُمُورَ عَلَى مَا يَقْضِيهِ لَاعَلَى مَا تَرْتَضِيه».

(2)- يوسف (12): 42؛ ولى شيطان ياد كردنِ از يوسف را نزد سرورش از ياد او برد؛ در نتيجه چند سالى در زندان ماند.

 

يوسف عليه السلام برنمى گردد. هر كسى هم به يوسف برگرداند، ظلم به قرآن كريم كرده است. اصلًا ادبيات آيه امتناع دارد كه ضماير را به يوسف عليه السلام برگرداند. خيلى از مترجمين هم در اينجا اشتباه كرده اند. اشتباه آنها هم اين است كه تحت تأثير آيات تورات و القائات يهود مدينه قرار گرفتند.

خدا يوسف عليه السلام را فراموش كند؟ در خود سوره يوسف هست كه: «إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الُمخْلَصِينَ» «1» نه مخلِصين، يعنى اين آدم وقتى كه از مادر متولد شد، تا رفتن در قبر، يك آن خدا را از ياد نبرد. چه عمدى داريد كه دامن انبيا عليهم السلام را آلوده كنيد؟

چرا در آيات قرآن دقت نمى كنيد كه به حريم انبيا عليهم السلام تجاوز شود؟ خدا اين توسل را قبول كرد، چون دنيا دار علل و اسباب است.

 

عدم تنافى توحيد با استعانت از علل و اسباب

من ديوار خانه ام خراب مى شود، اگر به دنبال معمار و بنّا بروم، اين با توحيد منافات دارد؟ كجاى آن منافات با توحيد دارد؟ شغل بنّايى، اجاره، مضاربه، مشاركت، مزارعه، مساقات، شغل آزاد، همه را خدا قرار داده است، منافات با توحيد ندارد. من در خانه مى نشينم و به پروردگار مى گويم: الآن ماه آبان است، از وجود مقدس تو كه كم نمى آيد، قدرت هم دارى، پنجاه تن گندم كيسه كرده در خردادماه به انبار ما بفرست! خدا چنين كارى نمى كند. شما بايد متوسّل به بيل، كلنگ، تيشه، آب، زمين، كارگر، آبيارى، كود و سمّ شويد، تا گندم را به تو بدهد.

خدا هم همه اين توسل ها را قبول دارد.

اين ها چه منافاتى با توحيد دارند؟ آنهايى كه مى گويند منافات دارد، توحيد و قرآن را نفهميده اند. اين را من گفتم كه در آيه شريفه، كسى به نظرش نيايد كه به توحيد پيغمبر صلى الله عليه و آله كه داراى عظيم ترين توحيد است، كوچك ترين خدشه اى وارد مى شود.

______________________________
(1)- يوسف (12): 24؛ زيرا او از بندگان خالص شده ما [از هر گونه آلودگى ظاهرى و باطنى ] بود.

اين امر خود پروردگار است كه مى گويد: تنها ربوبيت مرا براى ورود و خروج از دروازه صدق به كمك نگير. خودم راهنمايى ات مى كنم.

«وَ اجْعَل لّى مِن لَّدُنكَ سُلْطنًا نَّصِيرًا» «1» سلطان «الف و لام» ندارد، پس دلالت بر عظمت، سخاوت، شرف، كرامت و بزرگى آن سلطان مى كند، ولى اين سلطان هم «سُلْطنًا نَّصِيرًا» است. «نصير» بر وزن فعيل است، كه صفت مشبهه است، يعنى حبيب من! اين قدرت مرا براى خود تقاضا كن، كه من براى تو قرار دهم و تمام آنها برگشت به من دارد.

شروع «إِنَّا لِلَّهِ» و رجوع «إِنَّآ إِلَيْهِ رَ جِعُونَ» است. «وَ اجْعَل لّى مِن لَّدُنكَ» اين امر خدا به پيغمبر صلى الله عليه و آله است. اين يك قطعه از بحث است.

 

عظمت على عليه السلام براى ورود به دنيا

اما قطعه دوم. در اين قطعه، نقطه اتصال «وَ اجْعَل لّى مِن لَّدُنكَ سُلْطنًا نَّصِيرًا» را لمس كنيد و لذت ببريد كه در كجا قرار داريد. در قطعه دوم باز من از آيه كمك مى گيرم. اينجا خدا به پيغمبر صلى الله عليه و آله مى گويد: با اختيار و اراده دعا كن و بخواه «أَدْخِلْنِى مُدْخَلَ صِدْقٍ». اين در ذهن شما باشد.

با نگاهى قرآنى يك نگاه به كعبه بياندازيد:

«إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِى بِبَكَّةَ مُبَارَكًا وَهُدًى لّلْعلَمِينَ* فِيهِ ءَايتٌ بَيّنتٌ مَّقَامُ إِبْرَ هِيمَ وَمَن دَخَلَهُ كَانَ ءَامِنًا» «2»

احدى در اين عالم براى ورود به دنيا از اين دروازه وارد دنيا نشده است. اما بدون اين كه خودش درخواست كند، بلكه حضرت رب به خواست مستقيم خودش، على عليه السلام را از اين دروازه صدق وارد دنيا كرد. نه با دعاى على عليه السلام، بلكه با خواست مستقيم خودش. خدا مى داند كه ورود على عليه السلام از كعبه به حيات چقدر معنى دارد!!!

______________________________
(1)- اسراء (17): 80؛ و برايم از نزد خود نيرويى يارى دهنده قرار ده.

(2)- آل عمران (3): 96- 97؛ يقيناً نخستين خانه اى كه براى [نيايش و عبادت ] مردم نهاده شد، همان است كه در مكه است، كه پر بركت و وسيله هدايت براى جهانيان است.* در آن نشانه هايى روشن [از ربوبيّت، لطف، رحمت خدا و از جمله ] مقام ابراهيم است؛ و هر كه وارد آن شود در امان است.

 

ادامه دارد . . .

 

 

 


منبع : پایگاه عرفان
1
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

مشهد/ مکتب‌الزهرا/ دههٔ سوم شوال/ تابستان 1396 هـ. ...
حرمت تجسس در امور ديگران
نعمت‌های در اختیار انسان
توحيد ساختگي
ديدگاه واقعى مؤمن به دنيا و آخرت
درخواست همسر از خدا روش بزرگان است‏
حياى ديندار و بى‏دين‏
نظام خانواده در اسلام - جلسه شانزدهم – (متن کامل + ...
مالكان نفس و نفس مالكان‏
عاقبت توبه‌کنندگان روز قیامت

بیشترین بازدید این مجموعه

چگونه محبوب خدا شویم- جلسۀ چهارم
علت يتيمى پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله
شكرگزارى در سايه تقوا
امام حسن عليه السلام و دفع كردن بدى با خوبى‏
پاكى پيامبران و ائمه عليهم السلام‏
خودشناسى ، نگهدارنده انسان در قلب فساد
نشانه‌هاي خشوع اهل علم و اهل توحيد
عظمت زمين
عاقبت توبه‌کنندگان روز قیامت
تنها راه خوشبختی انسان، پیوند با نیکان عالم

 
نظرات کاربر

سلام.متشکرم .خدا خیرتان دهد.
پاسخ
0     0
24 فروردين 1391 ساعت 7:13 بعد از ظهر
پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^