منابع مقاله:
کتاب : تفسیر و شرح صحیفه سجادیه جلد دو
نوشته: حضرت آیت الله حسین انصاریان
ظلمات چيست و برزخ كجاست؟
ظلمات جمع ظلمت است كه بى نورى چيزى است كه بايد نورانى باشد.
برزخ در لغت فصل بين دو شى است ولى به تعبير آيات و روايات، فاصله از وقت مرگ تا قيامت است.
به عبارت ديگر: هرگاه علاقه انسان از طبيعت قطع شود پس در اوّل منزل عجايب عالم الهى است. در اين عالم دو فرشته سؤال كننده تمام خير و شرّ انسان را در دنيا به صورت مناسب و غير محدود مى بينند.
امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
الْبَرزَخُ الْقَبْرُ وَهُوَ الثَّوابُ والعِقابُ بَيْنَ الدُّنْيا والآخِرَةِ. «1»
برزخ گور [همان جاى انسان پس از مرگ ] است و آن ثواب و عذاب بين دنيا و آخرت است.
جسم آدمى پس از مرگ رها گشته و پس از پراكندگى اجزاى آن به طبيعت باز مى گردد. نفس ناطقه انسانى كه همان روح آدمى است پس از فرا رسيدن مرگ همچنان باقى است. روح پس از جدايى بدن به مرحله تازه اى از زندگى منتقل مى گردد كه زندگى برزخى ناميده مى شود. او در عالم برزخ به سر مى برد تا اين كه رستاخيز برپا گردد و به سراى آخرت انتقال يابد.
روح هر انسانى دارنده بسيارى از رويدادهاى دوران عمر است و حوادث زندگى را به ياد دارد و ارواح دانشمندان علاوه بر خاطره هاى عادى، داراى علوم و فنونى هستند كه در دوران زندگى فرا گرفته اند و با رويداد مرگ و جدا شدن روح آگاهى پيدا مى كند و نيك و بدهاى دنياى خود را، به ياد مى آورد.
آيات و روايات بسيارى گوياست كه نيّت ها و باورهاى درست و رفتارهاى شايسته انسان، تجسّم مى يابند و قلمرو زندگى صاحبان خود را در عالم برزخ روشن مى كنند. و نيّت هاى ناپاك و باورهاى نادرست و رفتارهاى ناشايسته با چهره هاى تاريك تجسّم مى يابد و عرصه زندگى صاحبان خود را در عالم برزخ تيره و تار مى سازد.
معناى ظلمت برزخ در كلام بزرگان
اما برخى گفته اند:
«مراد از ظلمتِ برزخ؛ ظلمتِ عمل و ظلمتِ بدن است كه نور از نفس مجرّد قطع شود و آماده رجوع به ماده اصلى شود.
برخى گفته اند:
ظلمات به اعتبار شدّت ظلمت است.
برخى گفته اند:
ظلمات عبارت از شدايد روح در عالم برزخ با كنايه از آتش ظلمات است مانند آتش قيامت يا مكانى كه در عالم مثال است.» «2» از شيخ بهايى نقل شده است كه:
«در روايات است كه اشباحى كه به نفوس تعلّق دارد در عالم برزخ هستند و جسم نيستند، ولى مى خورند و مى آشامند و در جلسات حلقه حلقه مى نشينند و سخن مى گويند و بهره مى برند و گاهى در فضاى بين زمين و آسمانند و يكديگر را
مى شناسند و ملاقات مى كنند.
اين اشباح واسطه اى بين دو عالم هستند نه جسم مادّيند و نه موجود مجرّد و لطيفند. و اين عالم عالمى است بسيار گسترده و ساكنان آن عالم با يكديگر در لطافت و تيرگى و زيبايى و زشتى صورت، تفاوت فراوانى دارند. بدن هاى مثالى آنان حواس ظاهريّه و باطنيّه را دارند. از لذايذ جسمى و روحى متنعّم و از دردهاى بدنى ناراحت مى شوند.» «3» انسان در فاصله ميان مرگ و رستاخيز عمومى، يك زندگانى محدود و موقّتى دارد كه برزخ واسطه ميان حيات دنيا و حيات آخرت است. انسان پس از مرگ از جهت اعتقاداتى كه داشته و اعمال نيك و بدى كه در اين دنيا انجام داده مورد بازپرسى خصوصى قرار مى گيرد و پس از محاسبه اجمالى، طبق نتيجه اى كه گرفته شد به يك زندگى شيرين و گوارا يا تلخ و ناگوار محكوم گرديده با همان زندگى در انتظار روز رستاخيز عمومى به سر مى برد.
حالِ انسان در زندگى برزخى بسيار شبيه به حال كسى است كه براى رسيدگى اعمالى كه از وى سر زده به يك سازمان قضايى احضار مى شود و مورد بازجويى قرار گرفته، به تنظيم و تكميل پرونده اش بپردازند، آنگاه در انتظار محاكمه در بازداشت به سر برد. در عالم برزخ زمان مطرح نيست و كوتاهى يا طولانى بودن برخوردارى از نعمت ها يا سختى ها معنا ندارد. اما فراز و فرود در شدّت يا ضعف نعمت ها و يا سختى ها در آن عالم مى باشد.
روح در برزخ، در كلام علامه طباطبايى
علّامه طباطبايى مى نگارد:
«روح انسان در برزخ، به صورتى كه در دنيا زندگى مى كرد به سر مى برد، اگر از نيكان است از سعادت و نعمت و جوار پاكان و مقرّبان درگاه خدا برخوردار مى شود و اگر از بدان است در نقمت و عذاب و مصاحبت شياطين و پيشوايان ضلال مى گذراند.
خداى متعال در وصف حال گروهى از اهل سعادت مى فرمايد:
وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ* فَرِحِينَ بِمَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَيَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِم مِن خَلْفِهِمْ أَلَّا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ» «4»
و هرگز گمان مبر آنان كه در راه خدا كشته شدند مرده اند، بلكه زنده اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى شوند.* در حالى كه خدا به آنچه از بخشش و احسان خود به آنان عطا كرده شادمانند و براى كسانى كه از پى ايشانند و هنوز به آنان نپيوسته اند [و سرانجام به شرف شهادت نايل مى شوند] شادى مى كنند كه نه بيمى بر آنان است ونه اندوهگين مى شوند.
در وصف حال گروهى ديگر كه در زندگى دنيا از مال و ثروت خود استفاده مشروع نمى كنند مى فرمايد:
حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ* لَعَلِّي أَعْمَلُ صَالِحاً فِيَما تَرَكْتُ كَلَّا إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ» «5»
[دشمنان حق از دشمنى خود باز نمى ايستند] تا زمانى كه يكى از آنان را مرگ در رسد، مى گويد: پروردگارا! مرا [براى جبران گناهان و تقصيرهايى كه از من سر زده به دنيا] بازگردان؛* اميد است در [برابر] آنچه [از عمر، مال و ثروت در دنيا] واگذاشته ام كار شايسته اى انجام دهم. [به او مى گويند:] اين چنين نيست [كه مى گويى ] بدون ترديد اين سخنى بى فايده است كه او گوينده آن است و پيش رويشان برزخى است تا روزى كه برانگيخته مى شوند.» «6» در كتاب «الهيات و معارف اسلامى» آمده است:
«بدن برزخى و عذاب و نعمت هاى آن جا را مى توان به گونه اى به لذّت و يا نعمت هاى موقع خواب تشبيه كرد. انسان در عالم رؤيا واقعاً يك رشته كارهايى را انجام مى دهد، راه مى رود، سخن مى گويد، مى انديشد و ... هرگاه اين كارها را با زندگى عنصرى و مادّى بسنجيم فاقد حقيقت خواهد بود ولى اگر از نسبت گيرى و مقايسه صرف نظر كنيم، بايد گفت: اين كارها در ظرف رؤيا براى خود حقيقتى دارند؛ زيرا خوشى ها، آرامش ها و آلام و دردهاى رؤيايى، براى خود خالى از يك نوع واقعيّت نيست.
چه بسا حالات انسان در خواب روى بدن عنصرى نيز اثر مى گذارد. حالا اگر يك چنين زندگى رؤيايى واقعيّت بيشتر و حقيقتى روشن تر پيدا كند، بايد نام آن را زندگى برزخى نهاد. در آن جا مادّه و عنصر يا مولكول و اتم وجود ندارد ولى صورت تمام موجودات جهان بى آن كه مادّه و وزنى در كار باشد موجود است.
به اين خاطر دانشمندان مى گويند:
در جهان برزخ، آثار مادّه از گرمى و سردى، از شيرينى و تلخى، شادمانى و غمگينى هست، هر چند خود مادّه وجود ندارد. در آن جا خوردن و آشاميدن، سماع و استماع و ديدن وجود دارد. اگر چه از مادّه اى كه اين امور در زندگى ما بر آن توقّف دارد، خبرى نيست.
پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله در جنگ بدر دستور داد كه كشته هاى قريش را به چاهى بريزند سپس بر سر چاه ايستاد و به آنان خطاب كرد و فرمود:
آيا آنچه را كه خداى شما وعده كرده حقيقت داشت؟
مسلمانان گفتند: آنان مردگانند و چگونه با آنان سخن مى گوييد.
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: شما از آنان شنواتر نيستيد، آنان مى شنوند، ولى اجازه سخن گفتن ندارند.» «7»
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- تفسير نور الثقلين: 3/ 553، حديث 122.
(2)- لوامع الانوار العرشية فى شرح الصحيفة السجادية: 1/ 492.
(3)- لوامع الانوار العرشية فى شرح الصحيفة السجادية: 1/ 474.
(4)- آل عمران (3): 169- 170.
(5)- مؤمنون (23): 99- 100.
(6)- تفسير الميزان: 1/ 349، ذيل آيه 154 سوره بقره؛ شيعه در اسلام: 156.
(7)- الهيات و معارف اسلامى: 488.
منبع : پایگاه عرفان