حضرت زين العابدين عليه السلام براى اين كه انسان متكبر نشود مى فرمايد :
تو هميشه تا آخر عمر بين دو گروه انسان هستى ؛ گروهى از انسان ها كه از تو كوچك تر هستند ، و گروه ديگرى كه از تو در عمر بزرگ ترند . اين قطعى است .
فكر كن ، آنهايى كه از تو كوچك تر هستند ، چون وقت آنها كمتر بوده ، يك گناه از تو كمتر كرده اند و آن گروهى كه از تو بزرگتر هستند ، يك »لا اله الا الله« از تو بيشتر گفته اند و در اين صورت هر دو گروه از تو بهتر هستند ، اين وسط چرا باد غرور و كبر دارى ؟ در مقابل گروهى كه بهتر از تو هستند باد مى كنى ؟
اين نسخه بسيار عالى براى اين است كه كسى در مقابل ديگران كبر نداشته باشد . چقدر زنده بودند كسانى كه خودشان را از همه كوچك تر مى دانستند .
من دو بار خدمت آيت الله العظمى بروجردى رسيده بودم ، آن وقت ها دوازده ساله بودم . انسان خدا را در او مى ديد . روزى در منزل ايشان روضه بود ، خيلى شلوغ بود و تا بيرون كوچه جمعيت نشسته بودند . هنوز ايشان از اندرونى بيرون نيامده بودند . معمولاً وقتى مى آمدند ، ايوانى آنجا بود ، روى زمين مى نشستند ، به صندلى عادت نداشتند .
ساعت ده صبح بود و ديگر وقت بيرون آمدن ايشان بود و همه چشم ها داشتند نگاه مى كردند . ايشان تا از درب اتاق بيرون آمد ، جمعيت هيجان زده شد ، كسى بلند شد و با صداى بلند گفت : براى سلامتى امام زمان و حضرت آيت الله . . . ديگر ايشان اجازه نداد كه اسمشان را ببرد ، چنان عصبانى و نگران شد كه در آن سن هفتاد و هشت سالگى ، ناله اى زد ، جمعيت سكوت كردند و كسى صلوات نفرستاد . همين طور كه ايستاده بودند ، فرمود : اين بى ادبى است كه اسم مرا در كنار اسم امام زمان عليه السلام گذاشته ، او را از اين خانه بيرون كنيد .
خوب است انسان خودش را آن گونه كه هست ببيند . اين چشمى كه قالب بين نيست ، قيمت دارد ، چون در قالب بينى متوقف مى شود . چشمى كه خود را بيش از آن چه كه هست نبيند و بيش از آنچه كه هست معرفى نكند .
مرحوم حاج شيخ مرتضى آشتيانى كه از مراجع رده اول ايران بود و در مشهد زندگى مى كرد ، وارد حرم حضرت رضا عليه السلام شد . شخصى نزديك ضريح خيلى متواضعانه آمد و سلام كرد و نامه اى را به ايشان داد . ايشان آن را خواند و ديد كه نوشته است : محضر مقدس و مبارك حجت الاسلام و المسلمين آيت الله العظمى فى الارضين، ابو الارامل و الايتام حاج شيخ مرتضى آشتيانى .
ايشان در علم و فلسفه و حكمت رده اول بود ؛ يعنى آن وقت كه در مشهد بودند ، ايشان محور اول بود . اين دو خط را كه روى پاكت بود خواند ، خنده اش گرفت ، كاغذ را از درون پاكت بيرون كشيد و در جيبش گذاشت ، پاكت را تا كرد و درون ضريح حضرت رضا عليه السلام انداخت و گفت : يابن رسول الله ! روى پاكت القاب شما را نوشته بودند ، او اشتباهاً لقب هاى شما را برداشته و براى ما نوشته است . هركس خودش را همانطورى كه هست بايد ببيند و اشتباه نكند .
منبع : پایگاه عرفان